به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، سال 1997 میلادی ظاهرا سال مهمی برای آمریکا و هالیوود بوده است چون فیلمهایی مثل jackal (شغال) و Peacemaker (مُصلح = صلحساز) تولید و اکران شدند. اولی با نقشآفرینی بروس ویلیس و ریچارد گیر و دومی با بازی جرج کلونی و نیکول کیدمن. اهمیت ساخت چنینفیلمهایی هم در آنمقطع زمانی ظاهرا صافکردن جادهای بوده که آمریکا و یهود بینالملل امروز در آن حرکت میکنند.
وقتی TopGun2 با بازی تام کروز ساخته و البته در سالهای فراگیری کرونا در آبنمک خوابید تا زمان مناسب اکران شود، بخش دیگری از اینفرایند هموارکردن جاده دشمنی با ایران یا محور مقاومت اسلامی تکمیل شد. اگر تاپگان ۲ را دیده باشید، صحبت از بمباران تاسیسات هستهای یککشور است که در شرف رسیدن به بمب اتمی است و از قضا در پایگاههایش هواپیمای F14 هم دارد. در فیلم اسمی از ایران برده نمیشود اما مشخص است، کشوری که بمباران میشود، ما هستیم!
بههرحال فیلم Peacemaker که موسیقی استاد عزیزمان هانس زیمر (که کلی با موسیقیفیلمهای حماسیاش ازجمله گلادیاتور خاطره داریم) هم بر زیرمتناش نشسته، اولینتولید کمپانی Dreamwork با سرمایهداری استیون اسپیلبرگ (استاد عزیزمان که نجات سرباز رایان، فهرست شیندلر و مونیخ را ساخته) بود و افسانهای دیگر از سلاح اتمی ایران را به خورد مخاطب میداد.
شخصیتهای اصلی Peacemaker یکی جورج کلونی (بازیگر محبوب ایرانیها)ست و یکی نیکول کیدمن که ایشان هم بین فیلمبینهای ایرانی محبوبیت دارد. مرد داستان، یکجناب سرهنگ چالاک و عملیاتی و نمونه بارز یک رنجر آمریکایی است و زن قصه هم در جایگاه مشاور هستهای رئیسجمهور آمریکا چهره معقول و منطقی جبهه خوب ماجراست. اما ایندو با هم متحد و همراه اند و لبه دو مقراضاند که با همکاری هم، پدر ایرانیهای جنگطلب را در میآورند! (البته در طول فیلم هیچتصویری از ایرانیها نشان داده نمیشود.) در لحظهای از لحظات فیلم هم که نیکول کیدمن برای صدور دستور عملیات مردد است، جورج کلونی میخواهد سوار هلیکوپتر و راهی اجرای عملیات شود که در جر و بحث با خانمدکتر، با فریاد میگوید: «اینجا آمریکا و پنتاگون نیست! اینجا واقعیت است.»
خلاصه آنکه آمریکاییها متوجه میشوند یکی از ژنرالهای ارتش شوروی میخواهد ۱۰ کلاهک هستهای به ایران بدهد و عملیات انتقال هم از طریق مرز جمهوری آذربایجان انجام میشود. جورج کلونی و مردانش سوار بر ۳ هلیکوپتر نظامی وارد آسمان شوروی میشوند و پدافند شوروی هم یکی از هلیکوپترها را هدف قرار میدهد. خب تا اینجای کار، ۹ شهید و قهرمان آمریکایی برای متوقفکردن عملیات رسیدن کلاهک هستهای به ایران داریم. اما بعد از آنکه رنجرهای آمریکایی کامیون حاوی کلاهکها را متوقف و آدمبدها را به سزای اعمال ننگینشان میرسانند، میفهمند یکی از آدمبدها با کلاهک دیگری فرار کرده و دستگاه اطلاعاتی پیچیده و شکوهمند آمریکا میفهمد اینکلاهک قرار است به نیویورک منتقل شده و مردم آمریکا را بکشد!
