پایگاه خبری جماران: سینا عضدی طی یادداشتی تحلیلی در فارن پالیسی به این پرسش میپردازد که یک ایرانِ دارای توان بازدارندگی هستهای چگونه در صحنه منطقهای و بینالمللی رفتار خواهد کرد. او با مرور طیفی از دیدگاهها-از پیشبینیهای آخرالزمانی برنارد لوئیس تا خوشبینی راهبردی کنت والتز-و با اتکا به تجربه تاریخی و منطق سیاست قدرت، نشان میدهد که ایرانِ هستهای لزوماً بهدنبال جنگ نیست، اما قطعاً با جسارت بیشتری در برابر دشمنان، رقبا، و حتی شرکایش عمل خواهد کرد.
این یادداشت تصویری از آیندهای ترسیم میکند که به زعم وی، در آن تهران نه صرفاً بهعنوان یک بازیگر منطقهای، بلکه بهعنوان قدرتی هستهای با جاهطلبیهای ژئوپلیتیکی ظاهر میشود:
هیچ نشانهای مبنی بر اینکه ایران در حال نظامیسازی برنامه هستهای خود است وجود ندارد، اما تنشهای جاری در خاورمیانه نگرانیهایی را بهوجود آورده که ممکن است تهران در نهایت از آستانه دستیابی به سلاح هستهای عبور کند. در چنین حالتی، رفتار ایرانِ دارای قابلیت هستهای چگونه خواهد بود؟ کارشناسان، دیدگاههای متفاوتی درباره تأثیرات منطقهای و جهانی این وضعیت ارائه دادهاند.
دو برداشت متضاد از ایرانِ هستهای
برنارد لوئیس، تاریخنگار برجسته، در ۸ اوت ۲۰۰۶ پیشبینی کرد که ایران ممکن است در تاریخ ۲۲ اوت یک حمله هستهای پیشدستانه علیه اسرائیل انجام دهد. این تاریخ در تقویم اسلامی با سالروز معراج پیامبر اسلام (ص) به «مسجد الاقصی» -که معمولاً با بیتالمقدس همسان دانسته میشود- همزمان بود. بهزعم لوئیس، رهبران ایران به دلیل نگاه آخرالزمانی خود، از منطق بازدارندگی پیروی نمیکنند.
در مقابل، کنت ن. والتز، نظریهپرداز علوم سیاسی، در مقالهای در نشریه Foreign Affairs در سال ۲۰۱۲ دیدگاهی متفاوت مطرح کرد. او معتقد بود که نگرانیها درباره بمب هستهای ایران «بهشدت اغراقآمیز» بوده و رهبران ایران در صورت دستیابی به چنین سلاحی، رفتاری محتاطانهتر خواهند داشت. از منظر والتز، رهبران ایران بازیگرانی عقلانی هستند که دغدغه اصلیشان بقاء است. او حتی استدلال کرد که ایرانِ مسلح به سلاح هستهای میتواند موجب افزایش ثبات در خاورمیانه شود، چرا که احساس امنیت بیشتری خواهد داشت.
در حالی که پیشبینیهای آخرالزمانی برنارد لوئیس هشدارآمیز و حاصل برداشت نادرستی از رهبری ایران بود، دیدگاه آرام و خوشبینانه کنت والتز نیز بیش از اندازه خوشبینانه به نظر میرسد. در همین زمینه، ری تقی در سال ۲۰۲۱ استدلال کرد که دستیابی ایران به سلاح هستهای، نهتنها امنیت جمهوری اسلامی را افزایش نمیدهد، بلکه بزرگترین چالش را برای خود این نظام بهوجود خواهد آورد و موجب تضعیف امنیت آن خواهد شد. از سوی دیگر، برخی کارشناسان معتقدند که بحران غزه میتواند هم انگیزه و هم فرصت لازم را در اختیار ایران قرار دهد تا از آستانه هستهای عبور کرده و به سمت ساخت زرادخانهای هستهای حرکت کند.
