سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: «وقتی رسیدم، خودم میگویم» خاطرهنویسی است با ساختاری لایهلایه و سیال که مدار روایی خود را بر تجربه بارداری جایگزین و مواجهه زنانه با ریشههای تبعید شکل میدهد. هلا الیان، نویسنده فلسطینی-آمریکایی، پس از سالها درمان ناباروری و سقطهای مکرر، با اتکا به بارداری از طریق سرپرست، مسیر مواجهه دوباره با گذشته پرفرازونشیب خود و میراث گسسته خانوادگیاش را طی میکند.
روایت کتاب بهصورت اپیزودیک و در قالب تکهروایتهایی کوتاه پیش میرود و لحظاتی از کودکی سیار نویسنده، زندگی پرتنش بزرگسالی، و زیستن در برزخ دوفرهنگی را به تصویر میکشد. نویسنده برای فهم تجربه مادری و بازتعریف نقش خود، در میان قطعات محدود زندگیاش در خاورمیانه و آمریکا حرکت میکند و از استعارههای برگرفته از طبیعت (همچون لیربرد) و اسطورههای زنانه در بافت روایت بهره میبرد. نمونهای از آغاز ماه اول که نمایی دقیق از رویکرد و سبک کتاب را ارائه میدهد: «کودک تو به اندازه یک دانه برنج است! سلولهای خونی در حال شکل گرفتن و گردش خون آغاز میشود. جنین تنها از دو لایه سلول تشکیل شده و از نظر میکروسکوپی بسیار ریز است. اما تا پایان این ماه، یک دانه خشخاش کوچک نیز رشد خواهد کرد.»
این روایت پزشکی-شاعرانه، نقطه عزیمت نویسنده برای ورود به زخمهای هویتی و خانوادگی است. نویسنده، در سطرهای بعد، با الگو قرار دادن تشبیه لیربرد (پرنده مقلد)، به تقلیدها و روایتهای بیرونیای اشاره میکند که مهاجر و زن تبعیدی ناگزیر به بازآفرینی آنها شده است. «یکبار در خواب، پیش از آنکه بدانم وجود دارد، لیربردی را دیدم… دمش باز و لرزان. پرنده منقار خود را باز کرد و صدای آژیر بیرون آمد.» الیان با انعکاس مضمون تکرار و تقلید، تجربه خود را در مواجهه با مادری و شکلگیری یک هویت نو به زبان میآورد.
در مرکز کتاب، تجربه جانشین حاملگی نه صرفاً یک واقعه زیستی، بلکه استعارهای گستردهتر برای تبعید، فقدان و تلاش برای بازیابی سرزمین و هویت گمشده است. نویسنده با پیگیری روند رشد جنین در بدنِ زنی دیگر، لایههای عمیقتری از جدایی، سرگشتگی و عدم تعلق را بازمیگشاید. این تجربه برای الیان همزمان دلخراش و رهاییبخش است؛ او مینویسد: «ماجرای دو خط قرمز را بلافاصله به جانی نمیگویم… برای دو هفته، این راز من است. تقریباً حسی شبیه خیانت دارد، چیزی هیجانانگیز و همزمان تهوعآور.»
حس دوپاره بودنِ راوی، مرز میان بدن خود و بدن دیگری، خانه خود و خانه بیگانه، میراث مستقیم و واسطهشده را به طرح مسئله اصلی کتاب بدل میکند. روایت تکثیر میشود: از تجربه ناباروری و سقط، تا بازتعریف مادرانگی از راه روایت و مراقبتِ واگذارشده. حتی لحظات روزمره را نیز نویسنده با دقت مینگرد: «بعد از دی، تبلیغات جانشین حاملگی، بیلبورد اهدای تخمک، قصه ناباروری در یک سیتکام، پادکستی درباره جانشین حاملگیش میبینم. استعاره شکل میگیرد. جانشین حاملگی به مثابه نجات. جانشین حاملگی به مثابه تبعید.»
