یکی از سختترین کارهای هنری را کاریکاتوریستها انجام میدهند چراکه باید روی لبه تیغ جدیت و گزندگی حرکت کنند و آنچه را که میخواهند به مخاطبان و عموم مردم بهراحتی منتقل کنند. به عبارتی کاریکاتور هم باید دل جامعه نخبه و اهل فن و هم عموم مردم را بهدست بیاورد و این کاری دشوار است.
در جنگ ۱۲ روزه اسرائیل علیه ایران عدهای از هنرمندان کاریکاتوریست تلاش کردند در لحظه دست به خلق آثاری جدید در این حوزه بزنند و ماحصل آن نیز در حوزه هنری به نمایش گذاشته شد.
یکی از هنرمندان شناخته شده و پیشکسوتی که در این نمایشگاه حضور داشته، محمدحسین نیرومند است.
او فارغالتحصیل طراحی صنعتی از دانشگاه تهران است و فعالیت حرفهایاش را از سال ۱۳۶۴ با نشریاتی مثل «زن روز» و «کیهان» شروع کرد. نیرومند سالها سردبیر و مدیرمسئول مجله «کیهانکاریکاتور» بود و در حوزههای مختلف هنری و مدیریتی مثل مشاور هنری وزیر ارشاد، مدیرعامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس، داوری جشنوارههای ملی و بینالمللی و تألیف کتابهایی درباره کاریکاتور و طنز فعالیت داشته است. او جوایز معتبری مثل نشان عالی تجسمی کشور و جایزه ویژه یومیوری شیمبون ژاپن را هم دریافت کرده است. در یکی از روزهای پساجنگ از این هنرمند دعوت کردیم تا با حضور در روزنامه جامجم درباره هنر کاریکاتور، مسائل و چالشهای آن و البته نقش آن در جنگ ۱۲ روزه صحبت کند که در ادامه از نظر میگذرانید.
هنر کاریکاتور با توجه به ماهیت طنزگونهای که دارد چطور میتواند در جریانهای جدی مانند جنگ ۱۲روزه که برای ایران رخ داد نقش ایفا کند و چگونه تجلی پیدا میکند؟
مایلم ابتدا درباره پیشینه کاریکاتور حرف بزنم و به دوران جنگ جهانی دوم اشاره کنم. آثار بسیار زیادی از کاریکاتوریستهای دوران جنگ جهانی بودند که متفقین علیه هیتلر در روزنامههای آن زمان منتشر کردند. این آثار بخشی از تاریخ هنر کاریکاتور را تشکیل میدهند؛ بنابراین متوجه میشویم که در مقاطع مختلف جنگ، کاریکاتور اهمیت بسیاری دارد. علت این است که کاریکاتور نقش تحقیر دشمن را ایفا میکند و وقتی مخاطب، دشمن خود را در قالب این فرمهای هنری به شکل هجو شده میبیند لذت میبرد. در زمان جنگ هم همینگونه بود و اگر تاریخ هشت سال دفاع مقدس را مرور کنید، روزنامهها آثار زیادی در حوزه کاریکاتور منتشر کردهاند. خودم آن زمان در روزنامه کیهان کار میکردم و خاستگاه مجموعه کاریکاتورهایی که درباره آن صحبت کردم روزنامه بود، اما الان داستان بسیار متفاوت شده و نهتنها کاریکاتورها باید در روزنامهها چاپ شوند بلکه در فضای مجازی نیز منتشر میشوند و شکلهای مختلفی به خود گرفتهاند؛ بنابراین اگر در مطبوعات آثار کاریکاتور وجود نداشته باشد، بهنظرم فضای مجازی نمیتواند این کمبود را جبران کند.
