شناسهٔ خبر: 73237141 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: ایلنا | لینک خبر

طاهری در گفت‌وگو با ایلنا:

روسیه برای کسب منافع خود سفیر طالبان را پذیرفت/ کابل به شدت نیازمند همکاری و مشروعیت سیاسی است

طاهری در گفت‌وگو با ایلنا: رایزن پیشین ایران در افغانستان گفت: طالبان در حال حاضر با فقدان یک الگوی روشن برای حکمرانی مواجه است و حتی حضور کشورهای حامی نیز نتوانسته این خلأ را پر کند.

صاحب‌خبر -

عبدالمحمد طاهری، رایزن پیشین ایران در افغانستان با اشاره به موافقت روسیه با پذیرش سفیر طالبان در مسکو در گفت‌وگو با ایلنا اظهار کرد: رفتار کنونی چین و روسیه نسبت به افغانستان، به‌ویژه در تعامل با طالبان، نشانه‌ای از تغییری جدی در آرایش قدرت‌های جهانی در منطقه است. در حالی‌که قدرت‌های غربی از جمله ایالات متحده و کشورهای اتحادیه اروپا، به‌ویژه پس از خروج آمریکا از افغانستان، در حال عقب‌نشینی یا دست‌کم اتخاذ سیاستی منفعلانه‌ هستند، کشورهای شرقی با رویکردی عمل‌گرایانه به دنبال تثبیت جایگاه خود در این کشور بحران‌زده هستند. در این میان، طالبان که به‌شدت نیازمند مشروعیت بین‌المللی و همچنین حمایت‌های اقتصادی و سیاسی است، به نوعی میان این بازیگران دست به معامله زده است. از نگاه برخی تحلیل‌گران، رویکردی که مسکو و پکن در حال حاضر در قبال طالبان و دولت مستقر در افغانستان در پیش گرفته‌اند، متفاوت از سیاست‌های سنتی کشورهای اروپایی است. در حالی که اروپایی‌ها همواره مسائل حقوق بشری، آزادی‌های مدنی و دموکراسی را به‌عنوان پیش‌شرط تعامل مطرح می‌کنند، چین و روسیه بیش از آنکه درگیر ارزش‌ها باشند، بر منافع ملی خود تمرکز دارند و آن‌ها هر جا که منافعشان اقتضا کند، انعطاف‌پذیر عمل می‌کنند. به همین خاطر است که به‌رغم مواضع اولیه مبنی بر عدم به رسمیت شناختن طالبان، به‌مرور زمان قدم‌هایی در جهت پذیرش و حتی همکاری با این جریان برداشته‌اند.

وی ادامه داد: در این زمینه، رفتار روسیه قابل توجه است. ابتدا چند سالی موضعی محتاطانه و خزنده داشت، ولی در نهایت، با در نظر گرفتن توازن منطقه‌ای و نیاز به حضور در این معادله جدید، به اعزام سفیر رضایت داد. این تصمیم نشان از واقع‌گرایی در سیاست خارجی روسیه دارد، چراکه طالبان در موقعیتی قرار گرفته که به‌شدت نیازمند روابط سیاسی با قدرت‌هایی نظیر روسیه است. از سوی دیگر، چین نیز که به‌ویژه از نظر اقتصادی و تجاری در افغانستان منافع گسترده‌ای دارد، از همان ابتدا تعاملاتی با طالبان آغاز کرد. به نظر می‌رسد طالبان نیز در قبال این حمایت‌ها، امتیازات قابل توجهی را به طرفین داده است که از واگذاری معادن به چینی‌ها گرفته تا همکاری‌های سیاسی با روس‌ها را در بر می‌گیرد. نکته مهم اینجاست که طالبان با فقدان حامیان قدرتمند در صحنه بین‌الملل، به نوعی چاره‌ای جز اتکا به پکن و مسکو ندارد. چین از جهت اقتصادی و تجاری برای افغانستان حیاتی است. روابط تجاری میان دو کشور از گذشته وجود داشته و مناطق کلیدی افغانستان، از جمله بازار کابل، همواره از فعالیت‌های اقتصادی چینی‌ها بهره‌مند بوده‌اند. اما اکنون، پکن با الگوگیری از سیاست‌های خود در کشورهای دیگر، قصد دارد نه فقط به صورت تجاری بلکه با در دست گرفتن کنترل مناطق خاص، جای پای خود را در افغانستان محکم کند. روسیه نیز تلاش دارد تا با بازی در زمین افغانستان، وزنه‌ای در مقابل فشارهای اروپا و آمریکا ایجاد کند. البته این حضور همیشه با استقبال مردمی همراه نبوده است؛ چراکه بدنه جامعه افغانستان هیچ‌گاه رویکرد مثبتی نسبت به روسیه نداشته و خاطرات تلخ اشغال شوروی هنوز در ذهن‌ها زنده است. از این رو، به‌رغم تلاش‌های کرملین برای نفوذ مجدد، احتمال موفقیت کامل آن در میان افکار عمومی افغانستان پایین است.

