شناسهٔ خبر: 73862544 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

پژوهشگر روابط بین‌الملل مطرح کرد:

ایجاد ائتلاف منطقه‌ای علیه رژیم صهیونی، یکی از ره‌آوردهای جنگ ۱۲ روزه بود

پژوهشگر روابط بین‌الملل گفت: شکل‌گیری ظرفیت دیپلماسی منطقه‌ای در ایجاد ائتلاف علیه رژیم صهیونی و تصویرسازی مثبت از ایران در اذهان عمومی جهان و مقابله با ایران‌هراسی، از دستاوردهای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بود.

صاحب‌خبر -

مرتضی صدیقیان، پژوهشگر روابط بین‌الملل در نشست دوم از سلسله نشست‌های جنگ روایت‌ها با عنوان «تحلیل راهبردی جنگ ایران و رژیم صهیونی در پرتو گذار نظام بین‌الملل» که به همت جهاد دانشگاهی واحد قم شامگاه ۲۲ تیر به صورت مجازی برگزار شد، اظهار کرد: در ساختار نظام بین‌الملل یک رویکرد غالبی به نام واقع‌گرایی وجود دارد که در این رویکرد اصالت بازیگری و کنش‌گری با دولت‌هاست و در راستای تامین امنیت و بقای خودشان است.

وی ادامه داد: اما در نوواقع‌گرایی اصالت کنشگری با نظام بین‌الملل است که این نظام بر اساس الگو یا چارچوبی خارج از هویت دولت‌ها بنا شده است، بنابراین مهمترین تمایز میان نظریه واقع‌گرایی کلاسیک و نوواقع‌گرایی در اصالت کنشگران است. قبل از شکل‌گیری این نظام جدید با سه نظام چندقطبی موازنه قوا، دوقطبی و هژمونیک رو به رو بودیم که در نظام چندقطبی، کشورها با تقویت قوای نظامی خود در صدد تامین منافع و امنیت خود بودند و همین نظام منجر به شکل‌گیری دو جنگ جهانی شد.

صدیقیان افزود: نظام دوقطبی که پس از جنگ‌های جهانی شکل گرفت منجر به تقسیم شدن جهان به دو بخش غرب و شرق شد که نماینده غرب؛ آمریکا با نظامی لیبرالیستی و شوروی با نظامی کمونیستی ایجاد شد که در پایان نظام لیبرالیستی پیروز میدان شد و از سال ۱۹۹۱ به بعد وارد یک نظام تک قطبی هژمونی با آمریکا و چهره غرب شدیم، در این نظام هژمونیک، آمریکا به عنوان یگانه بازیگر بین المللی که توانایی دیکته کردن قواعد، رویکردها و هنجارها را به دیگر بازیگران بین المللی داشت، برای تامین منافع خود در منطقه‌های مختلف دست به هر کاری زد.

این پژوهشگر روابط بین‌الملل اضافه کرد: به مرور زمان در دوره هژمونیک، شاهد گسست ایالت متحده و نشانه‌هایی از گذار نظام بین الملل از دوره هژمونیک و همچنین ورود به یک نظام چندقطبی با بازیگران نوظهور هستیم، نشانه‌های این گذار از دوره هژمونیک به دوره چندقطبی شامل شروع بحران مالی در غرب از سال ۲۰۰۸ بود، به صورتی که ایالت متحده آمریکا در برآورد منافع اروپایی‌ها ناکام ماند و همین موضوع زنگ خطری برای رهبری آمریکا در نظام لیبرال بود.

وی گفت: همچنین راهبرد عقب نشینی retrenchment که سیاست آن بر پایه تقویت متحدان خود در هر منطقه است از دوره اوباما آغاز شد، خروج آمریکا از افغانستان، آغاز جنگ‌های تعرفه‌ای، حمله روسیه به اوکراین و ظهور نهادهای جدید در نظام بین الملل مانند پیمان شانگهای، کشورهای بریکس و بانک توسعه چین از جمله نشانه‌های گذار از دوره هژمونیک است.

صدیقیان یادآور شد: ایالات متحده آمریکا در تحقق اهداف خود در منطقه غرب آسیا شکست خورد که این شکست در عدم موفقیت ایالات متحده در استقرار نظام لیبرال دموکراسی در منطقه (طرح خاورمیانه بزرگ)، عدم موفقیت ایالات متحده و اسرائیل جنایتکار در حذف محور مقاومت، عدم موفقیت در پرونده هسته‌ای ایران، پیمان ابراهیم برای تأمین امنیت رژیم صهیونی، اوج‌گیری دوباره رقابت‌های ژئوپلیتیک(ترکیه، ایران، عربستان و رژیم صهیونیستی) و نقش‌آفرینی فزاینده چین و روسیه در معادلات منطقه‌ای (عربستان - ایران) تجلی پیدا کرده است.

