سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): از نخستین دقایق رسانهای شدن خبر تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان، شاعران گلستانی نیز همچون دیگر شاعران ایران اسلامی به جوشوخروش درآمدند و برای حفظ کیان این مرز پرگهر با طبع و ذوق خود در وصف وطن و حفظ تمامیت ارضی میهن اشعاری را قلمی کردند که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
نازنین بزی - گرگان
ایران عزیز ما، قدرت و صلابت است
برد موشک سجیل، مرز بینهایت است
زندهباد ایرانم، پایتخت شیرانم،
تا که من نفس دارم، عاشقانه میخوانم
تو نماد ایمانی، هم جانی و جانانی
کشور عزیز ما، جاودانه میمانی
تو سبز و گلستانی، مثل لاله میمانی
رهبر عزیز ما، سید خراسانی
***
از تلاویو نماند اثری روی زمین یا حیدر
خون پاک شهدا ریخت، چه گلها پرپر!
غزه آمده به تهران، جنگ آغاز شده
باز اسرائیل، اینجا، دردسرساز شده
گرچه شاید فکر کند، راه بر او باز شده
کل ایران است که علیه او، سرباز شده
ملت ایران، پر از خشم و اعتراض شده
باز اسراییل است که دچار انقراض شده
حملهی او گاهگاهی شایعهساز شده
کشورم، همواره در جنگ، سرافراز شده
***
نصر من الله و فتح قریب،
شیعه نگردد دچار فریب
رهبر اگر حکم به ملت دهی
گوشبهفرمان توأم ای حبیب
دشمن غاصب تو چه خواهی زما؟
با دم شیر، بازی و جنگی مهیب؟
محو شوی، زود از این روزگار
ای که منم بر تو همیشه حریف
ای دو سه تا کوچه زما دورتر
کن فرجی مهدی ما زودتر
مرضیه ملکیان - گرگان
هر کارکنی، بیشهی ما میماند
شیرینیِ اندیشهی ما میماند
صهیون پلید، گفتهام قبلاّ که
در خاک وطن، ریشهی ما میماند
***
صهیون تو چقدر خائن و بیشرفی
حقّا که برای خاک هم ناخلفی
بنشین سرجایت که در ایران عزیز
با غیرت سبز سربداران طرفی
علیرضا ابری - علی آباد کتول
سرباز بودی
اما نه از این خاک
از قبیلهای
که شبها
به سمت ظهور
رژه میرفت
در پستهای بینام
نگاهت
سمت مشرق گم میشد
جایی که
پرچمی سبز
میخواست
بر فراز جهان بایستد
تو
سلام دادی
نه به فرمانده
که به دستی پنهان
که میآید
گلوله آمد
نه از دشمنی پیدا شده
که از تاریکی
که از تو میترسید
افتادی
بیصدا
مثل سجدهی آخر
و خاک
برای اولین بار
به آسمان گفت:
فرشتهای
به مهمانیات خواهد آمد
نامش
سرباز وطن است
شجاع و دلیر
و هنوز
رد نگاهش
در دل شب
پیوند میزند
به دعای فرج
***
ما صدایمان را
از میان خاکستر کابلها
و سوخته سیمها
به گوش جهان خواهیم رساند
رژیم گرگصفت
با دندانهای خشم
به آینهی ما پرید
اما تصویر
در دل مردم ماند
ما
خون را از روی دوربین پاک نمیکنیم
ما
آن را قاب میگیریم
و در آغاز هر پخش زنده مینشانیم
تا دنیا بداند
چه کسی از نور میترسد
ای کاخِ تاریکی
تو با موشکهایت
به حقیقت حمله کردی
نه به دیوارها
و نفهمیدی
که آنتنها
ریشه در خاکدارند
و خاک
مادرِ ایمان است
خانم امامی
ای خواهر واژهها
ای بانوی ایستاده در نور
صدای تو
از تپش دل این مردم میآید
نه از بلندگوی استودیو
بگو به آنها
که ما را نمیشود سانسور کرد
ما، خودِ حقیقتیم
که لباس خبرنگاری پوشیدهایم
و بدان ای رژیم کودک کش
که بمبهایت
فقط دیوارها را میشکافد
نه حنجرههایی را
که با خون شهدا وضو کردهاند
شعبانعلی یازرلو - رامیان
امامی، دختر ایران، دمت گرم
خروش بیشهی شیران، دمت گرم
نماد استقامت، سبز قامت