این کارشناس مسائل افغانستان تصریح کرد: از زاویه‌ای دیگر، خروج پرتنش و ناکام آمریکا از افغانستان، زمینه‌ای برای این تغییرات ژئوپولیتیکی فراهم کرده است. با فروپاشی نظم تک‌قطبی و شکل‌گیری ائتلاف‌های جدید، جهان در حال ورود به مرحله‌ای از چندقطبی شدن است که در آن کشورهایی مانند چین و روسیه تلاش دارند مناطق خالی از قدرت غرب را به نفع خود پر کنند. در این میان، افغانستان که پیش‌تر در مرکز توجهات جهانی قرار داشت، اکنون به حاشیه رانده شده و از همین خلأ استفاده می‌شود. اگرچه طالبان در ابتدا با نوعی بی‌اعتمادی از سوی جهانیان مواجه بود، اما امروز برخی کشورها در حال بازنگری در سیاست‌های خود هستند. برخی کشورها ممکن است به مرور به پذیرش طالبان یا دست‌کم تعامل غیررسمی با آن تن دهند. با این حال، اتحادیه اروپا بعید است وارد این مسیر شود، چراکه اساساً معیارهای تعامل اروپا بر پایه ارزش‌های دموکراتیک، آزادی‌های مدنی و حقوق بشر بنا شده و در نبود این‌ مؤلفه‌ها، تمایلی به همکاری مستقیم نخواهد داشت. نقش نهادهای بشردوستانه مانند یونیسف هم در این زمینه صرفاً به ارائه کمک‌های انسانی محدود می‌شود و به معنای شناسایی طالبان به عنوان دولت مشروع نیست.