وی یکی از دلایل شروع جنگ ۱۲ روزه رژیم منحوس اسرائیل به ایران را تامین امنیت و حفظ بقا در منطقه معرفی کرد و گفت: ایران در مقابل چنین سیاستی به تقویت جبهه مقاومت پرداخت و در شرایطی که اسرائیل متجاوز برای بقای خود دست به جنایت‌های بزرگ می‌زند، تقابل از حالت نیابتی به مستقیم تبدیل می‌شود اما ایالات متحده تمایلی برای جنگ نظامی با ایران را ندارد و قدرت خود را برای مقابله با چین و روسیه در نظام بین الملل به کار می‌گیرد.

این پژوهشگر روابط بین‌الملل افزود: در این جنگ شاهد ناکامی و ناکارآمدی شورای سازمان بین الملل در جلوگیری از تنش‌ها و برقراری صلح بودیم و این خود یک تعارض در نظام جهانی است، یکی دیگر از ویژگی‌های راهبردی این جنگ پایان افسانه شکست ناپذیر بودن رژیم غاصب اسرائیل برای دنیا بود که اثرات روانی و راهبردی فراوانی در منطقه داشت، شکل گیری ظرفیت دیپلماسی منطقه‌ای در ایجاد ائتلاف علیه رژیم صهیونی و تصویرسازی مثبت از ایران در اذهان عمومی جهان و مقابله با ایران‌هراسی از دیگر ویژگی‌ها و دستاوردهای این جنگ تحمیلی بود.

وی یادآور شد: جنگ ایران و اسرائیل جنایتکار صرفاً یک تنش نظامی نیست، بلکه بیان‌گر اختلال در نظم موجود و زمینه‌ساز نظمی نوین است که در این نظم، قدرت‌های منطقه‌ای سهم بیشتری یافته‌اند، نهادهای سنتی ناکارآمدتر شده‌اند و قدرت‌های جهانی با چالش بازتعریف منافع خود مواجه‌اند. ایران اگر بتواند با استراتژی هوشمند، دیپلماسی چندلایه، و حفظ توان بازدارندگی حرکت کند، می‌تواند جایگاه خود را در نظم جدید تثبیت کند.

در ادامه این نشست، حسین آجورلو، عضو هئیت علمی دانشگاه علامه عسگری با بیان اینکه دو نظام بین‌المللی و منطقه‌ای و با یک نظم بین‌المللی رو به رو هستیم، گفت: نظام بین‌الملل ساختار سلسله مراتب قدرت و نظم بین‌الملل بخش تثبیت کننده این نظام است که بازیگران نسل ساز این نظام، کشورهای قدرتمند هستند و طبق اولین دیدگاه کلان، پس از جنگ‌های جهانی هنوز قدرت نسل ساز بین المللی، آمریکا است که با توجه به این دیدگاه، اسرائیل غاصب بازیگر راهبردی آمریکا در منطقه غرب آسیا است و برای تامین منافع او را به بروزترین تجهیزات مسلح می‌کند.

وی افزود: در دیدگاه دوم، آمریکا دچار افول شده و قدرت خود را در نظام بین‌الملل از دست داده است و در پی تشکیل یک جهان چندقطبی، آمریکا از یک بازیگر نسل‌ساز به یک بازیگر خُرد تبدیل شده است که در حقیقت جنگ‌هایی مانند روسیه و اوکراین نشانه‌ای برای این دیدگاه است و طبق این دیدگاه، جنگ بین ایران و اسرائیل غاصب یک جنگ فرسایشی دیکته‌شده از سوی قدرت‌هایی مانند آمریکا، چین و روسیه برای موازنه قدرت در منطقه است که قاعدتا برنده‌ای وجود نخواهد داشت و صرفا به دنبال کاهش قدرت و تمرکز دیگر رقبا مانند ایران برای تبدیل شدن به دیگر بازیگر این میدان هستند.

آجورلو ادامه داد: اما طبق دیدگاه سوم که ترکیبی از دیدگاه اول و دوم است، جنگ میان ایران و رژیم غاصب اسرائیل یک جنگ وجودی در دوره تغییر نظام بین‌الملل برای تثبیت قدرت خود در منطقه است و در این دیدگاه، کشور چین یک بازیگر نوظهور بین المللی است، موفقیت کشورهای منطقه در جنگ‌های پیش رو نقش تعیین کننده‌ای در نظام پس از گذار خواهد داشت؛ به همین دلیل رژیم غاصب اسرائیل با قدرت نمایی خود سعی در تثبیت جایگاه خود در معادلات بعدی را دارد.

انتهای پیام