شناسهٔ خبر: 72333250 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

یادداشت

عماد افروغ و خلق فلسفه اخلاق

یک فعال فرهنگی با اشاره به اینکه افروغ و تفکرش در جامعه ما غریب هستند، گفت: اوج هنر وی این بود که میان فلسفه علم و سلوک ویژه اجتماعی پیوند برقرار کرد و از آن فلسفه اخلاق ساخت.

صاحب‌خبر -

غربت افروغ و تفکر که از فلسفه علم، اخلاق ساختسجاد نوروزی،‌ فعال فرهنگی به مناسبت دومین سالروز درگذشت زنده‌یاد عماد افروغ، یادداشتی در خصوص ویژگی‌های شخصیتی این اندیشمند و فعال سیاسی در اختیار ایکنا قرار داده است که در ادامه با هم می‌خوانیم.

دو سال پیش مراسم ترحیم دکتر افروغ با حضور گسترده همه جناح‌های سیاسی و مکاتب تئوریک برگزار شد. همه بودند و من به عنوان کسی که ۱۷ سال در محضر این مرد شاگردی کردم و او حق پدری بر گردنم داشت معتقدم این حضور گسترده از غربت او نکاست. افروغ و تفکرش در جامعه ما غریب است، چون با متر و معیار سیاست روزمره سخن نمی‌گفت و حقیقت برایش ملاک بود. او حق را می‌گفت و محاسبه نمی‌کرد این حق‌گویی چقدر زیان دارد و چقدر سود. او سود را در حقیقت می‌دید و زیان را در مصلحت‌سنجی ماکیاولیستی.

برای افروغ انقلاب اسلامی با تمامی شئون الهی و مردمی‌اش ملاک سیاست‌ورزی بود. وجهی از انقلاب را فدای وجهی دیگر نمی‌کرد. هم از تکلیف الهی می‌گفت و هم از حقوق مدنی مردم. روزی می‌توان گفت که او از غربت درخواهد آمد که انقلاب اسلامی در تمامیت الهی و مردمی‌اش ملاک عمل نخبگان سیاسی و فرهنگی باشد. اپورتونیست‌های لیبرال و ماکیاولیست‌های متحجر دشمنان او بودند و هستند و خواهند بود ... .

افروغ یک شخصیت ذوابعاد، با وجه بسیار پررنگ آکادمیک در روش‌شناسی علوم اجتماعی و فلسفه بود. انسانی بسیار برجسته و از سرآمدان کشورمان که تفکر معنوی و سلوک ویژه اجتماعی نیز برای خود داشت. اوج هنر او این شد که میان فلسفه علم و این سلوک ویژه پیوند برقرار کرد و از آن فلسفه اخلاق ساخت.

زندگی روزمره را در فلسفه اخلاق و تفکر معنوی حل کرد؛ سیاست را هم همین طور. یعنی اگر وارد ساحت سیاست می‌شد و سیاست‌ورزی می‌کرد، با نیل به این فلسفه اخلاق و نگاه متعالی دینی، کنشگری می‌کرد و اگر در فضای آکادمیک هم وارد می‌شد، باز هم فلسفه اخلاق را پیش می‌برد و در باب هستی‌های اجتماعی و پدیده‌های مدنی نیز سعی می‌کرد که نگاهی اخلاقی عرضه کند. کمتر شخصیتی به این جامعیت دیده می‌شود و از این حیث؛ یک متفکر منحصر به فرد در کشورمان بود.

هیچ وقت در فضای دوقطبی‌های مرسوم محافل آکادمیک کشورمان وارد نشد و همواره تأکید می‌کرد که ثنویت‌گرا نیست. در نهایت آن حرکت جوهری مرتبط با اندیشه ملاصدرا را بسط می‌داد و تأویل و تفسیر می‌کرد و اجازه نمی‌داد که در دوقطبی‌های کشنده که قاتل علم، اخلاق و معنویت هستند، وارد شود. لذا در باب دکتر افروغ نمی‌توانیم صرفاً به یک وجه بسنده کنیم. افروغِ نماینده مجلس، افروغِ فیلسوف علم، افروغ جامعه‌شناس و افروغ نهج‌البلاغه‌پژوه. تمام اینها وجوه متعدد زیستی و زندگی این مرد بزرگ است. برای همین نمی‌توان راجع به افروغ، قضاوت تک‌ساحتی داشت.

امری که در این اواخر برای من پررنگ‌تر بوده، این است که پس از فراغت از پژوهش‌های فلسفی؛ به دل‌مشغولی و علاقه سابق خود یعنی نهج‌البلاغه بازگشت. البته هیچ وقت نهج‌البلاغه را کنار نگذاشت، اما این اواخر به عنوان پروژه معرفتی آن را پیگیری کرد و در نهایت به یک کتاب هم تبدیل شد.

به معنای واقعی کلمه دکتر افروغ، در شخصیت امیرالمؤمنین(ع) ذوب شد. در معنای سنتی و هیئتی آن هم اگر بخواهم بگویم، سنگ امیرالمؤمنین(ع) را همیشه به سینه می‌زد و مهمتر از همه، در وجه فلسفه اخلاق و بعد آکادمیک نیز همیشه از فلسفه سیاسی کارآمد از آراء امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه استفاده می‌کرد.

اگر بخواهم افروغ را توصیف کنم باید بگویم او یک سنت‌گرای متجدد، یک متجدد مرگ‌آگاه و یک روشنفکر مسلمان واقعی بود. نسخه اصلی که از بدلیجات بیزار است و چون از بدلیجات بیزار بود، همواره به دامان اصالت پناه می‌برد و این پناه بردن به اصالت‌ها از او یک روشنفکر اصیل ساخت که کمتر نمونه‌ای می‌توان برای او ذکر کرد. 