در این میان، روایت ساختاری ضدخطی پیدا میکند که میان کودکی در غرب میانه آمریکا و نوجوانی در بیروت و کویت، و همچنین بحرانهای عاطفی بزرگسالی پیوسته در گردش است. بازنمایی هویت به سبک «شبحی که به هیچکدام تعلق نداری» به زبان تحلیلی به تجربه زیسته فردی و جمعی بدل میشود و مسئله خانه، ریشه و پیوند را به سطحی نمادینتر ارتقا میدهد.
هلا الیان؛ نویسندهای در پی ترک مرزها
هلا الیان متولد ۱۹۸۶ از والدین فلسطینی است که به اجبار، زندگی را میان کویت، لبنان و سپس آمریکا گذراندهاند. الیان نهتنها رماننویسی تحسینشده — با آثاری چون «خانههای نمکی» و «شهر آتشافروزان» — که شاعری با پنج دفتر منتشر شده است و آثارش در نشریاتی چون نیویورکر و نیویورک تایمز دیده شده است. او همچنین رواندرمانگر و استاد دانشگاه نیویورک است. تجربه زیستی او، چه در نسلکشی فلسطینیان، چه در معضلات مهاجرت به آمریکا و چه در سطوح فردی از اعتیاد تا ناباروری، به او امکانی داده تا تنشهای دوجانبه مهاجرت / تبعید و زن بودن را با نگاهی تحلیلی و چندلایه ثبت کند.
بیوگرافی او سبب میشود هر دو روایت «حمل / جایگزینی» و روایت «قصهگویی مادرسالارانه» در اثر، بار روشمندی و تأمل جمعی پیدا کند. الیان در آثارش ریشههای قوی در بازخوانی اسطوره، تبارشناسی زنان و هویت معاصر دارد.
مواجهه منتقدان با جهانروایی کتاب
منتقدان در بررسی این اثر بر چند محور تحلیلی متمرکز شدهاند: رسانههای برجستهای چون نیویورکتایمز و گاردین، نثر شاعرانه، ساختار روایی مبتنی بر قطعهنویسی، و قدرت قصهگویی مادرسالارانه را بارها ستودهاند. بهزعم نیویورکتایمز بوک ریویو، «در صحنههای صمیمی و تکاندهنده، استعداد روایی نویسنده کاملاً نمایان میشود… این کتاب قدرت یک روایت را در مقابله با حذف عامدانه یک ملت و سرزمین و خشونت استعمار نشان میدهد.»
گاردین اما به لحن تکهتکه و ضربآهنگدار اشاره میکند و «روایتی از خشونت تبعید در نسلهای مختلف و امیال عمیق برای مادر شدن» میداند که در دل سبک خاطرهنویسی، لایههای عدم تعلق، اعتیاد و فروپاشی شخصی را میکاود. منتقدان دیگر (از Ms. Magazine تا شیکاگو ریویو آو بوکز) تأکید دارند که روایت، میان گذشته و آینده پل میزند و حتی در عمیقترین زخمها، میل به تداوم و ریشهمندی را زنده نگاه میدارد.
ویژگی جمعبندی بیشتر نقدها آن است که کتاب را نه فقط تجربهای شخصی، بلکه متنی میاننسلی و نمادین میدانند؛ متنی که وجه زیستی مادری، تبعید، جستوجوی خانه و هویت را به هم میدوزد. خصوصیتی که بهشکل تحلیلی و مدارمند، تجربه شخصی نویسنده را به موضوعی جمعی و محل گفتوگو برای زنان مهاجر، مادران، و خوانندگان هویتجوی معاصر بدل کرده است.
کتاب «وقتی رسیدم، خودم میگویم» نمونهای دقیق از خاطرهنویسی تحلیلی است که مادر بودن، جابهجایی و روایت فردی را با بحرانهای اجتماعی و روانی جهان معاصر گره میزند و در عین حفظ لحن شاعرانه و صراحت آسیبپذیری راوی، قابلیت آن را مییابد که مخاطب را در تجزیه و تحلیل تجربههایی چون جانشین حاملگی، تبعید و جستوجوی هویت به تأمل و بازنگری دعوت کند. اقتباس درست از جملات اثر و پرهیز از لحن احساسی، امکان خوانش تحلیلی این روایت را برای مخاطب تخصصی و عمومی همزمان فراهم میآورد.
منابع: نیویورکر و آمازون
∎