اینجا باید به هنر فیلمنامهنویسی آمریکاییها و هالیوودیها توجه کنیم. در ابتدای داستان یکوزیر صلحطلب یوگسلاوی ترور میشود؛ توسط که؟ یکآدمکش که نیروی یکسیاستمدار بد صرب است. اینسیاستمدار جانشین وزیر ترورشده میشود و بناست برای شرکت در جلسه سازمان ملل به نیویورک برود. همینهیولاست که میخواهد سلاح کشتارجمعی را بین شهروندان بیگناه و شاد آمریکایی منفجر کند. اما جالب است که پیش از عزیمت به آمریکا یکپیام ویدئویی ضبط میکند که باز هم هنر فیلمنامهنویسی آمریکاییها را نشان میدهد. سیاستمدار مورد اشاره رو به دوربین میگوید: «من هیولا نیستم! من یک صرب، کروات و مسلمان هستم!» و در ادامه میگوید «شما صلحسازهایتان را به کشور ما فرستادید اما بگذارید خودمان سرنوشتمان را بسازیم!»
خیلی جالب است! اینشخصیت با اینجملات و دیالوگهایی که نویسندگان فیلمنامه برایش نوشتهاند، حسابی خود را جلوی مردم آمریکا خراب کرد؛ هم هیولاست هم صرب هم مسلمان. تازه جسارت هم کرده و میخواهد سرنوشتش را خودش بسازد! چه غلط ها! دست رد هم به سینه مصلحان آمریکایی و یهودی زده است! این دیگر خیلی وقاحت است! پس برای متوقف کردن اینعنصر خطرناک و تهدیدکننده، دوباره به همان شمشیر دو لبه جورج کلونی و نیکول کیدمن نیاز است؛ همان اتحادی که همیشه کفه نظامی و خشونتش میچربد و عقلانیت و دیپلماسی را کنار میزند. در عالم واقعیت هم نمونههای زیادی از عملیاتهای تروریستی آمریکا و اسرائیل را شاهد بودهایم که بین خود عوامل اجرایی، موافق و مخالف داشتهاند اما در نهایت گزینه اجرای نظامی با اقبال روبرو شده است.
اشاره کوچکی به قصه فیلم «شغال» هم کافی است که توجه کنیم در آن، آدم بد داستان یعنی بوروس ویلیس از روسیه آمده و بناست رئیسجمهور آمریکا را ترور کند؛ آن هم با سلاحی که خیلی شبیه سلاح ترور شهید فخریزاده ما ایرانیهاست. اپراتور در فاصلهای دورتر از سلاح مرگبار با کالیبر سنگین ایستاده و با قلم نوری و تبلت هدایتش میکند.
تکمیلکننده پازل اینفیلمهای سینمایی برای به افکار مخاطبان و مردم از همهجابیخبر آمریکا، نمایش خندهدار ترور ترامپ بود که گلوله ضارب، مثلا از کنار گوشش عبور کرد و «خدا او را برای خدمت به آمریکا حفظ کناد!» بالاخره مردم آمریکا که سالها اینتهدیدات را در فیلمهای سینمایی دیده بودند، باید در واقعیت هم نمایشی اینچنین میدیدند تا باور کنند تهدیداتی در کار است.
از پایانبندی فیلم Peacemaker میپرسید؟ بله! کاملا قابل پیشبینی است. بمب اتمی در یکی از کلیساهای نیویورک در شرف انفجار است. اینبار نوبت نیکول کیدمن است که ناجی مردم آمریکا باشد و باز هم با کمک فیلمنامهنویسان هالیوودی، همه تلاشش را بکند تا در ۲ دقیقه باقیمانده، بمب اولیه را منفجر کند که کار به انفجار کلاهک هستهای نکشد! در نهایت هم قهرمان زن و مرد داستان از پنجره کلیسا به بیرون میپرند و انفجار پشت سرشان آنها را به جلو پرت میکند. بعد هم باید بهخاطر نجات آمریکا اشک شوق بریزند و گریه کنند! چه ایثارگری باشکوهی! در اینقصه، هم ایرانیها سرجایشان نشانده شدند، هم شوروی، هم صربها، هم کرواتها و هم مسلمانان! آنهم با نقشآفرینی سلبریتیهایی که تعدادی از مردممان دوستشان دارند و اخبار زندگی و طلاق و ازدواجشان را با جدیت دنبال میکنند.
در پازل مناسبات بینالمللی و سیاسی، تا امروز شوروی، صربها و کرواتها توسط آمریکا و یهود بینالملل متوقف شدهاند. اما باید دید طبق افسانههای خوش بر و رویی که هالیوود به خورد مردم ایالات متحده داده، توقف ایران و جبهه مقاومت هم در واقعیت ممکن است یا نه؟
صادق وفایی

