به گزارش مشرق،کانال تلگرامی اندیشکده تهران در مطلبی با عنوان باختن در جنگ تجاری آسان است به گزارش فارن افرز پرداخت:
در سال ۲۰۱۸، دونالد ترامپ در توئیت مشهوری نوشت در شرایطی که ایالات متحده در مبادله با تقریبا همه کشورها میلیاردها دلار زیان میبیند، جنگ تجاری خوب است و پیروزی در آن آسان. هنگامی که در روزهای گذشته تعرفههای بیش از صددرصدی علیه چین، جنگ تجاری را به سطحی جدید و خطرناکتر منتقل نمود، اسکات بسنت، وزیر خزانهداری آمریکا، از استدلال مشابهی استفاده کرد. بسنت با تشبیه شرایط کنونی به بازی پوکر، مدعی شد که تشدید تنش توسط چین اشتباه بود. چرا که چین کارتی برای بازی کردن ندارد و صادرات آمریکا به چین تنها یک پنجم واردات از چین است.
به نظر میرسد که رویکرد تیم ترامپ با الهام از مفهوم تسلط بر تشدید تنش (escalation dominance) اتخاذ شده باشد. این ایده که برگرفته از نظریههای نظامی است، دلالت بر این نکته دارد که یکی از طرفین مناقشه قادر است تنش را به سطحی برساند که طرف مقابل توان رویاروی و تشدید متقابل تنش را نداشته باشد. با این حال، این منطق بالاخص در حوزه اقتصاد نادرست است و برخلاف عقیده تیم ترامپ، چین در جنگ تجاری دارای تسلط بر تشدید تنش است.
نخستین دلیل قابل ذکر این است که چین کالاهایی را برای ایالات متحده تامین میکند که جایگزینی آن پرهزینه و سخت است. قطع دسترسی به این محصولات وارداتی بدون جایگزین توجیهپذیر به اختلالات جدی در اقتصاد آمریکا میانجامد. در حالی که کاهش وابستگی اقتصادی به چین ممکن است یک هدف بلندمدت باشد، به راه انداختن جنگ تمام عیار تجاری بدون ایجاد توانمندیهای داخلی و تضمین روشهای تامین جایگزین یک قمار پرهزینه و خطرناک است.
این مقایسه میان بازی پوکر و تجارت محکوم به شکست است؛ چرا که پوکر یک بازی با حاصل جمع صفر است. تجارت یک بازی با حاصل جمع مثبت است و در آن دو طرف منافع کسب میکنند. در تجارت، کشورها کالایی را وارد میکنند که تولید آنها در داخل مقرون به صرفه یا ممکن نیست. محدود کردن این تبادلات درآمد واقعی و قدرت خرید ملی را کاهش خواهد داد.
این ادعا که آسیبپذیری ایالات متحده به سبب کسری تجاری کمتر است نیز با حقیقت انطباق ندارد. براساس ارقام سال ۲۰۲۴، ایالات متحده ۱۹۹.۲ میلیارد دلار کالا و خدمات به چین صادر نموده و در مقابل ۴۶۲.۵ میلیارد دلار واردات داشته است. دولت ترامپ عقیده دارد که این عدم تعادل به معنی ضرر بیشتر برای چین است. این در حالی است که چین، به عنوان دارنده مازاد، پول بیشتر از ناحیه صادرات را از دست خواهد داد و ایالات متحده کالاها و خدماتی را از دست میدهد که قادر نیست در داخل به صورت کارآمد تولید کند. پول ماهیتی انعطافپذیر دارد و بازتخصیص آن در اقتصاد سادهتر از بازسازی زنجیره تامین است.
علاوه بر این، مدل اقتصادی چین بهاتکای نرخ پسانداز بیشتر و مازادهای تجاری انعطافپذیری بیشتری دارد. اگر چین فروش در ایالات متحده را از دست دهد، میتواند این محصولات را به بازار داخل یا سایر بازارهای جهان هدایت کند. در مقابل، ایالات متحده، بهاتکای مخارج بالاتر از پس انداز و کسری در حساب جاری، با کمبود مادی و ملموس بالاخص در صنایعی مواجه خواهد شد که به واردات از چین وابستهاند.
در این چارچوب مواد موثره دارویی، نیمهرساناهای ارزان قیمت مصرفی در صنایع خودروسازی و الکترونیک، و عناصر کلیدی بخش تولید و صنایع دفاعی قرار دارند. شوک عرضه ناگهانی ناشی از قطع تجارت با چین میتواند به رکود تورمی دامن بزند. رکود تورمی یکبار در دهه ۷۰ و یکبار در دوره کووید-۱۹ مشاهده شد و در چنین موقعیتی سیاستگذار باید میان مدیریت تورم و مقابله با بیکاری انتخاب کند.
رویکرد یکسویه ترامپ همچنین ریسک از میان بردن اعتماد سرمایهگذاران را به همراه دارد. سیاستهای تجاری نامنظم به عدم اطمینان دامن زده و موجب کاهش سرمایهگذاری خارجی و افزایش بهره میشوند. در بلندمدت، ظرفیت و توان تولیدی ایالات متحده کاهش یافته و اهرم چین تقویت خواهد شد. در نهایت، حتی اگر این سیاست یک تاکتیک مذاکراتی است، باید تاکید داشت که تاکتیک خطرناکی است. این الگو در واقع نسخه اقتصادی جنگ ویتنام است: مناقشهای با برنامهریزی ضعیف که ایالات متحده را در باتلاقی پرهزینه گیر خواهد انداخت و اعتبار آن را در داخل و بیرون از میان خواهد برد.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.