شناسهٔ خبر: 72470130 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

درباره کتاب «مارکس و هایدگر: تفکر آینده»؛

جستجوی آینده فلسفه

کتاب «مارکس و هایدگر: تفکر آینده» نقد ایدئولوژی را در گستره‌ای فراتر از سیاست تبیین می‌کند و با تفسیر آثار مارکس و هایدگر، نشان می‌دهد نقد واقعی ایدئولوژی نه فقط امری سیاسی، بلکه ضرورتی برای کشف امکانات وجودی انسان است.

صاحب‌خبر -

به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) الهه شمس: کتاب «مارکس و هایدگر: تفکر آینده» اثر کوستاس اکسلوس و با ترجمه سهند ستاری و صالح نجفی، از معدود آثار اندیشه‌ورزانه‌ای است که به تقاطع ریشه‎‌های فلسفی دو چهره برجسته جهان معاصر می‌پردازد. این کتاب در سال ۱۴۰۳ توسط نشر هرمس در ایران و با شمارگان محدود به دست علاقه‌مندان رسید. در معرفی کتاب، بر این نکته تأکید شده که موضوع بحث، نه صرفاً بازخوانی سنتی آثار مارکس و هایدگر، بلکه بررسی امکان مواجهه انتقادی آن‌ها در حوزه اندیشه، هستی‌شناسی و تحول اجتماعی است.

اکسلوس، که یکی از مهم‌ترین نمایندگان فلسفه اروپایی اواخر قرن بیستم محسوب می‌شود، این کتاب را به مثابه یک «امکانی برای اندیشیدن به آینده» سامان داده است. مترجمان نیز با هدف همراهی با ذهنیت بینارشته‌ای اثر، تلاش کرده‌اند با توضیحات و انتخاب واژگان تخصصی، متن را برای مخاطب ایرانی قابل پیگیری کنند. انتخاب این اثر عمدتاً به دلیل اهمیت هم‌زمان دو محور فلسفی در فضای فکری معاصر انجام شده است: نقد نظام اجتماعی معاصر (مارکس) و بازاندیشی بنیادهای هستی‌شناسانه و معنای بودن (هایدگر).

جستجوی آینده فلسفه

مارکس؛ نقد رهایی‌بخش و فراسوی تقلیل‌گرایی

مطابق با تحلیل‌های اکسلوس در فصول نخست، نگاه به اندیشه مارکس به هیچ وجه محدود به تفسیر اجتماعی محض نیست. در واقع، اکسلوس توجه می‌دهد که مارکس را نباید فقط به عنوان مُبدع نقد اقتصاد سیاسی یا انقلابی‌گری اجتماعی تقلیل داد؛ بلکه پروژه او تلاشی برای پایه‌ریزی نوعی فلسفه عمل و نقد همه‌جانبه وضع موجود است. فصل‌هایی از کتاب به خوانش انتقادی آثار مارکس از بیگانگی تا ایده پراتیک و ناسازگاری‌های مدرنیته اختصاص یافته است.

اکسلوس تأکید می‌کند که منظر مارکس شناسانه اگرچه همواره ناظر بر شرایط تاریخی و مادی وضع جامعه سرمایه‌داری است، اما در عین حال با نگاهی فلسفی به آینده نیز گره خورده است. او با ارجاع به آثار متاخر مارکس، نشان می‌دهد که اندیشه رهایی، برخلاف تصور رایج، تنها از مسیر سیاست، اقتصاد یا حتی انقلاب نمی‌گذرد، بلکه نیازمند بازتاب عمیق در سطح فلسفی است. همچنین، نویسنده بر مفهوم «پراکسیس»، به مثابه عمل آگاهانه و کُنش‌محور، به عنوان عنصر پیشران ایده آزادی تأکید می‌ورزد و نقشی برای قوه تفکر انتقادی قائل می‌شود؛ نقشی که سنت مارکسی بیشتر از منظر جامعه‌شناختی به آن می‌نگریسته است.

هایدگر؛ پرسش از وجود، نقد سنت و افق‌های نو

در ادامه و در فصل‌هایی که به تفسیر دستگاه فلسفی هایدگر می‌پردازد، نویسنده رویکرد انتقادی خود را حفظ می‌کند. اکسلوس بر این باور است که پروژه فلسفی هایدگر بر پایه پرسشی بنیادی درباره «معنای وجود» استوار است؛ پرسشی که همواره در مواجهه با تاریخ متافیزیک غرب و بحران مدرنیته مطرح می‌شود. هایدگر نیز، همانند مارکس، به نوعی نقد سنت و وضعیت معاصر دست می‌زند؛ اما این نقد، وجهی هستی‌شناسانه و پدیدارشناختی دارد و کمتر با گفتمان نقد اجتماعی و اقتصادی هم‌جهت می‌شود.