شکوه قلعهی میران، دمت گرم
***
این سرزمین که بلندای باور است
از قلههای تصور، فراتر است
اینجا بهشت امید است و اشتیاق
آفاق صبح و سلام و کبوتر است
رنگینکمان اهورایی شکوه
اردیبهشت تر از هرچه منظر است
اینجاست باغ بهار آور امید
باغی پر از گل و سرو تناور است
بر دوستان خنکای سپیدهدم
بر جان خصم وطن هرم آذر است
اینجاست بیشهی شیران تیزچنگ
آغوش رستم سهراب پرور است
اینجاست عرصهی سیمرغ اقتدار
مرگ توای مگس اینجا مقدر است
بر دشمنان ندهد فرصت حضور
کز نام پاک شهیدان معطر است
باشد محال که گردد اسیر کفر
اینجا قلمرو «اللهاکبر» است
آقایی - کلاله
بر پرچم و خاک میهنم مینازیم
بر دشمن این خطهی پاک میتازیم
هر جا که آسیب زند دشمن ما
با لطف خدا و اتحاد میسازیم
***
تو یک تنی و شبیه یابو هستی
چون طبل تهی پر از هیاهو هستی
از ترس بالستیک و کروز و شاهد
دنبال سوراخ موش!!!! ترسو هستی
***
انگشت و انگشتر قرمزه شما غوغا کرد
یک موج، حمایت رسانهای برپا کرد
نام تو سحر بود و طلوعت شب بود
این جرات تو یزیدیان رسوا کرد
هوشمند افتخاری - کردکوی
مرگ بر اسرائیل
سخن از جان من است
آیهی قرآن من است
رشتهی ایمان من است
سر در ایران من است
همه از صبح سحر
تا منادای غروب
یکصدا هم دل و همواره بگوییم هر جا
مرگ بر اسرائیل، پرتو خورشید من است
جملهی جاوید من است
آیه تهدید من است
مرگ بر اسرائیل
دل من میخواهد
که سخن از قفس آزاد کنم
هر دلی شاد کنم
هر چه ویرانی و ویرانشده آباد کنم
با خودم یکسره فریاد کنم
وعدهی صادق خرداد کنم
جملهای بر سر هر کوچه که ایراد کنم
مرگ بر اسرائیل
جملهی هر روز من است
از دل جانسوز من است
مکتب پیروز من است
همه اندیشهی دیروز من است
شمع خوشرنگ شبافروز من است
مرگ بر اسرائیل
ای که کودک کشی و کشتن تو کار من است
همه نابودی تو بر سر و افکار من است
گر چه این کار مهم یک ره دشوار من است
نهراسم نهراسم که علی یار من است
من اگر جان بدهم خاک وطن را هرگز
به کس و ناکس و بیگانه و دشمن ندهم
غزلم قطعهی بیسر شد و شاید آخر
سر جایش بنشیند که به آنتن ندهم
چه کسی جرئت آن دارد و با من درگیر
بشود من که به آن فرصت مردن ندهم
ای که در کشور من حملهی بیجا کردی
سر من گر برود ذرهی میهن ندهم
تو که کودک کشی و کار تو جز اینها نیست
به تو یکلحظه امان بر سر ماندن ندهم
مرگ بر کشور کودک کش و کفتار صفت
منتظر باش و ببین فرصت ایمن ندهم
من اگر زنده شوم از کفنم برخیزم
تا که خاکت نکنم خویش به کشتن ندهم
مرگ بر کشور و بر پیکرهی سگصفتت
شرف و عزتنفسم به تو کودن ندهم
سر من بر سردار و سر سردار سلامت
به سر خویش قسم خاک به دشمن ندهم
مرگ بر اسرائیل،
سخن از جان من است
آیهی قرآن من است
رشتهی ایمان من است
سر در ایران من است
***
وقت نابودی و برچیدن اسرائیل است
وقت بانگ جرس و دیدن عزرائیل است
غزه را بار دگر باز خدا میسازد
کوچهپسکوچه خیابان جدا میسازد
چارمین ارتش پرقدرت دنیا باشی
بازهم نیستتر از نیست در اینجا باشی
من فلسطین شدم و حال تو را میگیرم
پا بهپای وطنم در وطنم میمیرم
مرگ گفتم به تو ای کشور کودک کشتار
روبهرو آمدهام جنگ بجنگم هوشدار
گفتهها حاکی از آن است که قدس آزاد است
راه قدس از طرف کرب و بلا آباد است
به تل آویو اگر این خبرم باز رسد
یا که این شعر من از نقطهی آواز رسد
بیگمان بر سر نابودی ما نقشه کشد