وی افزود: در سوی دیگر ماجرا، کشورهایی مانند هند و پاکستان نیز همواره در معادلات افغانستان نقش‌آفرینی کرده‌اند. هندی‌ها دارای نفوذ تاریخی در افغانستان هستند و حتی در کابل، محله‌هایی به نام آن‌ها وجود دارد که نشان از حضور تاریخی و اجتماعی آن‌ها دارد. در مقابل، پاکستان با بهره‌گیری از روابط سنتی با طالبان، همواره به‌عنوان بازیگری پشت‌پرده مطرح بوده است. اما چالش اینجاست که طالبان در حال حاضر با فقدان یک الگوی روشن برای حکمرانی مواجه است و حتی حضور کشورهای حامی نیز نتوانسته این خلأ را پر کند. یکی از موضوعات مهم در این بحث، مسأله مشروعیت داخلی و عملکرد ایدئولوژیک طالبان است. برخلاف آنچه برخی ممکن است تصور کنند، طالبان نه‌تنها نسبت به گذشته اعتدال‌گراتر نشده، بلکه در برخی ابعاد حتی رادیکال‌تر عمل کرده است. لایه‌های فکری طالبان با همان اندیشه‌های سخت‌گیرانه قدیمی به حیات خود ادامه داده‌اند و به نظر نمی‌رسد که رهبران فعلی این گروه، حتی در سطح استراتژیک، تمایل یا توان تحول فکری یا سیاسی داشته باشند. شاید باهوش‌تر شده باشند، اما الزامی به مدرن‌تر شدن یا تعدیل دیدگاه‌های ایدئولوژیک نمی‌بینند. نکته دیگری که در این تحلیل حائز اهمیت خواهد بود، این است که با ادامه روند کنونی، طالبان به‌تدریج خواهد آموخت که چگونه ساختارهای اقتصادی خود را احیا کند. اگر این اتفاق رخ دهد، بازی برای بسیاری از کشورها دشوارتر خواهد شد، چراکه در غیاب نظارت بین‌المللی، طالبان ممکن است به حکومتی خودکفا تبدیل شود که دیگر نیازمند پذیرش بین‌المللی هم نیست. این در حالی است که هنوز هم بسیاری از مناطق افغانستان با نارضایتی عمومی روبه‌رو هستند. شاید امنیت فیزیکی در برخی نواحی برقرار شده باشد، اما این امنیت بر پایه استراتژی ترس و سرکوب بنا شده و نه مشروعیت مردمی.

وی در پایان خاطرنشان کرد: در میان این تحولات، مردم افغانستان در موقعیتی بغرنج قرار گرفته‌اند. حضور کشورهای مختلف در افغانستان اگرچه ممکن است به قدرت گرفتن طالبان از نظر سیاسی کمک کند، اما در عین حال می‌تواند فرصتی باشد برای افزایش آگاهی جهانی نسبت به وضعیت واقعی در این کشور. حضور رسانه‌ها، خبرنگاران و نهادهای بین‌المللی می‌تواند به شفاف‌سازی عملکرد طالبان کمک کند و اجازه ندهد این گروه در سکوت کامل، سیاست‌های خود را پیش ببرد. در نهایت، اگر به صورت کلی به این روند بنگریم، باید گفت که رقابت میان چین، روسیه و سایر کشورها برای نفوذ در افغانستان نه‌تنها ناشی از خلأ قدرت غربی‌ها است، بلکه از نگاه عمل‌گرایانه این کشورها برای تأمین منافع ملی خود نیز نشأت می‌گیرد. در حالی‌که غرب به دلایل مختلف از جمله دغدغه‌های حقوق بشری و نگرانی‌های امنیتی، در برابر تعامل با طالبان محتاطانه عمل می‌کند، چین و روسیه بدون توجه به این ملاحظات، صرفاً بر اساس سود و منفعت اقتصادی و سیاسی گام برمی‌دارند. بنابراین، آینده افغانستان در گرو تعامل پیچیده‌ای میان این بازیگران است. اگر کشورهای مختلف جهان بتوانند حضور سازنده و نه صرفاً منفعت‌طلبانه در افغانستان داشته باشند، این وضعیت به نفع کل منطقه و به‌ویژه مردم افغانستان خواهد بود. اما اگر طالبان بتواند بدون پاسخ‌گویی به جامعه جهانی، حکمرانی خود را تثبیت کند، آنگاه باید نگران آینده‌ای باشیم که در آن اصول دموکراتیک، حقوق بشر و توسعه پایدار به حاشیه رانده شوند. مردم افغانستان بیش از هر زمان دیگری نیازمند حمایت جهانی‌ هستند؛ حمایتی که نباید تنها به شکل سیاسی یا نظامی باشد، بلکه باید در قالب کمک‌های واقعی به بهبود وضعیت انسانی، اقتصادی و اجتماعی آن‌ها صورت گیرد.

انتهای پیام/