مغز ابزاری برای بقا، نه برای حقیقتیابی
مغز انسان طی میلیونها سال تکامل یافته است تا انسان را زنده نگه دارد. آنچه این ساختار پیچیده را شکل داده، لزوماً جستجوی حقیقت نبوده، بلکه اولویت مغز همیشه بقا بوده است. هزاران سال پیش، زمانی که اجداد ما در دشتها و جنگلها زندگی میکردند، سرعت واکنش به اطلاعات بسیار حیاتی بود. اگر صدایی از بوتهها میآمد، مهم نبود که واقعاً حیوان خطرناکی پشت آن هست یا نه؛ کافی بود مغز بگوید: «فرار کن!» زیرا یک بار اشتباه نکردن میتوانست به معنای زنده ماندن باشد. همین سیستم واکنشی سریع در مغز ما امروز هم فعال است؛ با این تفاوت که تهدیدها دیگر حیوانات درنده نیستند، بلکه اخبار، توئیتها و پستهای شبکههای اجتماعیاند.
در نتیجه، مغز ما بیشتر به گونهای طراحی شده که به سرعت اطلاعات را بپذیرد، بهخصوص اگر آن اطلاعات رنگ و بوی خطر، هیجان یا بقا داشته باشند. این سیستم سریع و واکنشی همان چیزی است که روانشناسان شناختی به آن «سیستم یک» میگویند: سیستم تصمیمگیری سریع، غریزی و ناخودآگاه.
سیستمهای شناختی؛ نبرد میان سرعت و دقت
دانیل کانمن، روانشناس مشهور و برنده جایزه نوبل اقتصاد، در کتاب معروف خود «فکر کردن، سریع و کند» این دو سیستم فکری را معرفی کرده است. سیستم یک؛ سریع، شهودی و بیزحمت است؛ در حالی که سیستم دوم؛ کند، منطقی و نیازمند تلاش است. وقتی خبری به ما میرسد، ابتدا سیستم یک به آن پاسخ میدهد و چون این سیستم دوست دارد کارها را سریع و آسان انجام دهد، معمولاً بدون بررسی دقیق، خبر را میپذیرد. به خصوص اگر خبر جذاب یا شوکهکننده باشد.
این تمایل ذاتی برای باور اولیه، به مغز ما اجازه داده تا میلیونها سال دوام بیاورد، اما در دنیای امروز این قابلیت دیگر همیشه مزیت نیست. چون شبکههای اجتماعی و تولیدکنندگان محتوای جعلی دقیقاً میدانند چطور این سیستم سریع را هدف قرار دهند: با تیترهای جنجالی، تصاویر تحریکآمیز و روایتهای سادهسازی شده.
نقش احساسات؛ چرا اخبار هیجانی بیشتر باور میشوند؟
مغز ما نسبت به اطلاعات احساسی واکنش بسیار قویتری نشان میدهد و علت اصلی این واکنش به وجود بخشی در مغز به نام آمیگدال (Amygdala) بازمیگردد. آمیگدال در پردازش احساسات بهویژه ترس و خشم نقش محوری دارد. وقتی خبری جنبه احساسی داشته باشد، آمیگدال بلافاصله فعال میشود و باعث میشود توجه ما به آن خبر بیشتر جلب شود. به همین دلیل است که اخبار جنایی، شایعات سیاسی، تئوریهای توطئه یا حتی شایعات عجیب علمی خیلی سریعتر از اخبار عادی در ذهن جا خوش میکنند.
علاوه بر این، فعال شدن آمیگدال با افزایش ترشح هورمونهایی مثل کورتیزول همراه است که به تقویت حافظههای احساسی کمک میکنند. مغز ما این اخبار را مهمتر از آنچه واقعاً هستند تشخیص میدهد و همین امر باعث میشود حتی زمانی که خبر تکذیب میشود، اثر روانی آن همچنان باقی بماند.
شبکه پیشفرض مغز؛ چگونه باورها شکل میگیرند؟
در کنار آمیگدال، یک سیستم عصبی دیگر به نام Default Mode Network (DMN) یا «شبکه حالت پیشفرض» نقش مهمی در باور کردن اخبار ایفا میکند. این شبکه شامل مناطقی از مغز است که هنگام رویاپردازی یا فکر کردن به خود فعال میشوند و وظیفهشان ایجاد انسجام معنایی از تجربیات پراکندهی ماست.
وقتی خبری به دست ما میرسد که با باورهای قبلیمان هماهنگ باشد، DMN وارد عمل میشود و به سرعت آن خبر را در شبکه ذهنی ما جای میدهد. این فرآیند کاملاً ناخودآگاه است. نتیجهی این سازوکار، به گفته دانشمندان شکلگیری "سوگیری تأییدگرایی شناختی" است؛ یعنی تمایل ما به پذیرش اطلاعاتی که باورهای قبلیمان را تأیید میکنند و رد کردن اطلاعات مخالف.
این سوگیری به ما احساس امنیت ذهنی میدهد؛ زیرا مغز از ابهام و تناقض بیزار است. همین عامل است که باعث میشود افراد حتی وقتی شواهدی علیه باورهایشان ارائه میشود، باز هم به آن باورها بچسبند.