مدیران ما متأسفانه پس از دوم خرداد، با تندرویهایی که در این زمینه رخ داد از کاریکاتور هراس پیدا کردند و این هنر جایگاه خود را از دست داد. بهنظرم کاریکاتور جزو بخشهای جدی مطبوعات حرفهای است. اگر به مطبوعات بزرگ دنیا نگاه کنید، میبینید که حداقل یک صفحه کاریکاتور دارند. یا کاریکاتورهای اجتماعی و سیاسی منتشر میکنند یا در حوزه عکاسی نیز فعالند. ما عکس را بهعنوان تزئین صرف استفاده میکنیم درحالیکه عکس مانند متن این توانایی را دارد که اوضاع اجتماعی را بازتاب دهد. در مطبوعات حرفهای، گرافیک خبری دارند و بخشی از اطلاعات را در قالب نمودارها ارائه میکنند. در همین جنگ ۱۲روزه کدامیک از مطبوعات نموداری طراحی کردند که نشان دهد چه مناطقی از تهران آماج بیشترین هدف رژیم صهیونیستی بود؟ متأسفانه چنین کاری نکردیم. با این کار اطلاعات را میتوان در کسری از ثانیه به مخاطبان منتقل کنیم؛ بنابراین نهتنها کاریکاتور نداریم و از عکاسی خوب استفاده نمیکنیم بلکه گرافیک خبری ما نیز ضعیف است. در نتیجه، مشکل جدی ما این است که حرفهای نیستیم. همه نشریات معتبر دنیا باید یک مدیر هنری داشته باشند که بر همه این موارد نظارت کند، اما معمولا مدیر هنری در روزنامههای ما وجود ندارد! اگر به کاریکاتور بازگردیم، انتظار داریم روزنامههایی با ماهیت فرهنگی بیشتر کاریکاتور حرفهای منتشر کنند. بهعنوان مثال، قبل از انقلاب فقط هفت یا هشت کاریکاتوریست داشتیم. اوایل جنگ این تعداد به ۵۰ یا ۶۰ نفر رسید و اکنون بیش از ۱۰۰۰ کاریکاتوریست داریم که آثارشان قابل چاپ است، اما وقتی به مطبوعات نگاه میکنم، میبینم از بین این ۱۰۰۰ نفر، ضعیفترینها در مطبوعات چاپ میشوند! علت این است که مدیر هنری در مطبوعات وجود ندارد تا کار باکیفیت را انتخاب کند. دوم اینکه دستمزد کاریکاتوریستها بسیار پایین است. کسی که وقت میگذارد و کار میکند، انتظار دارد دستمزد مناسبی دریافت کند، اما اطلاع دارم که مبالغ بسیار پایینی پرداخت میشود و در نتیجه هیچکس حاضر نیست با این مبالغ کار کند. این مسائل باید حل شوند تا حرفهای باشیم و الزامات روزنامهنگاری حرفهای را رعایت کنیم. بهنظرم انواع کاریکاتور اعم از سیاسی و اجتماعی همچنان یکی از مهمترین بخشهای یک روزنامه است.
در طول تاریخ مطبوعات، کمتر دورهای وجود داشته که نشریات فکاهی مانند ملانصرالدین، توفیق و گلآقا منتشر نشده باشند و متأسفانه امروز چنین شرایطی داریم! جامعه امروز به نشریهای نیاز دارد که بتواند مسائل جدی را در قالب طنز بیان کند. اگر چنین نشریاتی هم نباشد، انتظار داریم روزنامههایی با رویکرد فرهنگی بخشی از این مسئولیت را بهعهده بگیرند.
کاریکاتور درواقع مانند دارویی تلخ است که با لعابی شیرین ارائه میشود. خندهای که ابتدا بر لب مینشیند همان لعاب شیرین است و تلخی آن هم گزندگی است که پیام از پس آن به مخاطبان منتقل میشود و بر آنها تأثیر میگذارد؛ بنابراین حیف است در دورهای زندگی کنیم که کاریکاتور مطبوعات ما تا این حد ضعیف باشد. برای من که کاریکاتور جزو حرفهام شناخته میشود_ بهویژه در جنگ اخیر_ این موضوع اهمیت زیادی دارد.
