به گزارش خبرگزاری ایمنا، مینیسریال نوجوانی (Adolescence) بیش از آنکه صرفاً روایتی از زندگی نوجوانان باشد، نگاهی عمیق و چندلایه به شکاف میان نسلهاست؛ شکافی که این روزها بیش از هر زمان دیگری در روابط روزمره و گفتوگوهای ناتمام خود را نمایان میسازد.
از همان سکانسهای ابتدایی، سریال با ظرافت و مهارت این واقعیت را به تصویر میکشد که زیست پرهیاهو و گاه آشوبزده نوجوانی، فراتر از یک مرحله گذرا در زندگی است؛ این دوره، عرصهای است برای تقابل میان صداهایی که خواستار شنیده شدن هستند و گوشهایی که یا نمیشنوند یا بر این باورند که همهچیز را از پیش میدانند و نیازی به شنیدن ندارند.
این تنش، که گاه در دیالوگهای تند و تیز و گاه در سکوتهای سنگین میان شخصیتها موج میزند، جوهره اصلی مینیسریال نوجوانی را تشکیل میدهد؛ اگر این فاصله درک نشود و به آن بیتوجهی شود، جز گسترش آن نتیجهای در پی نخواهد داشت.
آنچه مینیسریال نوجوانی را متمایز میسازد، توجه دقیق آن به جزئیات روزمرهای است که این شکاف را شکل میدهد؛ سریال با نگاهی موشکافانه نشان میدهد که چگونه رخدادهای بهظاهر پیشپاافتاده میتوانند به موانعی عظیم میان افراد تبدیل شوند. اینجاست که روایت از یک درام خانوادگی صرف فراتر میرود و به بازتابی از واقعیتهای زندگی روزمره تبدیل میشود.
هر یک از این لحظات، همچون قطعاتی از یک پازل، به تدریج تصویری جامعتر را ترسیم میکنند: تصویری از دو نسل که اگرچه در یک فضای مشترک زیست میکنند، اما گویی در دو جهان موازی و دور از هم به سر میبرند؛ این دقت در به تصویر کشیدن جزئیات، مخاطب را نهتنها به همذاتپنداری با شخصیتها وا میدارد، بلکه او را به بازنگری روابط خویش با دیگران ترغیب میکند.
به این نقاط قوت باید نقش مهم کارگردانی و جنبههای بصری را نیز افزود که به شکلی ظریف، حس و حال این شکاف نسلی را تقویت میکنند؛ زاویههای دوربین در صحنههای گفتوگو میان والدین و فرزندان، فاصله احساسی میان آنها را ملموس میسازد که و باعث میشود مخاطب حس کند در آن لحظه حضور دارد. موسیقی متن نیز، با آهنگهای مناسب، بهخوبی آشوب درونی شخصیتها را بازتاب میدهد؛ این انتخابها، هرچند در ظاهر سادهاند، اما عمقی بصری و احساسی به سریال میبخشند.
کاستیهایی که روایت را محدود کردهاند
با وجود نقاط قوت قابل توجه، مینیسریال نوجوانی از برخی کاستیها و ضعفها نیز رنج میبرد که در شکلگیری تجربه کلی مخاطب تأثیرگذارند؛ یکی از مهمترین نقاط ضعف سریال، نگاه تا حدی یکبعدی و کلیشهای به والدین است.
در بسیاری از صحنهها، والدین به عنوان نمادهایی از ناتوانی در درک و حمایت از نوجوانان تصویر میشوند؛ تصویری که میتواند باعث شود نقش پیچیده و چندوجهی والدین در واقعیت به شکل سادهشده و اغراقآمیزی نمایش داده شود. این امر نه تنها باعث کاهش واقعگرایی روایت میشود، بلکه ممکن است مخاطب بزرگسال را از همذاتپنداری با شخصیتها دور کند و حس کند که سریال به جای ایجاد درک متقابل، به سمت تقابل و تعارض پیش میرود.
این ضعفها اگرچه به ماهیت کلی سریال آسیب جدی وارد نمیکنند، اما مانع میشوند که مینیسریال نوجوانی به سطحی از تأثیرگذاری و واقعگرایی برسد که بتواند در میان آثار مشابه به عنوان نمونهای تمامعیار و پیشرو شناخته شود؛ بهبود این جنبهها میتوانست باعث شود سریال با درکی متوازنتر و پرداختی دقیقتر، همدلی گستردهتری ایجاد کند و پیامهایش را با قدرت بیشتری منتقل نماید.
این سریال نشان میدهد چگونه میتوان به شکافهای نسلی نگاهی انسانی و چندلایه داشت، بدون آنکه روایت به سادگی در دام کلیشهها یا تقابلهای سطحی گرفتار شود. از این منظر، آثار ایرانی نیز ظرفیت بالایی برای ساخت چنین روایتهایی دارند و میتوانند با الگوبرداری از مینیسریال نوجوانی به تولید آثاری بپردازند که در عین حساسیت موضوع، از جذابیت و عمق کافی برخوردار باشند و فضای گفتوگو درباره این مسائل را در جامعه بازتر کنند.