برای بسیاری این پرسش مطرح است که سمتوسوی درگیری اخیر میان بازیگران مستقیم و غیرمستقیم تجاوزگری اسرائیل علیه ایران چه خواهد بود و به کجا خواهد انجامید؟
در جریان منازعات بحرانساز عرصه بینالملل، محققان این حوزه سالها است میکوشند با استفاده از رهیافتهای تاریخی، بررسی سود و زیانهای اقتصادی، واکاوی اهداف سیاسی و ایدئولوژیک، ارزیابی منافع منطقهای و بینالمللی، ملاحظات امنیتی و حتی محاسبات آماری و ریاضی، الگوهای رفتاری بازیگران بحران را تشریح و سمتوسوی تحولات آن را پیشبینی کنند.
در جریان بحرانهایی مانند جنگ کره (۱۹۵۳-۱۹۵۰ میلادی) یا بحران موشکی کوبا (۱۹۶۲) که در فضای جنگ سرد اتفاق افتاد، این مطالعات گسترش یافت و در عرصه علوم روابط بینالملل فصولی مانند «نظریه بازیها» (Game Theory) شکل گرفت.
با توجه به شرایطی که در جنگ اخیر شاهدیم، چند الگو یا سناریو مورد توجه تحلیلگران و محققان مطالعات منطقهای و روابط بینالملل قرار گرفته است.
الگوی اول که در دور اول ریاست جمهوری «دونالد ترامپ» هم تا حدی شکل گرفت، قرار گرفتن ایران و آمریکا در فرایند حرکت به سمت برخورد مستقیم بود که با اسقاط پهپاد آمریکایی در خردادماه سال ۹۸ به اوج خود رسید.
در شرایط کنونی نیز اسرائیل وارد بازی موسوم به «چیکن» یا به عبارتی بزدل (game of chicken) با ایران شده است و نشان میدهد که در مسیر و لاین مقابل ایران، قصد شاخ به شاخ شدن با تمام سرعت و شتاب ممکن را دارد تا در آخرین لحظه ایران کنار بکشد و کل مسیر را به حریف اختصاص دهد.
برخی تحلیلگران میگویند اسرائیل برای خروج از بنبست، مدل بازیگر دیوانه را انتخاب خواهد، گروهی دیگر بر این باورند این مدل اتفاقا برای ایران ثمربخشتر خواهد بود و آسیبپذیری صهیونیستها در این الگو به شدت افزایش خواهد یافت
در این مدل و تاکنون، پاسخ ایران به تجاوزگری اسرائیل متناسب با نوع حملات بوده است و مشابه هر نقطهای که در ایران هدف قرار گرفته، نقطهای در اراضی اشغالی ویران شده است. مراکز نظامی برابر مراکز نظامی، پالایشگاه در ازای پالایشگاه و ...
با توجه به این که این مدل برخلاف انتظار رهبران صهیونیستی نه منجر به نابودی تاسیسات هستهای شده و نه اهدافی مانند تسلیم ایران یا شورش و درگیریهای داخلی را به همراه آورده، نتیجه نهایی ناکامی تل آویو در رسیدن به اهداف شروع جنگ خواهد بود.
مدل دوم اما شامل سناریوهایی نظیر خروج از این وضعیت به سمت گسترش دایره جنگ و کشاندن پای آمریکا به درگیری مستقیم ایران است. در قالب الگوهایی مانند «بازیگر دیوانه»، بسیاری از ملاحظات و ظاهرسازیها برای افکار عمومی و ... کنار گذاشته میشود نظیر آنچه در جنگ غزه شاهد بودیم.
این در حالی است که در این سناریو باید دید کدام بازیگر بیشتر ضربه میخورد و کدام یک به بیشترین اهداف دست مییابد. در حالی که برخی تحلیلگران میگویند اسرائیل برای خروج از بنبست، مدل بازیگر دیوانه را انتخاب خواهد، گروهی دیگر بر این باورند این مدل اتفاقا برای ایران ثمربخشتر خواهد بود و آسیبپذیری صهیونیستها در این الگو به شدت افزایش خواهد یافت.
واقعیت این است که با توجه به وسعت سرزمینی ایران و پراکندگی زیرساختها و نیز امکانات تدافعی و تهاجمی، افزایش فشار افکار عمومی جهان بر صهیونیستها و قدرتهای حامی تل آویو، آسیبپذیری شدید کشورهای منطقه در صورت گسترش دایره جنگ و به خطر افتادن منافع استراتژیک بسیاری از بازیگران فرامنطقه، این مدل رفتاری بیش از آسیبهایی که به ایران میرساند، وضعیت نامعلومی را پیش روی اسرائیل قرار میدهد و حتی در صورت ورود آمریکا به جنگ، حیات سیاسی ترامپ و حتی ترامپیسم که مبتنی بر دوری از هرگونه جنگی است به پایان قطعی خود خواهد رسید.