در شرایطی که جنگ اسرائیل علیه ایران بهوجود آمد، دو موضوع مقاومت مردم و دیگری تلاش و همت هنرمندان برای انجام کار هنری مطرح شد. بهنظر شما تا چه اندازه کاریکاتور بهعنوان یک رسانه در شرایط جنگی میتواند حضور فعال داشته یا تأثیرگذار باشد؟
تردیدی در تأثیرگذاری کاریکاتور نیست. چون همانگونه که گفتم در جنگ جهانی دوم تجربه شد و تأثیرگذار هم بوده، اما مشکل اساسی ما عمیقتر است. مشکل اصلی این است که نظام فرهنگی ما متوجه نیست که امروز بخش عمدهای از فعالیتهای جنگی در حوزه جنگ نرم است.
در حوزه شناختی نیز بارها گفتهام اگر حتی یکهزارم تلاشی را که در حوزه نظامی انجام میدهیم صرف حوزه فرهنگی میکردیم، اتفاقات بزرگی رخ میداد. چگونه داعش توانست افراد زیادی را از سراسر جهان جذب کند؟ بسیاری از آنها افراد بدی نبودند، اما ذهن آنها را با تبلیغات گسترده شستوشوی مغزی داده بودند بهگونهای که واقعا فکر میکردند جهاد میکنند. در جهان اسلام، منفورتر از اسرائیل وجود ندارد، اما اکنون تنها حماس، ایران و حزبالله با اسرائیل میجنگد و چرا نمیتوانیم از ظرفیت جهان اسلام برای جذب نیرو استفاده کنیم درحالیکه واقعا امکان انجام این کار وجود دارد. مشکل این است که متوجه نیستیم باید بخش فرهنگی و تبلیغاتی را جدی بگیریم.
شاید ضعف در زمینه پخش و تبلیغات فرهنگی موجب شده بسیاری از آثار قوی کاریکاتور ما در سطح جهان دیده نشود.
وقتی ۱۰۰۰ کاریکاتور بکشید یک نفر دیگر ۱۰ هزار عکس بگیرد و پیام به مخاطب نرسد و منتقل نشود فایدهای ندارد. وقتی این آثار در خانه یا دوربین باقی بماند چه فایدهای دارد؟ بنابراین زمانی این آثار تأثیرگذار میشود که در نمایشگاه نشان داده یا در روزنامه چاپ شود و بهدست مخاطبان برسد. ما هنوز این کار ساده را نمیتوانیم انجام دهیم؛ بنابراین نیاز به ایجاد تشکیلاتی داریم که وظیفهاش رساندن تولیدات هنری ایرانی به مخاطب بینالمللی باشد. در حوزه فیلم نیز همین مشکل وجود دارد. ما فیلمهای زیادی تولید میکنیم، ولی پخشکننده نداریم. در ایران سالانه صدها فیلم تولید میشود، اما چنددرصد فیلمهایی که انتظار داریم دیده شوند، در خارج بهویژه در تاجیکستان، افغانستان، آذربایجان، ترکیه یا عراق اکران شدهاند؟ درواقع ما فقط تولیدکننده خوبی هستیم و میلیاردها تومان هزینه میکنیم، اما نمیتوانیم فیلمها را بهخوبی پخش کنیم. مهمترین کار امروز ما ایجاد یک تشکیلات است که بتواند کالای فرهنگی را بهدست مخاطب داخلی و خارجی برساند. ما در تولید کاریکاتور خوب عمل کردیم و تعداد کاریکاتوریستهای ما حداقل هزار تا هستند، اما در دنیا اینگونه نیست. اگر در نمایشگاههای بینالمللی ایرانیها شرکت نکنند، اعتبارشان را از دست میدهند. چون بخش مهمی از اعتبارش بهخاطر کثرت حضور گسترده کاریکاتوریستهای ایرانی است. این ظرفیت بالا به این معناست که میتوانیم تولیدات خود را به سراسر دنیا منتقل کنیم، چون کاریکاتور زبان جهانی است و بهدلیل وجود لبخند در آن، زبانی صمیمی و قابل فهم برای همه و تودهها محسوب میشود. در زمان جنگ هشت ساله دفاع مقدس، ستاد تبلیغات جنگ وجود داشت؛ چرا اکنون چنین ستادی وجود ندارد؟ این جنگ ۱۲ روزه، از نظر زمانی مانند همان هشت سال است؛ بنابراین نیاز داریم که جمعی از افراد خبره و نخبه در حوزههای فرهنگی گردهم بیایند و برای جذب نیروهایی از جهان اسلام که حامی جمهوری اسلامی، حماس و حزبالله باشند و در آینده با اسرائیل بجنگند، برنامهریزی کنند. اگر ایران بههردلیلی عقبنشینی کند، خاورمیانه بزرگ یعنی آرزوی «نیل تا فرات» اسرائیلیها محقق میشود. بعضی فکر میکنند خاورمیانه بزرگ یعنی تجزیه کشورها، اما تجزیهای در کار نیست. ایران تنها جایی است که مقابل اسرائیل مقاومت میکند وگرنه اسرائیل، لبنان، اردن و عراق را جزو قلمرو خود میکرد و به کمتر از آن هم راضی نمیشد. برایم جای پرسش دارد که چرا در تحلیل رسانهها در این زمینه صحبت نمیشود. اگر رسانهای داشتیم که به لبنانیها، اردنیها و عراقیها بهطور رسمی و فعال اعلام میکرد در صورت شکسته شدن خط مقاومت ایرانیان، شما نیز جزو قلمرو اسرائیل خواهید شد. اسرائیلیها تا قبل از برخورد با دیوار مستحکم ایران، عزم خود را برای تحقق اهدافشان جزم کرده بودند. بهترین زمان برای تحقق طرح «نیل تا فرات» برای آنها الان است. پس چرا ما در این زمینه سکوت میکنیم و این موضوع را مطرح نمیکنیم که اگر این خط شکسته شود، کشورهای دیگر نیز آسیب میبینند؟ بنابراین همه این کشورها باید تلاش کنند که ایران را حمایت کنند و پشت سر ایران بایستند. کارلوس لاتوف، هنرمند و کاریکاتوریست برزیلی چند سالی است که به شکل جدی برای مردم فلسطین کار میکند و در غزه هم مردانه ایستاد و کار انجام داد. آثار این هنرمند در تظاهراتها آمد، اما چرا مجموع تلاشهای ما در تظاهرات ضداسرائیلی دیده نمیشود؟ چون به عنوان تولیدکننده نمیتوانیم کارهایمان را به مخاطبان برسانیم. ما نیازمند سیستم و پخشکنندهای هستیم که آثار تولیدی ما را به مخاطبان برساند.
دکتر شریعتی در مقالهای جالب هنر را به دو بخش تراژدی و کمدی تقسیم میکند. او میگوید تراژدی هنر آدمهای والا، ثروتمند و طبقات بالاست، اما کمدی، هنر تودهها و پابرهنگان است و، چون اکثریت جامعه را تودهها و پابرهنگان تشکیل میدهند، هنر کمدی و کاریکاتور هنر تودهها و هنر محرومان است.
یکی از ویژگیهای کاریکاتور این است که کاریکاتوریست بهطور عمده فرادستان را نقد میکند؛ یعنی هیچوقت فقرا سوژه کاریکاتور نیستند بلکه فرادستان و سیاسیون در آن نقد میشوند. به همین دلیل فرودستان از دیدن نقد فرادستان لذت میبرند. این هنر با تودهها و اکثریت مردم در همه جهان ارتباط دارد و بسیار ظرفیت خوبی برای انتقال پیام دارد.