کتاب با دقت، نقاط تلاقی و واگرایی دغدغه‌های هایدگر با مارکس را آشکار می‌سازد: اگر مارکس بر ضرورت تغییر و انفعال رادیکالٔ مناسبات اجتماعی تأکید دارد، هایدگر هم به لزوم گسست از تفکر متافیزیکی تکراری و گشودگی نسبت به «امکان‌های تازه بودن» اشاره می‌کند. اکسلوس افزون بر بازخوانی نقادانه آثار هایدگر (به ویژه هستی و زمان)، تأکید دارد که هرگونه جستجوی جدیِ آینده فلسفه نمی‌تواند بدون مواجهه مسئولانه با نقدهای هستی‌شناسانه این فیلسوف پیش برود.

درهم‌تنیدگی نقد و پرسش؛ امکان‌های تفکر آینده

نقطه کانونی کتاب در میانه فصول، تحلیل راه‌هایی است که اندیشه مارکس و هایدگر می‌تواند از خلال هم‌اندیشی و تضاد، افق تازه‌ای از تفکر آینده را بگشاید. اکسلوس با بهره‌گیری از منابع فلسفی و تفسیرهای معاصر، استدلال می‌کند که نسبت مارکسیسم و هایدگرگرایی را نباید قطعی یا یک‌طرفه تفسیر کرد؛ بلکه این مواجهه به معنای بازگشایی ساحت‌هایی است که مرز عمل و نظریه، یا نقد اجتماعی و بازاندیشی هستی‌شناسانه را در هم می‌شکند.

این بخش از کتاب با اتکا به مفهوم آینده، تأکید دارد که راهی برای فلسفه معاصر وجود ندارد مگر با عبور از دوگانه‌های کلاسیک. اکسلوس پیشنهاد می‌دهد که فلسفه باید جسارت بازاندیشی در بنیان‌های خود را داشته باشد؛ چه در قالب بازتعریف مناسبات فرد و جامعه (در مارکس) و چه در قالب بازخوانی معنای بودن و حقیقت (در هایدگر). او به نحوی تحلیلی، عرصه تفاهم و تضاد میان دو متفکر را روشن می‌کند و این تضاد را نه مانعی برای پیشرفت، بلکه منبع پویایی اندیشه فلسفی می‌بیند.

اهمیت کتاب در آینده فلسفه و علوم انسانی

در فصل پایانی و بخش ارزیابی، نویسنده تحلیل می‌کند که اهمیت کتاب نه فقط در ارائه یک خوانش میان‌رشته‌ای یا تطبیقی، بلکه در سعی برای پیوند زدن فلسفه و علوم انسانی در پرتو چالش‌های معاصر است. اثر اکسلوس با امکانات تئوریک و زبانی ویژه، نشان می‌دهد که چگونه گشودگی به آینده، رهایی از تکرار محض گذشته و سنت، و جستجوی افق‌های نظری تازه، همچنان امری تعیین‌کننده برای اندیشه فلسفی باقی می‌ماند.

در این بخش، مترجمان با افزودن شفافیت متنی و یادداشت‌ها، کمک کرده‌اند تا مخاطب ایرانی بتواند ظرفیت‌های کتاب را در بازخوانی و نقد جدی سنت‌های فلسفه غرب دریابد. کتاب با نگاهی انتقادی، متواضعانه و جسور، نه صرفاً به عنوان یک متن مرجع، بلکه به عنوان یک راهنمای ذهنی برای ورود به عرصه آینده فلسفه و علوم انسانی عرضه شده است.

کتاب «مارکس و هایدگر: تفکر آینده» نقش کلیدی در مطالعات نقد اجتماعی و هستی‌شناختی ایفا می‌کند و از نظر بینارشته‌ای، امکان گفتگوی جدی و نوآورانه را بین رشته‌های فلسفه، جامعه‌شناسی و حتی مطالعات فرهنگی فراهم می‌آورد. اثری برای پژوهشگر حرفه‌ای، اندیشه‌ورز و کسانی که می‌خواهند فلسفه را نه فقط به عنوان تاریخ ایده‌ها، بلکه ابزار زندگی عملی و نقد دنیای امروز بفهمند.