در مقطع زمانی منازعات میان ایران و آمریکا در سال ۹۸ گزارشهای تاملبرانگیزی در رسانههای آمریکایی در زمینه شبیهسازی درگیری میان دو طرف انتشار یافت. در یکی از این گزارشها در «نشنال اینترست»، روند برخوردهای دو طرف شامل شروع جنگ از سوی آمریکا، زد و خورد در دریا، بسته شدن هرمز، هدف قرار گرفتن پایگاههای آمریکایی و ... بارها شبیهسازی شده و هر بار نتیجه یکسان بوده است.
به گفته سردبیر این نشریه نومحافظه کار آمریکایی «من در طول چند سال گذشته بارها در این جنگهای شبیهسازی علیه ایران شرکت کردهام و همیشه وضع همین بوده؛ یعنی هیچ وقت تا پایان مهلت برنامه، پیروزی نهایی برای آمریکا وجود نداشته مگر این که آمریکا دائما نیروی بیشتری برای نابود کردن کامل توان نظامی تهران به کار بگیرد؛ که آن هم ماهها و سالها به طول میانجامد.»
نگاهی به محورهای اصلی خبری-تبلیغاتی رسانههای دشمن نشان میدهد بروز شورشهای عمومی و برانگیختگی علیه نظام سیاسی موضوعی بوده که مهاجمان حساب ویژهای روی آن بازکرده بودند؛ مسالهای که شبیهسازیهای پیشین آنان را احتمالا در ترکیب با یافتههای هوش مصنوعی با اختلال و ابهامات بیشتری روبرو کرده است
ما در الگوهای تصمیمسازی سیاست خارجی به چند مدل یعنی عقلایی، رضایتبخش، فزاینده، مختلط و ... برمیخوریم. مدل مختلط ناظر بر تکمیل مدلهای قبلی با اطلاعات و دادههای جدید است. شاید گفته شود که آمریکاییها با استفاده از تازهترین فناوریها مانند هوش مصنوعی، اطلاعات بیشتری را برای رسیدن به نتیجه مطلوب در مدل مختلط به دست آوردهاند؛ همچنان که صهیونیستها مدعی استفاده گسترده از هوش مصنوعی برای یورش به ایران شدهاند.
به گزارش «یورونیوز» به نقل از منابع اسرائیلی، در کنار اقداماتی مانند قاچاق تجهیزات ریزپرنده به ایران، هوش مصنوعی در تهاجم اخیر مورد استفاده گسترده قرار گرفته است.
تحقیقات خبرگزاری «آسوشیتدپرس» پیشتر نشان داده بود که ارتش صهیونیستی در جنگ غزه و لبنان از مدلهای هوش مصنوعی ساخت آمریکا برای تحلیل اطلاعات و شنود ارتباطات دشمنان استفاده کرده است.
یورونیوز در گزارش خود اشاره کرده که حجم بزرگی از دادههای جمعآوریشده به کمک هوش مصنوعی از اکتبر گذشته تاکنون برای استفاده در حمله به ایران در اسرائیل مورد استفاده قرار گرفته است.
برخلاف مساله شناسایی اهداف و چهرههای نظامی، به نظر میرسد این فناوریها با نادیده گرفتن مولفههای مهمی از جمله روحیات، ادبیات و ارتباطات ایرانیان بیشتر گمراهکننده ظاهر شدهاند زیرا هر چند احتمال میرود انبوهی از اطلاعات مربوط به ایرانیان در شبکههای اجتماعی و روباتهای مختلف هوش مصنوعی پردازش شده اما مساله این است که پردازشگرها به دور از شناخت از مولفههای یادشده نتایجی گمراهکننده را روی میز تصمیمسازان قرار دادهاند.
نگاهی به محورهای اصلی خبری-تبلیغاتی رسانههای فارسی زبان خارجی نشان میدهد همچنان که اشاره شد بروز شورشهای عمومی و برانگیختگی علیه نظام سیاسی موضوعی بوده که صهیونیستها و آمریکاییها حساب ویژهای روی آن بازکرده بودند؛ مسالهای که شبیهسازیهای پیشین آنان را با اختلال و ابهامات بیشتری روبرو کرده است.
از سوی دیگر، این واقعیت را در محاسبات رفتاری بازیگران بحران نمیتوان نادیده گرفت که ایران حتی قبل از جنگ هم اعلام کرده بود، امنیت منطقه بدون امنیت ایران هیچ معنایی نخواهد داشت؛ مسالهای که نگرانیهای زیادی را در سطح منطقه و بینالملل برانگیخته و وحشت از نتایج نامعلوم کلیدخوردن الگوی بازی بازیگر دیوانه را به شدت افزایش داده است.