تجربه تاریخی ایران از بازدارندگی و عملگرایی
واقعیت، در جایی میان خوشبینی والتز و برداشت نادرست لوئیس قرار دارد. رهبری ایران در طول زمان در قبال تصمیمهای راهبردی-از جمله در زمینه برنامه هستهای-الگویی ثابت از محاسبهگری عقلانی از خود نشان داده است. به عنوان نمونه، پس از حمله ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳، رهبران ایران با درک این مسأله که ادامه تلاشها برای دستیابی به سلاح هستهای ممکن است ایران را به یکی از اهداف نظامی آمریکا تبدیل کند، برنامههای تسلیحاتی خود را کنار گذاشتند. این عملگرایی در گزارشی از آژانس بینالمللی انرژی اتمی در سال ۲۰۱۱ نیز تأیید شده است؛ گزارشی که نتیجهگیری میکند ایران «بهدلیل افزایش نگرانیها از وضعیت امنیتی در عراق و کشورهای همسایه در آن زمان»، فعالیتهای مرتبط با تسلیحات هستهای را در اواخر سال ۲۰۰۳ متوقف کرده است.
رفتار ایرانِ هستهای چگونه خواهد بود؟
با اینکه حکومت ایران در تصمیمگیریهای خود رویکردی عقلانی دارد، این به معنای صلحطلبی نیست. اگر ایران بقای خود را تضمین کرده و به سلاح هستهای دست یابد، با اعتماد به نفسی بیشتر در عرصه بینالمللی عمل خواهد کرد و میتواند چالشهای تازهای برای امنیت منطقه ایجاد کند. در گام نخست، حتی یک زرادخانه هستهای محدود نیز توان ایران را برای اعمال قدرت در خلیج فارس به شکل قابل توجهی افزایش میدهد. این آبراه حیاتی، که چه در دوران پهلوی و چه در جمهوری اسلامی در صدر اولویتهای امنیت ملی قرار داشته، نقشی کلیدی در تأمین امنیت کشور ایفا میکند.
خلیج فارس؛ میدان اول نمایش قدرت
پس از خروج نیروی دریایی بریتانیا از خلیج فارس در سال ۱۹۷۱، شاه بهسرعت کنترل ایران را بر جزایر استراتژیک تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی اعمال کرد. او در سال ۱۹۷۶ تصریح کرد: «خلیج فارس و تنگه هرمز در حقیقت شریان حیاتی ایراناند. اگر امنیت این منطقه به هر نحوی تهدید شود، حیات ما در معرض خطر قرار خواهد گرفت.» از نگاه شاه، حضور نیروهای خارجی در خلیج فارس تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی ایران محسوب میشد.
رهبری جمهوری اسلامی نیز همین نگرش راهبردی را دنبال کرده است. محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین، با تکرار دیدگاه شاه، اعلام کرده بود که خلیج فارس «شریان حیاتی و در نتیجه از اولویتهای امنیت ملی ایران است و هرگونه حضور فرامنطقهای، ذاتاً منبع ناامنی به شمار میآید.» برخوردهای مکرر نیروهای ایرانی با ناوهای نیروی دریایی آمریکا در این منطقه نیز نشاندهنده مخالفت مستمر تهران با هر نوع حضور نظامی خارجی در آنچه ایران حیاط خلوت خود میداند، است.
در اختیار داشتن بازدارندگی هستهای، این امکان را به ایران میدهد تا با جدیت بیشتری بر تمامیت ارضی خود پافشاری کند. بهعنوان نمونه، ایران میتواند امارات متحده عربی را وادار به عقبنشینی از منازعه بر سر جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی کند و در صورت احساس تهدید نسبت به منافعش، کشتیرانی بینالمللی را با تهدید مواجه سازد. افزون بر این، داشتن سلاح هستهای به ایران اعتماد به نفس بیشتری برای مقابله با نیروهای آمریکا و دیگر قدرتهای خارجی در خلیج فارس میبخشد، چرا که احتمال تشدید هستهای میتواند از اقدام متقابل نظامی جلوگیری کند.
