به گزارش پایگاه خبری 598، در جهانی که دروغها سریعتر از موشکها حرکت میکنند، حقیقت دیگر نه تنها دور از دسترس بلکه قربانی سیاستهای طراحیشده برای فریب افکار عمومی است.
در عصر اطلاعات، حقیقت نه بهراحتی قابلدستیابی است و نه بدون تفسیر، قابلفهم. روایتهایی که از دروغ ساخته میشوند، نهفقط برای آغاز جنگ بلکه برای بازمهندسی نقشه نفوذ منطقهای و تثبیت سلطه قدرتهای جهانی تولید میشوند.
در فوریه سال ۲۰۰۳، کالین پاول، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، با یک بطری کوچک در دست، که مدعی بود نمونهای از عامل شیمیایی سیاهزخم است، در مقابل شورای امنیت ایستاد. در کنار نمودارها و مدارک ساختگی، او ادعا کرد عراق دارای زرادخانهای پنهان از سلاحهای کشتار جمعی است. این لحظه تاریخی، بهانهای شد برای آغاز یکی از مرگبارترین جنگهای قرن بیستویکم.
اما خیلی زود حقیقت برملا شد. پاول بعدها اعتراف کرد که اطلاعات ارائهشده نادرست بوده و در واقع بخشی از بزرگترین عملیات فریب رسانهای و اطلاعاتی برای توجیه حمله به عراق بود.
بر اساس برآوردهایی که توسط نشریه پزشکی معتبر لانست در سال ۲۰۰۶ و سپس توسط موسسه ORB در سال ۲۰۰۷ منتشر شد، بیش از ۶۰۰ هزار غیرنظامی عراقی جان خود را در این جنگ از دست دادند. کشوری با تمدن هزارساله، به صحنه هرجومرج، افراطگرایی و جنگ داخلی تبدیل شد.
تکرار سناریو با عنوانی تازه: «ایران تا بمب هستهای فقط چند ماه فاصله دارد»
بیست سال پس از حمله به عراق، همان استراتژی اما با نام و هدفی دیگر در حال اجراست. این بار، هدف جمهوری اسلامی ایران است.
رژیم صهیونیستی و همپیمانان غربیاش سالهاست از این روایت استفاده میکنند: "ایران از خطوط قرمز عبور کرده و به ساخت بمب هستهای نزدیک شده است." این ادعا با هر دور از تنشهای سیاسی، مجدداً در صدر اخبار قرار میگیرد.
هدف، نه فقط فشار دیپلماتیک، بلکه زمینهسازی برای اقدامات خصمانه مانند ترور دانشمندان هستهای، خرابکاری در تأسیسات و تشدید تحریمهاست.
با این حال، گزارش رسمی آژانس بینالمللی انرژی اتمی در آوریل ۲۰۲۵ آشکار کرد که سطح غنیسازی اورانیوم در ایران از ۶۰ درصد فراتر نرفته است؛ عددی که از نظر فنی هنوز فاصله زیادی با سطح ۹۰ درصدی لازم برای ساخت سلاح هستهای دارد.
حقیقت آن است که هدف از تداوم این بحران، نه رفع نگرانیهای واقعی، بلکه تثبیت حضور نظامی غرب در منطقه، افزایش فروش تسلیحات و حفظ کنترل امنیتی و اقتصادی بر غرب آسیاست. همانطور که در عراق اتفاق افتاد، تصمیمسازان غربی همواره به بهانههایی نیاز دارند تا دخالت خود را مشروع جلوه دهند.
معیارهای دوگانه؛ وقتی جلاد، نقش قربانی بازی میکند
نمونه عینی این سیاستهای دوگانه را میتوان در پوشش حملات اخیر ایران به پایگاه نظامی نزدیک مرکز پزشکی «سوروکا» مشاهده کرد. بلافاصله پس از حمله، رژیم صهیونیستی و شماری از کشورهای غربی آن را محکوم و جنایت جنگی معرفی کردند.
اما همین کشورها، در برابر بمباران بیش از ۲۵ بیمارستان در غزه توسط رژیم صهیونیستی، قتل پزشکان، بیماران و امدادگران، سکوت اختیار کردند.
بر اساس گزارشهای رسمی «دیدبان حقوق بشر» و «پزشکان بدون مرز»، بسیاری از این حملات، عامدانه و بدون هشدار صورت گرفتهاند. با این حال، هیچیک از نهادهای بینالمللی، رژیم صهیونیستی را بازخواست نکردند.
دروغها به خودی خود تأثیرگذار نیستند، بلکه زمانی کارکرد مییابند که بهوسیله رسانهها، تحلیلگران و سیاستمداران به باورهای عمومی تبدیل شوند.
نوآم چامسکی و ادوارد هرمان در کتاب مشهور خود «صنعت رضایتسازی» بهوضوح تشریح کردهاند که چگونه رسانههای جریان اصلی میتوانند واقعیت را وارونه جلوه دهند، تروریست را قهرمان و اشغالگر را مدافع امنیت ملی معرفی کنند.
دروغهایی که تاریخ معاصر را شکل دادند
چنین روایتسازیهایی، در دهههای گذشته نیز سابقه داشتهاند:
لیبی (۲۰۱۱): ادعا شد که قصد دارد از سلاحهای شیمیایی علیه مردمش استفاده کند. نتیجه: مداخله ناتو و سقوط دولت لیبی؛ هرگز مدرکی برای این ادعا یافت نشد.
سوریه: در لحظات حساس جنگ، ادعاهای استفاده از سلاح شیمیایی علیه غیرنظامیان مطرح شد؛ بدون ارائه شواهد قاطع. این ادعاها اغلب مبنایی برای حملات هوایی غرب به سوریه شد.
کویت (۱۹۹۰): داستان ساختگی درباره بیرون کشیدن نوزادان از دستگاههای نگهداری توسط سربازان عراقی، بهعنوان ابزار تحریک افکار عمومی آمریکا برای حمایت از حمله به عراق در جنگ خلیج فارس مطرح شد. بعدها مشخص شد این روایت توسط شرکتهای روابط عمومی ساخته شده بود.
در تمام این دروغپردازیها، قربانی اصلی مردم عادی هستند:جان انسانها بهآسانی قربانی میشود، زیرساختها نابود میشود، ملتها به عقب رانده میشوند و دروغها، به ستونهای حکمرانی بر افکار عمومی تبدیل میگردند.
دروغ، تنها به معنای فریب نیست؛ ابزار سلطه است
ممکن است افشای یک دروغ، برای برخی آگاهیبخش باشد، اما افشاگری، الزاماً به معنای بیگناهی سایر بازیگران نیست. بسیاری از دولتها، گروهها و رسانهها، آگاهانه در شکلگیری این دروغها نقش دارند؛ برای کسب زمان، حفظ قدرت یا تغییر صحنه بازی.
در این میان، حقیقت به هدفی کمیاب تبدیل شده است. تنها با ذهنی نقاد، آگاهی اجتماعی، و رسانههایی مستقل میتوان از میان گردوغبار روایتهای جعلی، حقیقت را بازشناخت.
در عصر تسلط روایتها، حقیقت قربانی اصلی بازی قدرتهاست. بازشناسی آن نیازمند نهفقط دانش، بلکه شجاعت پرسیدن، تردید کردن و کنار زدن لایههای تبلیغاتیست که واقعیت را پنهان میکنند.
∎