یا که از دور حساب من دیوانه رسد
نهراسم ز توای مار دو سر اسرائیل
نیست در نیست شوی بار دگر اسرائیل
مثل کفتار شدی بر سر هم آوارید
سگ زنجیری دربند دل دیوارید
روز قدس است و بخوان نامهی آزادی را
به فلسطین برسان موسم آبادی را
مثنوی شور دگر داشت غزل میگویم
واژه را در دل تاریکی شب میجویم
غزل اینگونه مرا مرگ بر آن اسرائیل
هست با شور و نوا مرگ بر آن اسرائیل
حنجرم سرخ شد و تا نفس آخر گفت
باز با بانگ رسا مرگ بر آن اسرائیل
باید از جار طرف بر سر تو آتش ریخت
یا جدا گفت جدا مرگ بر آن اسرائیل
زیر آوار اگر باشم و خونین باشم
باز با بغض صدا، مرگ بر آن اسرائیل
چه قیامت شد و هر کس سخنی میگوید
همه در روز جزا، مرگ بر آن اسرائیل
وقت نابودی و برچیدن اسرائیل است
همه با بانگ رسا …مرگ بر آن اسرائیل
***
من اگر جان بدهم خاک وطن را هرگز
به کس و ناکس و بیگانه و دشمن ندهم
غزلم قطعهی بیسر شد و شاید آخر
سر جایش بنشیند که به آنتن ندهم
چه کسی جرئت آن دارد و با من درگیر
بشود من که به آن فرصت مردن ندهم
ای که در کشور من حملهی بیجا کردی
سر من گر برود ذرهی میهن ندهم
تو که کودک کشی و کار تو جز اینها نیست
به تو یکلحظه امان بر سر ماندن ندهم
مرگ بر کشور کودک کش و کفتار صفت
منتظر باش و ببین فرصت ایمن ندهم
من اگر زنده شوم از کفنم برخیزم
تا که خاکت نکنم خویش به کشتن ندهم
مرگ بر کشور و بر پیکرهی سگصفتت
شرف و عزتنفسم به تو کودن ندهم
سر من بر سر دار و سر سردار سلامت
به سر خویش قسم خاک به دشمن ندهم
فرخنده دماوندی بالا جاده - کردکوی
صَهیون تو غلطهای زیادی کردی
بر میهن من دستدرازی کردی
بنشین و ببین غیرت ایرانی را
در مکتب زینبی رجزخوانی را
صهیون خیالت که علی میترسد؟
یا فاتح ما به خاک صهیون نرسد؟
با آل علی ظلم به پایان برسد
با اِذن علی عمر تو پایان برسد
عبدالعلی دماوندی - بندرگز
نه ریشهداری نه کمی اندیشه داری
مانند کفتاری که سر در بیشه داری
کفتارها تا غرش شیری ببینند
از مرده خاری و رذیلت پا بچینند.
بیسرزمین، بیریشهها «بی» های بسیار
از این خباثتهای پستت دستبردار
با بد کسی پیکار را آغاز کردی
درهای دوزخ را به رویت باز کردی
این خاک تاریخش هزار افسانه دارد
پیکار با اهریمن بیگانه دارد
هر ملت بیریشهای رو به هلاک است
دنیا بدون تو یقیناً پاک پاک است
سید ابراهیم سجادی زاده - گنبدکاووس
من ایرانیم عاشق کشورم
مسلمانم و پیرو حیدرم
من استادهام مثل البرز کوه
بهای بقا را به جان میخرم
من از نسل سلمان، سلیمانیم،
سپاهی منم، ارتشی افسرم
دو بال است اسلام و ایران مرا،
به اوج شرف تا ابد میپرم
به من حمله کردی، حریفت منم
برای تو من، قاسم دیگرم
سحر، میشود زینب خطبهخوان،
بریزی اگر بمبها، بر سرم
«زدی ضربتی، ضربتی نوش کن»
که اذن دفاع است از رهبرم
یکی گر زدی بارها میخوری،
من امروز، مردانه بر این سرم
«چو ایران نباشد تن من مباد»
من از نسل پاکانِ نامآورم
کمان دارم و ذوالفقار علی (ع)
به خیبرشکن ها، تو را میدرم
«بنیآدم اعضای یکدیگرند»
تو، آزردهای بارها، پیکرم
من ایرانیم، سربدار وطن،
امین شهیدان این سنگرم
رضایم بهفرمان دادار خود،
رضا (ع) ی خراسان، بوَد یاورم
***
اعجاز سخن در سخنش پیدا شد
یک خطبه ناب زینبی اجرا شد
دشمن که در ادعای آزادی بود
با خطبه او، بار دگر رسوا شد
محمد دیلم کتولی - علیآباد
آمد پیامت رهبرم، لبیک لبیک