به نظرتان همگرایی مردم بهخصوص در روزهای جنگ چطور در هنر کاریکاتور تجلی پیدا میکند؟
روزی که اسرائیل حمله کرد، چند فرضیه داشت؛ یکی عملیات سریع برای هدف قرار دادن فرماندهان و مقامات سیاسی کشور بود و انتظار داشتند با این کار مردم به خیابانها بریزند. اصل ماجرا این بود که در پنج روز اول جمهوری اسلامی را ساقط کنند. تصور و تحلیل آنها این بود که مردم در فاز بعدی وارد عمل میشوند، اما تحلیل اشتباهی بود. در رابطه با تحلیلهای اشتباهی که دارند، مایلم مثالی بزنم؛ در زمان سقوط پهلوی، سفیر آمریکا (سالیوان) در تابستان و در بحرانیترین شرایط به مرخصی رفت. این نشان میدهد که از آن زمان آنها ایران را نمیشناختند. انتظار داشتند مردم فردای روز جنگ به خیابانها بیایند. در شب عید غدیر بود که میلیونها نفر به خیابان آمدند، اما نه برای قیام بلکه برای اعلام حضور و حمایت از کشور. کدام کشور است که شب حمله شود و صبح مردمش تظاهرات کنند؟ این کار را فقط مردم ایران انجام میدهند.
در گذشته خیلی تلاش صورت میگرفت که جنایتکاری صهیونیستها با کاریکاتور نشان داده شود، چون بهدلیل موضوع هولوکاست و مظلومنمایی صهیونیستها، قدرت رسانهای بالایی داشتند. اما بعد از هفتم اکتبر، صحنه تغییر کرد و حق و باطل کاملا روشن شد. هرکسی طرفدار اسرائیل باشد، بیتردید باطل است و طرفداران فلسطین نیز حق هستند. به همین دلیل در جامعه روشنفکری و کنسرتهای دنیا در حمایت از فلسطین شعار داده میشود و در جامعه هنری نیز همینطور است. بهعبارتی، در گذشته اگر میخواستیم علیه صهیونیستها کار هنری انجام دهیم، دشوار بود و هنرمندان میترسیدند به ما کار بدهند، اما امروز با افتخار این کار را انجام میدهند، چون جریان حق و باطل مشخص شده است.
امروز مردم دنیا به نفع جمهوری اسلامی شعار میدهند و خوانندهای پرچم ایران را با احترام میبوسد و این اتفاق بسیار غرورآفرین است. این اتفاقی تاریخی است که رسانههای ما نمیتوانند بهخوبی روایت کنند. اگر هوشمند بودیم، دستگاه تبلیغاتی که گفتم را ایجاد میکردیم و بهترین زمان برای کمک به جریان هنر انقلابی است. البته بعضی هنرمندان دنیا هم مشکلات مشابه ما را دارند و امکان نمایش آثارشان را ندارند. ما باید فضایی ایجاد کنیم که آثار هنرمندان جهان که علیه سرمایهداری بینالمللی و اسلحه صهیونیسم جهانی است، نمایش داده شود. یکی از مهمترین مکانها برای انجام این کار لانه جاسوسی و سفارتخانه سابق آمریکاست. جای تعجب دارد که چرا این لانه جاسوسی به یک مرکز فرهنگی بینالمللی علیه آمریکا و صهیونیسم تبدیل نشده و خودش را در حد یک موزه کوچک پایین آورده است. زمانی که از آنجا بازدید کردم، فقط یک ماشین تایپ و عکسی از دو خانم سیاهپوست کنار آن گذاشته بودند. به نظر میرسید کسی که چیدمان موزه را انجام داده بود، درک هنری لازم را نداشته است. ما نتوانستهایم به بازدیدکنندگان توضیح بدهیم که اینجا واقعا لانه جاسوسی بوده و نشان دهیم که این سفارتخانه چه اسناد مهمی از ایران را خارج کرده یا چه نقشی در سرنگونی دولت مصدق داشته است. به نظرم هنوز دیر نشده و لانه جاسوسی میتواند به یک مرکز مهم فرهنگی تبدیل شود. در حال حاضر، آمریکا در زمینه فرهنگ جهانی بسیار فعال است و همه توجهها را به سمت خود جلب میکند. فعالیت فرهنگی ما در ایران چندان ما را نشان نمیدهد و مهم این است که در عرصه بینالمللی چه کاری میتوانیم انجام دهیم. در آمریکای لاتین اکنون ظرفیت بسیار بالایی برای این کار وجود دارد. هنرمندان انقلابی غرب میتوانند ارتباطات بینالمللی را سامان دهند و ما نیز میتوانیم آثارشان را منتشر کنیم. این ظرفیت وجود دارد، اما خلاف همه ادعاها درباره فرهنگی بودن انقلاب اسلامی، این مسائل چندان جدی گرفته نمیشود و به نظر میرسد دغدغههای سیاسی و اقتصادی مدیران فرهنگی فعلی باعث شده که به مسائل فرهنگی توجه کافی نشود؛ در حالیکه هدف جمهوری اسلامی تربیت انسان بوده است.
