شناسهٔ خبر: 72415540 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

«پروژه تاریخ شفاهی روزنامه‌نگاری و رسانه ایران»:

شاهرخ تویسرکانی از افشاگری درباره خیابان جردن می‌گوید (۱)

تهران- ایرنا- شاهرخ تویسرکانی روزنامه‌نگار پیشکسوت می‌گوید:‌ فهمیدم تعدادی از افراد پولدار و بانفوذ پشت ماجرای تاخیر در احداث جاده خیابان جردن هستند. آنها می‌خواستند زمین‌های اطراف جردن را بخرند و بعد خیابان احداث شود. آن وقت مثلا زمین‌هایی که متری هزار تومان خریده بودند می‌شد متری پنج هزار تومان. این خبر را در روزنامه فرمان منعکس کردم. خیلی‌ها ناراحت شدند اما کار روزنامه نگاری یعنی همین!

صاحب‌خبر -

«پروژه تاریخ شفاهی روزنامه‌نگاری و رسانه ایران» این بار سراغ یکی از روزنامه نگاران قدیمی کشور رفته است. شخصی که می‌گوید تا وقتی جان در بدن دارد، خواهد نوشت. شاهرخ تویسرکانی کار را با روزنامه «فرمان» شروع کرد. ابتدا بین چاپخانه و تحریریه در رفت و آمد بود و مطالب حروفچینی و ویرایش شده را بین آنها جابجا می‌کرد. اما دیری نکشید که کارت خبرنگاری گرفت و با انتشار یک گزارش افشاگرانه دل مدیر مسئول را به دست آورد. اثرگذاری این مطلب عشق او به هنر روزنامه نگاری را دوچندان و مسیر رشدش را هموار کرد.

شرح بیشتر حکایت زندگی این خبرنگار را از زبان خود او بشنوید.

ایرنا: از خودتان بگویید. چه سالی و کجا به دنیا آمدید؟

تویسرکانی: تولدم تاریخ خیلی خاصی دارد. من ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ پا به دنیا گذاشتم. آن روز با یک روز خاص مصادف شد. محمدرضا پهلوی برای افتتاح قسمتی از دانشگاه تهران به آنجا رفته بود و هدف تیراندازی قرار گرفت.

تحصیلات شما چه بود؟

تا کلاس نهم در بیجار تحصیل کردم که آن زمان به آن سیکل می‌گفتند. بعد از آن به تهران آمدم و به دبیرستان دارالفنون رفتم. تحصیل در این دبیرستان مشکل اما سازنده بود. دیپلمم را در رشته علوم طبیعی از آنجا گرفتم. پدر و مادرم دوست داشتند من مهندس و دکتر شوم. اما به دلم افتاد خدا دوست ندارد من در این رشته‌ها درس بخوانم برای همین یواشکی به سمت ادبیات رفتم. وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شدم و در شاخه روزنامه نگاری درس خواندم. همزمان در روزنامه فرمان و خبرگزاری «پارس» هم کار می‌کردم.

شغل پدرتان چه بود؟

آن موقع به شغل پدرم «خان» می‌گفتند؛ الان نمی‌دانم چه می‌گویند. کشاورزی در وسعت زیاد داشتیم. بیجار یکی از تولیدکنندگان گندم در ایران است. چون باران زیاد می‌آید به آبیاری هم نیاز ندارد و به قول معروف کشاورزی‌اش دیم است. ما هم یکی از تولیدکنندگان بزرگ گندم آنجا بودیم هم خانواده پدری، هم خانواده مادری. به همین جهت ملک، املاک و زمین زیادی داشتیم.

چطور وارد روزنامه فرمان شدید؟

آقای عباس شاهنده مدیرمسئول و صاحب امتیاز روزنامه فرمان به بیجار که می‌آمد معمولا در خانه ما می‌ماند.

یک روز من به تهران به دفتر فرمان رفتم. از فضای آنجا خوشم آمد و گفتم آقای شاهنده من می‌خواهم اینجا کار کنم. گفت مگر درس نمی‌خوانی؟

پاسخ دادم هم درس می‌خوانم هم دوست دارم کار کنم.

بنده خدا پذیرفت و خیلی هم استقبال کرد. ولی من کار خاصی بلد نبودم و چیزی از حرفه روزنامه نگاری نمی‌دانستم. دفتر روزنامه در چهارراه «کنت» در خیابان لاله زار بود. غروب‌ها ساعت ۵ به آنجا می رفتم. آن سال‌ها چاپخانه و رایانه هم که به این صورت نبود. خبرها را به صورت دست نوشته به من می‌دادند. آنها را به چاپخانه خوشه در کنار صفی علیشاه می‌بردم. راه نسبتا دوری هم بود. بدو بدو این کار را انجام می‌دادم. آنها مطالب را حروف چینی می‌کردند. بعد متون حروفچینی شده را برمی‌گرداندم و سردبیر و یکی از دوستانی که مسئول ویرایش و تصحیح بود این‌ها را می‌خواندند و اصلاح می‌کردند. دومرتبه بدو بدو و با پای پیاده آنها را به چاپخانه می‌بردم تا صفحه بندی و چاپ شود.

چند ماهی که گذشت گفتند تو دیگر این کار را یاد گرفته‌ای خودت همین جا در دفتر روزنامه بنشین و متون را اصلاح و غلط گیری کن. دیگر نمی‌خواهد بروی و برگردی. از آن روز دیگر فقط یک بار به چاپخانه می‌رفتم.

به تدریج عشق به نوشتن و خواندن پیدا کردم. پس از مدتی که این کار را کردم به آقای شاهنده گفتم دوست دارم خبرنگار شوم.