بازتعریف معادله تقابل با اسرائیل
روابط ایران با اسرائیل نیز همچنان خصمانه باقی مانده است. با اینکه لحن مقامهای ایرانی تند و تهدیدآمیز است، اما حکومت ایران از برتری نظامی متعارف و مزیت هستهای اسرائیل آگاه است. در آوریل گذشته، زمانی که اسرائیل به سفارت ایران در دمشق حمله کرد و یکی از فرماندهان نظامی ایرانی را ترور کرد، ایران در پاسخ صدها موشک بالستیک و پهپاد به سمت اسرائیل پرتاب کرد؛ بخشی از آنها نیز از سامانههای دفاعی اسرائیل عبور کردند. با این حال، ایران واکنش تلافیجویانه اسرائیل -که سامانه پدافند هوایی در نزدیکی اصفهان را هدف قرار داد- را کماهمیت جلوه داد تا از گسترش درگیری با اسرائیل و به تبع آن با ایالات متحده پرهیز کند.
اما یک ایرانِ مجهز به سلاح هستهای، این معادله را بهطور اساسی تغییر خواهد داد. سلاحهای هستهای میتوانند انحصار دیرینه اسرائیل را از بین برده و جایگاه ایران را در منطقه بهطور چشمگیری ارتقاء دهند. در عین حال، چنین وضعیتی ممکن است موجب تشدید درگیریهای سطح پایین میان دو کشور شود؛ چرا که هر دو طرف ممکن است با تکیه بر بازدارندگی هستهای، از تشدید درگیریهای متعارف کمتر واهمه داشته باشند. این پدیده در ادبیات روابط بینالملل به عنوان «تناقض ثبات–بیثباتی» شناخته میشود.
در ادبیات روابط بینالملل، «تناقض ثبات–بیثباتی» (Stability–Instability Paradox) به این پدیده اشاره دارد که داشتن بازدارندگی هستهای در سطح راهبردی ممکن است باعث ثبات در سطح کلان (یعنی جلوگیری از جنگ تمامعیار بین قدرتهای هستهای) شود، اما در عین حال باعث افزایش بیثباتی در سطح خرد یا منطقهای (یعنی درگیریهای محدود یا نیابتی) گردد.
حزبالله و نیروهای نیابتی در سایه چتر هستهای
در پیوند با این موضوع، سلاحهای هستهای میتوانند نقش مهمی در تقویت روابط ایران با نیروهای نیابتیاش ایفا کنند؛ بهویژه حزبالله که یکی از ارکان اصلی راهبرد دفاعی جمهوری اسلامی ایران بهشمار میرود. البته این به معنای انتقال فناوری هستهای به این گروهها نیست، چرا که چنین اقدامی میتواند احتمال استفاده از سلاح هستهای را افزایش داده و در نهایت امنیت خود ایران را تضعیف کند. اما در عوض، داشتن سلاح هستهای میتواند ریسکها و هزینههای حمایت از این نیروها را کاهش دهد؛ زیرا قدرتهای خارجی بیش از پیش از تلاش برای بازداشتن ایران از حمایت این گروهها صرفنظر خواهند کرد.
هستهای شدن به مثابه اهرم قدرت در سیاست خارجی
در سطحی گستردهتر، دستیابی به توان هستهای میتواند برداشت رهبری ایران از جایگاه کشور در نظم ژئوپولیتیکی جهان را بهطور بنیادین تغییر دهد. از نگاه تهران، تبدیل شدن به یک قدرت هستهای نهتنها ابزار بازدارندگی، بلکه نشانهای از برخورداری از جایگاه شایسته و بایسته در میان قدرتهای جهانی است—جایگاهی که ایران را مستحق مشارکت در معادلات مهم بینالمللی و دریافت امتیازات سیاسی، امنیتی و اقتصادی میسازد.