امروز وقتی از هنر انقلاب صحبت میشود، بسیاری هنوز همان نگاه قدیمی را دارند و فکر میکنند هنر انقلاب مربوط به زمانی است که انقلاب شده است و امکان تکامل و تکوین ندارد.
مهمترین شخصیت فرهنگی ما رهبر انقلاب است، اما فاصله مدیران فرهنگی با ایشان بسیار زیاد است و از طرفی هم آنها قدرت تشخیص و تحلیل حوزه فرهنگ را ندارند. حتی تشکیل کمیسیون فرهنگی هم به زور صورت میگیرد و این فاجعه است. انقلاب اسلامی ماهیت فرهنگی دارد و فرهنگ در انقلاب اسلامی اصل است؛ همانطور که رهبر انقلاب گفتهاند، فرهنگ مانند اکسیژن برای جامعه است.
در واقع کوتاهی در حوزه فرهنگی همان چیزی است که ما را زمین میزند. اتفاقات سال ۱۴۰۱ تا حدی اهمیت فرهنگ را برای برخی روشن کرد. اگر نتوانیم فرهنگ را بهخوبی مدیریت کنیم، حوزههای شناختی میتوانند بر افکار جوانان تأثیر بگذارند و در این صورت دیگر موشک و اسلحه کارساز نیست، چون مغز انسان مهم است و اگر تغییر کند، کاری از دست ما برنمیآید.
لزوم بهرهگیری از ظرفیت تاریخی برای برجسته کردن وجوه فرهنگی
محمدحسین نیرومند، طراح و کاریکاتوریست درباره لزوم استفاده از ظرفیتهای تاریخی گفت: در نظر رهبر انقلاب برجسته شدن ملیگرایی نشاندهنده اهمیت همگرایی مردم و توجه به فرهنگ در این برهه زمانی است. معتقدم مهم است که به شکل افراطی به ملیگرایی یا وجوه اسلامی نپردازیم. اگر بلد نباشیم چگونه از این مفاهیم استفاده کنیم، نه اسلامی خواهیم بود و نه ملیگرا. بهعنوان مثال به یکی از نزدیکان رهبر انقلاب در سفری به یونان، تپهای باستانی و محوطهای خالی را نشان دادهاند که محل نبرد ایران و یونان بوده و یونانیها توانستهاند ایران را شکست دهند، اما ما نقش رستم را داریم که والرین به پای پادشاه ایران افتاده و خود رهبر انقلاب روی ساخت اثر از این نقش برجسته تاریخی و توجه به آن تأکید کرده است. چه ایرادی دارد که همان نقش برجسته را بهعنوان مثال در میدان ولیعصر کار کنیم؟ اینها ظرفیتهایی است که ما از آنها استفاده نمیکنیم.