ایشان گفت باشد و برای من کارت خبرنگاری صادر کرد و من خبرنگار اجتماعی شدم. فعالیت خبرنگاری‌ام از آن موقع به طور رسمی شروع شد و تا این لحظه که خدمت شما هستم همیشه خودم را خبرنگار دانسته و می‌دانم.

فرمان چه جایگاهی در بین مطبوعات آن عصر داشت؟

مشهورترین روزنامه‌های آن زمان کیهان و اطلاعات بودند. بعد آیندگان هم به این جمع اضافه شد. روزنامه‌های دیگر هم آمدند مثل ارژنگ، امید فردا، مرد مبارز، فرمان و غیره. این‌ها روزنامه‌های درجه دو محسوب می‌شدند و خیلی معروف نبودند و شمارگانشان هم از کیهان و اطلاعات کمتر بود. ولی چون موضوعات خاص را پیگیری می‌کردند تاثیرگذار بودند. به همین جهت مورد توجه مردم هم بودند.

شاهرخ تویسرکانی از افشاگری درباره خیابان جردن می‌گوید (۱)

مثلا چه موضوعاتی را پیگیری می‌کردند؟

مطالبی را که کیهان و اطلاعات و خبرگزاری پارس به آنها توجه نمی‌کردند. برای نمونه اتفاقاتی که در وزارتخانه‌ها می‌افتاد. مثلا پروژه‌ای قرار بود یک ساله تحویل داده شود اما نشده و ۴، ۵ سال طول کشیده بود. این نشریات ریشه و دلایل آن را جست‌وجو می‌کردند و به دولت می‌گفتند فلان مقدار بودجه گرفتید و قرار بود این پروژه را یکساله تحویل دهید، چرا دارید آن را چهارساله تحویل می‌دهید؟

به عبارتی یقه دولت را می‌گرفتند و ابایی هم از این کار نداشتند. کارشان این بود. کار آنچنانی هم با ساواک نداشتند.

از این جهت آنها روزنامه‌هایی جنجالی بودند و به همین خاطر خبرهای خاص‌شان بیشتر از اطلاعات و کیهان طرفدار داشت و مردم آنها را می‌خریدند و می‌خواندند و خبرهایشان را دوست داشتند.

یادم است قرار بود طرحی بیاورند و جاده خیابان جردن را بکشند. اما این طرح هر بار به تعویق می‌افتاد. از حرف‌هایی که نمایندگان شهر می‌زدند دستگیرم شد که از روی عمد مصوبه احداث جاده این خیابان را به تاخیر می‌اندازند.

داستان را پیگیری کردم متوجه شدم تعدادی از افراد پولدار و بانفوذ پشت ماجرا هستند. آنها می‌خواستند ابتدا زمین‌های اطراف جردن را بخرند و وقتی سند این زمین‌ها را به نام خود زدند خیابان احداث شود. آن وقت مثلا زمین‌هایی که متری هزار تومان خریده بودند می‌شد متری پنج هزار تومان. این خبر را در فرمان منعکس کردم.

این خبر درست از کار آمد و تیتر اول فرمان شد. شاهنده خیلی از این افشاگری خوشش آمد و به من گفت تا می‌توانی از این خبرها برای روزنامه بیاور و مرا تشویق کرد. خیلی‌ها هم از این افشاگری ناراحت شدند اما ما گفتیم کار روزنامه نگاری یعنی همین.

خاطرتان هست شمارگان فرمان چه تعداد بود؟

نسبت به زمان خود کم و در حدود ۱۵ تا ۲۰ هزار نسخه بود ولی نسبت به روزنامه‌های الان بسیار زیاد بود.

ورودتان به خبرگزاری پارس چگونه اتفاق افتاد؟

در روزنامه آگهی استخدام خبرگزاری پارس را دیدم. رفتم و فرم‌های مربوطه را پر کردم. آزمون هم دادم. خوشبختانه چند روز بعد که نتیجه را اعلام کردند دیدم جزو قبولی‌ها هستم. منتهی گفتند شما استخدام رسمی نیستید و باید تا ۶ ماه به صورت آزمایشی کار کنید. اگر در این مدت خوب کار کردید پیمانی می‌شوید و سپس رسمی. ما هم گفتیم اشکالی ندارد و مشغول شدیم. حقوق اولیه ما هم ماهانه دویست و پنجاه تک تومانی بود.

این اتفاق برای چه سالی است؟

فکر کنم مربوط به سال ۱۳۴۵ یا ۱۳۴۶ بود.

اما ۲۵۰ تومان پول کمی بود؟

بله اما من برای پول نرفته بودم. چون نیاز چندانی به پولش نداشتم. برای من کار در بزرگترین مجموعه خبری کشور اهمیت داشت و آن را دوست داشتم. چون آن سال‌ها همه روزنامه‌های بزرگ و کوچک از جمله کیهان و اطلاعات از خبرگزاری پارس تغذیه می‌شدند. حتی اخبار خارجی رسانه‌ها را ما می‌دادیم. چون بولتن خارجی داشتیم و تمام اخبار روز دنیا را از مانیتور می‌گرفتیم و ترجمه می‌کردیم. سپس تایپ شده آن را به صورت بولتن برای روزنامه‌های صبح و عصر ارسال می‌کردیم.

خبرهای داخلی هم که جای خود را داشت و به صورت بولتن در اختیار روزنامه‌ها قرار می‌دادیم. به ویژه روزنامه‌های کوچک که خبرنگاران کمتری داشتند از بولتن‌های داخلی خبرگزاری پارس ارتزاق می‌کردند.

شما وضع مالی خوبی داشتید. دوستانتان از این حقوق پایین شکوه نمی‌کردند؟

بله،‌ اکثرا از حقوق‌هایشان ناراضی بودند.

ادامه دارد...