11 سال از انتشار کتاب دیالکتیک خرد و جامعه می‌گذرد… امشب دوباره تورق‌ش کردم. هنوز بکر است و تازه… دریغ … دریغ … چه آرزوهایی خاک شد.

متن زیر، ۱۱ سال پیش به عنوان مقدمه کتاب «دیالکتیک خرد و جامعه، دریچه‌ای رو به حقیقت؛ گفت‌وگوهای سجاد نوروزی با دکتر عماد افروغ» چاپ شده است. به نظرم هنوز دلالت‌های تئوریک خود را حفظ کرده و نیازی برای نوشتن مطلب جدیدی نیست.

گفت‌و‌گو با افروغ در نزدیک به 10 سالی که فعالیت‌های علمی و روزنامه‌نگاری خود را آغاز کرده‌ام یکی از فعالیت‌های ثابتی است که همواره به آن اعتقاد و التزام داشته‌ام. این سخن شاید در بادی امر مناقشه‌برانگیز باشد و یا در نگاه مخاطب بزرگ جلوه دادن یک موضوع به نظر برسد، اما به نظرم می‌توان در این باب دلایلی را بیان کرد تا صدق این مدعا عیان شود.

گفت‌و‌گو با دکتر عماد افروغ یک فعالیت علمی یا روزنامه‌نگاری صرف نیست، بلکه کاویدن لایه‌های تو در توی یک موضوع و شناخت همه‌جانبه و نائل آمدن به فهمی متقن در باب یک موضوع یا پدیده است. عماد افروغ به گونه‌ای شگرف آن پدیده را که به بحث می‌گذارد تبیین کرده سپس از «چگونگی» حادث شدنش سخن می‌راند و راه‌های پذیرش یا مقابله با آن‌را شرح می‌دهد.

در این مسیر مخاطب هرگز گمان نمی‌کند که ایشان می‌خواهد چیزی را توجیه کرده یا به ضرب استدلال‌های خاص بقبولاند این امر و این نگاه، ویژه بی‌شک معلول یک ذهن خلاق و جست‌وجوگر و در عین حال توحیدگراست. این چنین است که می‌توان در باب موضوعات مختلف به داوری، نشست آنها را به نیکی شرح داد و از مدار انصاف نیز خارج نشد.

در این سال‌ها همواره کوشیده‌ام به سهم خود منظومه فکری دکتر عماد افروغ را در قالب گفت‌وگوها و یادداشت‌های شفاهی در رسانه‌های گوناگون منعکس کنم و شکر خدا که این کار امکان بازشدن باب بحث‌هایی خاص در عرصه فکری کشور پدید آمده است.

در کتاب یاد شده فصل مفصلی به زندگی و زمانه دکتر افروغ اختصاص یافته است و ایشان در آن به نحوه شکل‌گیری بنای اندیشه‌ای خود اشاراتی گویا داشته‌اند. در عین حال تلاش شده است که رئوس کلی اندیشه اجتماعی و فلسفی ایشان و در بعضی موارد با رجوع به برخی گفت‌و‌گوهای قبلی در حوزه‌های مختلف بررسی شود. بررسی‌ای که توانست زوایای جدیدی از اندیشه ایشان را آشکار سازد و به مسائلی کهن پاسخ‌هایی جدید بدهد. 

وقوع این امر تنها به دلیل ساختار اندیشه‌ای دکتر افروغ است. در اندیشه ایشان مثلث «اصل»، «ذات» و «غایت» به نحوی شگرف توانسته است تحلیلی عالمانه از هستی ارائه دهد. از نمونه‌های این امر می‌توان به دو مورد اشارت کرد ایشان هنگامی که از «حق» سخن می‌گوید حق را در نسبت با هستی می‌سنجد و بین عدالت و آزادی با نگاهی منبسط به حق تعاملی دلپذیر فراهم می‌آورد. چه آنکه نزد ایشان آزادی هر دو ذیل مفهوم حق دسته‌بندی می‌شوند.

 دکتر افروغ در باب فلسفه سیاسی و پرسش کهن آن مبنی بر اینکه چه کسی حق حکومت دارد با نوآوری خاصی پاسخ می‌دهند: کسی که بتواند هم عدالت و هم وجه حقانیت یا شرعیت و هم مقبولیت را به دست آورد و این چنین برخلاف تلقی‌های رایج مفهوم مشروعیت را نه تک ساحتی بلکه دو مؤلفه‌ای می‌بینند. بر این اساس است که گفت‌و‌گو با کسی که به آیین گفت‌و‌گو پایبند است تجربه‌ای فراتر از فعالیت‌های روزنامه‌نگاری و علمی به همراه می‌آورد و بن‌مایه معرفتی آدمی را فربهی و غنایی خاص می‌بخشد. به هر روی، در این روزگار خاص و نسبی‌گرا، هنوز هم اگر طالب حقیقت باشیم می‌توانیم آن‌را فارغ از دکان‌های کذایی مدعیان بیابیم و پنجره‌هایی را ببینیم که به سوی آن بازشده‌اند.

استادم و کسی که به من راه نشان داد و از چاه‌ها بر حذرم داشت را از دست دادم. این غم تا روزی که به او ملحق شوم با من است. غمی باشکوه که به من می‌گوید سعی کنم، چون او باشم. وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ.

انتهای پیام