محمود احمدینژاد، رئیسجمهور وقت، این نگاه را بهخوبی منعکس کرد؛ آنگاه که در سال ۲۰۰۶ اعلام کرد ایران با دستیابی به چرخه کامل سوخت هستهای، به «باشگاه هستهای» جهان پیوسته است.
از سال ۲۰۰۳، یعنی زمانی که ایران برنامه تسلیحاتی خود را کنار گذاشت، این کشور بهطور نظاممند از توسعه برنامه هستهایاش به عنوان ابزاری برای کسب امتیاز از قدرتهای جهانی استفاده کرده است-امتیازاتی که در شرایط عادی امکان تحقق آنها وجود نداشت. این امتیازات شامل دسترسی به تجارت، ادغام در نظام اقتصادی جهانی، و همکاریهای مربوط به ایمنی هستهای بود که همگی در متن توافق هستهای موسوم به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) گنجانده شدهاند. در واقع، گسترش برنامه هستهای ایران در این بازه زمانی بیش از آنکه بر اساس ملاحظات امنیتی باشد، بهعنوان ابزاری برای چانهزنی و کسب نفوذ مورد استفاده قرار گرفته است.
قدرت هستهای و رؤیای استقلال ژئوپولیتیکی
سلاحهای هستهای همچنین به ایران این امکان را میدهند که با استقلال بیشتری از شرکای قدرتمند خود -بهویژه روسیه، که روزبهروز ایران را بیشتر در حوزه نفوذ خود قرار میدهد-عمل کند.
در چنین شرایطی، داشتن توان هستهای از ارزش شراکت با روسیه میکاهد، چرا که ایران در آن صورت به حمایت امنیتی مسکو نیاز کمتری خواهد داشت. در واقع، سلاح هستهای میتواند هزینههای سیاسی و راهبردی اقدام مستقل از روسیه را برای ایران کاهش داده و حتی زمینه بهبود روابط با غرب را فراهم کند. این دیدگاه را یکی از تحلیلگران روس در مارس ۲۰۲۲ بیان کرد و گفت که «ایرانِ دارای سلاح هستهای بسیار کمخطرتر از ایرانی است که به غرب نزدیک شود.» روسیه در گذشته نیز با کارشکنی در مذاکرات هستهای ایران و غرب، تلاش کرده از عادیسازی روابط میان آنها جلوگیری کند. در همین حال، حمایت ایران از جنگ روسیه در اوکراین، بهای سنگینی برای تهران داشته است.
حکومت ایران، بهشدت باور دارد که ایران در منطقهای خصمانه تنها مانده و کشورهای اطراف، در صورت یافتن فرصت، با ایران برخوردی عادلانه نخواهند داشت. از نگاه تهران، داشتن گزینه هستهای نهتنها ابزاری برای تضمین بقاء ملی، بلکه ابزاری راهبردی برای وادار ساختن قدرتهای جهانی به پذیرش منافع مشروع ایران است. در این چارچوب، سلاح هستهای برای ایران نقش «سپر نهایی» را ایفا میکند.
آیا جهان میتواند با ایرانِ هستهای کنار بیاید؟
چین نیز در دهه ۱۹۶۰ زمانی که به سلاح هستهای دست یافت، کشوری «یاغی» تلقی میشد؛ کشوری که پیشتر با ایالات متحده وارد جنگ شده و فعالانه با سیاستهای واشنگتن در شرق آسیا مخالفت میکرد. با این حال، ایالات متحده بهمرور راهی برای همزیستی با چینِ هستهای یافت و سرانجام روابط دیپلماتیک خود را با آن از سر گرفت. تجربه تاریخی نشان میدهد که حتی دولتهای هستهایِ خصمانه نیز میتوانند، هرچند با احتیاط و تعامل راهبردی، در نظم بینالمللی ادغام شوند.
توضیح ضروری: این مطلب جهت اطلاع مخاطبان از دیدگاههای مطرح در رسانه های جهانی ترجمه می شود و به معنای موافقت جماران با آنها نیست.