ای میر و قائد سرورم، لبیک لبیک
ما ایستادن از شما آموختیم و
چشمان بهفرمان شماها دوختیم و
ایران همه سرباز تو در این سپاه است
یک ملتی آماده در این شاهراه است
صهیون گمان کرده، فلسطینست اینجا
میدان غیرت، مهد آئین است اینجا
این سرزمین رستم و مردان مرد است
ایران سراسر غیرتِ مردانِ مرد است
تاریخ ما مشحون از جنگ و جهاد است
ماندن و یا کشته شدن، یک امتداد است
وقتی خدا فرموده «اِحدَی الحُسنَیین» است
صلح حسن همچون شهادت با حسین است
ما مرد جنگیم از چه میترسانید ما را
قرآن بخوانید، تا که بشناسید ما را
از بدر و خیبر، خاطراتی ناب داریم
خیبر شکن مولی علی، در قاب داریم
گرچه «اُحُد» زخمی ز «خائنها» چشیدیم
زهر شکست از کور باطنها چشیدیم
در غفلت واماندگان، ما زخم خوردیم
از خواب نحس غافلان ما زخم خوردیم
«حمزه» فدای ترس یک عدّه زبون شد
یا «حاج قاسم» باظرافت غرق خون شد
در حال صحبت خنجری از پشت خوردیم
دور ششم از گفتگوها، مُشت خوردیم
دنیای نامَردی است، باید تیزبین بود
فرمود رهبر: «با بصیرت ریزبین» بود
با لطف حق «خندق» تلافی شد علی وار
خیبر شکست و شُد یهودی رو به دیوار
«اِنّٰا فَتَحْنٰا» مژده فتحی بزرگ است
«وَاَنتُمُ الاَعلون» گامی بس سترگ است
بیدار شو جان برادر، وقت جنگ است
وقت جهاد و وقت یاری با تفنگ است
اینک سلاح ما «قلم، شعر و رسانه» است
اینک دَم «روشنگری» با یک ترانه است
باید ز عمق کینهی صهیون بگوییم
از «باقری» این یادگار خون بگوییم
باید «سلامی» وار، مُحکم باصلابت
شعری سرائیم از جهاد و از شهادت
باید بگوییم «حاجیزاده» ساخت «فتّٰاح»
«سِجّیل» او در آسمان «نَصرٌمِنَ اللّٰه»
باید بهرغم کید صهیون، خود نبازی
سرگرم «تبیین» باشی و آگاهسازی
در «جنگ ترکیبی» بَرَنده آنکسی هست
هم با «قلم» هم با «سلاحش» آشتی هست
احسنت بر آن شیر زن، خانم امامی
گشته نماد صبر و ایثاری تمامی
****
آمدند فوج فوج این مردم
جمعه فتح و نصر خردادی!
روز جمعه چه اجتماعی بود!
آمدند بیخیال تیر و تفنگ
و چه آرام، غرق آرامش
زیر تهدید بمب و موشک هم
زن و مرد و جوان و پیر همه
تا بگویند ای نتانیاهو
نشناسی تو، مردم ایران
اصلاً از درک توست بالاتر
حتّیٰ آن یانکی، آن ترامپ کثیف
در توهّم، خیال پردازید
تو چه میدانی نسل، خون چی هست؟
تو ز میراث جنگ بیخبری
اثر خون شاهدان شهید
اثر مکتب سلیمانی...
و...
این توهّم هنوز هم باقی است...
آمدند فوج فوج این مردم
با سلاح یقین به پیروزی
با دلی پُر ز نفرت از صهیون
مشتهایی گِره شده، مُحکم
پا فشرده به روی خاک خودش
همه ایرانیان به یک مضمون
شعر ایستادگی قرائت کرد
نَه هراسی ز دشمن و شیطان
نَه درنگ و تأمّل و تأخیر
همه با یکصدا بلند و رسا
بازگفتند:
«مرگ بر شیطان»
«مرگ بر این رژیم صهیونی»
«مرگ بر کفر و شرک و نفاق»
آمدند فوج فوج این مردم
شهر تهران که باز غوغا کرد!
رشت و ساری و گنبد و گرگان
قم و مشهد که باز غوغا کرد
اصفهان و مراغه و شیراز
همهجا پرشده خیابانها
همه ایران توی خیابانها
از همین جنس مردم بیدار
و فرستاده شد پیام از او
جنگ تحمیلی همچنان محکوم
صلح تحمیلی همچنان محکوم
مرگ بر این رژیم کودک کُش
مرگ بر حامیان اسقاطیل!!!
آفرین بر مدافعان وطن
ارتش و انتظامی، امنیتی
مَرحَبٰا بر بسیجی مُخلص
آفرین بر هوافضای سپاه
و تمام مدافعان حَرَم
حَرَمی که به وسعت ایران
∎