سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محسن آزموده: اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد خورشیدی، ژان پل سارتر در ایران هنوز به عنوان نویسندهای باب روز و جذاب شناخته و خوانده میشد. هنوز پستمدرنها فضای روشنفکری ایرانی را اشغال نکرده بودند، هنوز فوکوخوانی و دریداخوانی و دلوزخوانی سکه روز نشده بود و سارترخوانی «د مده» محسوب نمیشد. سارتر همچنان نویسنده محبوب کتابخوانها به حساب میآمد، روشنفکری متعهد و مسئولیتپذیر که ایدههایی جذاب مثل آزادی و اصالت بشر را در آثار جذابش عرضه میکرد و برای بیان دیدگاههایش لازم نبود کتابهای سخت و انتزاعی خواند.
هنوز آثار فلسفی اصلی سارتر مثل «هستی و نیستی» و «تعالی اگو» یا ترجمه نشده بود یا برگردانهای موجود خیلی جدی و قابل اعتنا نبود. به جای آن همه ترجمههای قدیمی او را میخواندند، مثل ترجمه صادق هدایت از مجموعه داستان «دیوار» و ترجمههای ابوالحسن نجفی از «ادبیات چیست؟» و «شیطان و خدا» یا ترجمههای مصطفی رحیمی از «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» و «اورفه سیاه» یا ترجمه جلال آل احمد از «سوء تفاهم» یا ترجمه امیر جلالالدین اعلم از «تهوع». سارتر فیلسوف کمتر شناختهشده بود و همه بیشتر با سارتر نویسنده، رماننویس، نمایشنامهنویس و صد البته سارتر روشنفکر آشنا بودند.
همه چیز سارتر برای ایرانیهای کتابخوان به ویژه جوانها جذاب بود، تیپ و ظاهر سادهاش به عنوان مرد کتشلواری ریزنقش و کوتاه قامتی با چشمهای وغزده و تا به تا و پیپی در دست یا گوشه لب که به نوشته فریدون هویدا در مجله سخن سال ۱۳۲۵ «شانههای پهن دارد و عینک میزند». روابط متفاوتش با سیمون دوبووار دیگر نویسنده و متفکر مشهور فرانسوی و از بزرگان فمینیسم برای جوانان عجیب و جالب توجه بود، همچنین اینکه از خانوادهای ثروتمند و روشنفکر بر آمده اما دیدگاههایی چپگرایانه دارد، سعی میکند روشنفکری متعهد و همیشه حاضر در صحنه باشد، در چارچوبهای مرسوم دانشگاهی و آکادمیک نمیگنجد و جایزه نوبل ادبیات را قبول نمیکند، کافهنشین است و به مناسبتهای مختلف در اعتراضهای خیابانی با پیر و جوان همراهی میکند و اعلامیه پخش میکند، در مطبوعات کار میکند، روزنامه و مجله منتشر میکند و خودش آنها را در کوچه و خیابان میفروشد، و هر جا در هر گوشه دنیا ظلمی رخ میدهد، ساکت نمیماند و برای آزادی زندانیان به دیکتاتورها نامهنگاری میکند و خلاصه یک لحظه آرام و قرار نمیگیرد.
سایه سارتر بر سر روشنفکری ایرانی سنگینی میکرد. شاید هم بتوان گفت او نمونهآرمانی روشنفکری در همه جای جهان بود. اما از آنجا که هیچ چیز در دنیا ثابت نمیماند و آدمیزاد خیلی زود از هر چیزی دلزده میشود، با ظهور نسلهای جوانتر و طبیعتاً پیرتر شدن سارتر، بعد از می ۱۹۶۸ میلادی ستاره بخت و اقبال سارتر هم افول کرد و گرایش به او به تدریج از رونق افتاد. این اتفاق در ایران کمی با تاخیر رخ داد، یعنی بعد از جنگ و از سالهای میانی دهه ۱۳۷۰ خورشیدی و با روی آوردن مترجمان به متفکران و روشنفکران نوظهور. ضمن آنکه شرایط سیاسی و اجتماعی هم طوری بود که دیگر الگوی روشنفکری سارتر چندان مورد اقبال نبود. در کنار اینها باید به ترجمههای تازه از سارتر اشاره کرد، برگردانهای جدید هم از نوشتههای ادبی او و هم –و به ویژه- از آثار فلسفیاش. سارتر فیلسوف به تدریج در حال معرفی به ایرانیان علاقهمند به فلسفه بود، سارتری که به شیوه متفکران فرانسوی با زبانی بسیار پیچیده و پر از استعارههای ادبی مینویسد و به سختی میتوان منظور نهایی او را درک کرد.
امروز و با گذر نزدیک به چهل و پنج سال از درگذشت سارتر، با توجه به اتفاقها و رخدادهایی که در ایران و جهان در جریان است، برخی معتقدند که ما بار دیگر نیازمند احیای سارتر روشنفکر هستیم. در زمانهای که از یک طرف متخصصان در همه حوزهها از جمله فلسفه و سایر رشتههای علوم انسانی بسیار زیاد شدهاند و در دالانها و سالنها و کتابخانههای تخصصی دانشگاهها به خلق آثار «علمی» و «پژوهشی» مشغولاند و از سوی دیگر سلبریتیها فضاهای حقیقی و مجازی و افکار عمومی را تحت سیطره خود در آوردهاند، بسیاری از ضرورت حضور متفکرانی مثل او سخن میگویند که هم اهل اندیشه و تحقیقاند و «حرف مفت» نمیزنند و هم زبان عموم را بلدند و میتوانند اندیشههای خود را با زبان و بیانی شیوا و رسا عرضه کنند، روشنفکرانی که در برابر نابرابریها و اجحافها و ستمها ساکت نیستند و در عرصه عمومی حضور جدی و فعال دارند و از این سخن میگویند که «تمامی یک انسان، از تمامی انسانها ساخته شده و برابر کل آنها ارزش دارد و ارزش هر یک از آنهمه با او برابر است».(سارتر، واپسین عبارت کتاب «واژهها» به نقل از بابک احمدی در کتاب «سارتر که مینوشت»).
∎