قدرت تکرار
یکی از خطرناکترین ویژگیهای مغز در مواجهه با اخبار جعلی اثر تکرار یا خطای تصدیق (truth illusion effect) است. مغز انسان طوری عمل میکند که هرچه جملهای بیشتر تکرار شود، راحتتر در ذهن جا میگیرد و این «سهولت پردازش شناختی» باعث میشود آن جمله واقعیتر به نظر برسد. حتی اگر بارها بشنویم که یک خبر غلط است، تکرار اولیهی آن در ذهن ما مسیرهای عصبی قدرتمندی ایجاد کرده که به سختی پاک میشوند.
مطالعات متعدد نشان دادهاند که اطلاعات غلط، حتی بعد از تکذیب رسمی، همچنان میتوانند بر تصمیمات و قضاوتهای ما تأثیر بگذارند. این همان پدیدهی معروف اثر باطله (continued influence effect) است که رسانهها به خوبی از آن استفاده میکنند.
دوپامین و لذت باور
مغز ما فقط ماشین تحلیل اطلاعات نیست، بلکه یک «ماشین پاداش» هم هست. یکی از نقشآفرینهای کلیدی در این بخش «دوپامین» است؛ مادهای شیمیایی که هنگام دریافت پاداش یا مواجهه با چیزی لذتبخش در مغز ترشح میشود. وقتی خبری مطابق باورهای قبلی ما باشد، مغز برای خودش پاداش صادر میکند و دوپامین آزاد میشود. این پاداش شیمیایی باعث میشود احساس خوبی داشته باشیم و ناخودآگاه بخواهیم دوباره همان نوع اخبار را دریافت کنیم.
همین فرآیند است که باعث شکلگیری حبابهای اطلاعاتی یا اتاقهای پژواک (echo chambers) در فضای مجازی میشود. ما صفحاتی را دنبال میکنیم که حرفهایی میزنند که دوست داریم بشنویم. به مرور زمان، دایرهی اطلاعاتی ما محدودتر و محدودتر میشود و ذهنمان به نوعی تکصدایی میرسد؛ محیطی که در آن اخبار جعلی میتوانند مانند آتش در انبار کاه گسترش یابند.
نحوه شکلگیری مسیرهای عصبی
فرآیند باور کردن اخبار جعلی فقط یک واکنش لحظهای نیست؛ بلکه فرآیندی پیچیده در سطح سلولی است. هر بار که ما خبری را میشنویم یا میبینیم، اتصالات عصبی میان نورونها تقویت میشود. اگر آن خبر با احساسات همراه باشد یا بارها تکرار شود، این مسیرها قویتر و پایدارتر میشوند. درست مثل راهی که در جنگل با هر بار عبور واضحتر میشود، مسیرهای عصبی مربوط به آن خبر هم قویتر خواهند شد.
حتی اگر بعدها بفهمیم خبر غلط بوده، مسیرهای عصبی ساخته شده همچنان باقی میمانند. به همین دلیل است که گاهی اوقات افراد میگویند: «میدانم این خبر غلط است، اما هنوز یه حسی دارم که میگوید ممکن است راست باشد!» این جمله ساده، بازتابی از همان فرآیندهای پیچیده نورونی است.
آیا راهی برای مقابله وجود دارد؟
با وجود همهی این پیچیدگیها و آسیبپذیریها، خبر خوب این است که مغز انسان انعطافپذیر است. آنچه با تکرار و احساس ساخته شده، میتواند با آموزش و تمرین تغییر کند. مغز قابلیت نوروپلاستیسیته (neuroplasticity) دارد؛ یعنی میتواند مسیرهای عصبی جدید ایجاد کند و مسیرهای قدیمی را تضعیف کند.
تقویت تفکر انتقادی، تمرین در تحلیل منابع خبری، آگاهی از سوگیریهای شناختی و بهویژه آموزش به کودکان و نوجوانان دربارهی سازوکارهای مغزی، میتواند ما را مجهز کند تا در این میدان نابرابر کمی مقاومتر باشیم. هر بار که ما آگاهانه تصمیم میگیریم خبری را پیش از باور کردن بررسی کنیم، داریم به مغزمان آموزش میدهیم که مسیرهای بهتری انتخاب کند.
مغز انسان، میدان جنگ حقیقت و فریب
مغز ما ابزاری خارقالعاده است، اما برای محیطی طراحی شده که مدتهاست دیگر وجود ندارد. آنچه زمانی مزیت بود، امروز گاه به نقطه ضعف ما تبدیل شده است. اما انسان همیشه توانسته با ابزار آگاهی بر محدودیتهای خود غلبه کند. شناختن همین سازوکارهای مغزی، اولین گام برای مقاوم شدن در برابر اخبار جعلی است.
ما نمیتوانیم جلوی تولید اخبار جعلی را بگیریم، اما میتوانیم ذهن خود را مجهزتر کنیم. مغز، همانطور که روزی ابزاری برای بقا در طبیعت وحشی بود، امروز باید به ابزاری برای بقا در جنگ رسانهها تبدیل شود. و این کار، تنها از مسیر آموزش و خودآگاهی میگذرد.
انتهای پیام/