شناسهٔ خبر: 72080545 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

ثواب همه دوستان خدا برای هرکه سوره «مدثر» را برخواند

تفسیر سورآبادی، تفسیر کهن قرآن کریم به فارسی، نوشته ابوبکر عتیق بن محمد هروی نیشابوری، معروف به سورآبادی یا سوریانی، مفسر کرّامی در قرن پنجم است. نام تفسیر سورآبادی در برخی نسخه‌های خطی موجود، «تفسیرالتفاسیر» آمده است. این اثر، بر مبنای نسخ خطی موجود، تفسیری بزرگ است که ظاهراً به هفت سُبع تقسیم شده است.

صاحب‌خبر -
تفسیر سورآبادیتفسیر سورآبادی، تفسیر کهن قرآن کریم به فارسی، نوشته ابوبکر عتیق بن محمد هروی نیشابوری، معروف به سورآبادی یا سوریانی، مفسر کرّامی در قرن پنجم است. نام تفسیر سورآبادی در برخی نسخه‌های خطی موجود، «تفسیرالتفاسیر» آمده است. این اثر، بر مبنای نسخ خطی موجود، تفسیری بزرگ است که ظاهراً به هفت سُبع تقسیم شده است.
خبر است از مصطفی علیه السّلام که وی گفت هر که سورة الـمـدثـر برخواند ثواب همه دوستان خدای بیاود.
 
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيم
 
يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِرُ: ای جامه در سر کشیده قُمْ فَانْذِرُ: برخیز خلق را بیم کن از دوزخ و با توحید خوان؛ شان نزول این آیت در سوره اقرأ بتمامی گفته آید ان شاء الله، وَرَبَّكَ فَكَبَرْ و خدای را به بزرگواری یاد کن یعنی به توحید و بازان خوان
وَثِيَابَكَ فَطَهَرْ: و جامه خویش را پاک دار. در معنی این قولها است: ابن عباس گوید لا تكن غادراً فان الغادر دنس الثياب، یعنی از غدر و خیانت دور باش و گفته اند معناه و قلبك فطهر و گفته‌اند و نفسك فطهر من الذنوب و العيوب و گفته‌اند و خُلقك فحسن. و گفته اند و عملك فاخلص و گفته اند و ثيابك فشمّر معناه جامه خویش را پاک دار در نماز تا نماز بر تو تمام بود و گفته‌اند معناه وثيابك فقصر، وَالرُّجْزَ فَاهْجُز و از بت و بت پرستیدن دور باش. خطاب رسول را است و مراد کافران را: ای بت پرستان را از بت پرستیدن بازخوان وَلا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ: و منت منه نیکویی را که با کسی کنی تا ثواب بسیار یابی زیرا که منت احسان را حبطه کند و گفته اند معناه: و لا تعط لتستکثر یعنی مکافات این جهانی مخواه بر صدقه وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ و از بهر خدای خویش را صبر کن بر جفای دشمنان و راضی باش به هر چه او بر تو قضا کند.
فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقور چون در دمند در شپور و درآرند جان‌ها را در کالبدها، فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ: آن است روز سخت و دشخوار برناگرویدگان نه آسان سؤال. چون گفت يَوْمٌ عَسیر چه فایده بود در تکرار غَيْرُ يَسِير؟ جواب گوییم معناه عسير على الكافرين غير يسير على المؤمنین هم نه آسان بر مؤمنان. ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وحيداً : با من گذار و مرا بازگذار بازان کس که بیافریده‌ام او را تنها خالی از دنیا. سؤال ای شاید که خدای را وحید گفتن یا تنها گفتن تا گفت خَلَقْتُ وحيداً؟ جواب گفته‌اند این وحید صفت آن آفریده است نه صفت خدای و گفته اند صفت خدای است و آن در صفت خدای مبالغت واحد بود چنانکه علیم مبالغت عالم بود. و این آیت در شان ولید مغیره آمد که وی رسول را علیه السّلام بد می‌گفتی در روی و با پس. رسول علیه السّلام به خدای بنالید این آیت فرو آمد، وَجَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَمْدُوداً: و کردم و دادم او را خواسته‌ای پیوسته و گفته‌اند ممدوداً: ای افزون کرده وَبَنينَ شُهُوداً: و پسران حاضر کرده؛ که وی را ده پسر بود چون بنشستی ایشان بـحـرمـت بـر سـر وی بایستادندی
وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمهيداً: و ساخته کردم او را نعمت دنیا ساخته کردنی چون صامت و اسباب و ضياع و مستغل و مواشی، ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ ازید کلا. پس می طمع دارد که بیفزایم او را بر نعمت دنیا کرامت عقبی. حقا که نبود چرا؟ إِنَّهُ كَانَ لايَاتِنَا عَنيداً: زیرا که او بود به نشانه‌ای ما ستیزه کش و پیکارکش و بگشته از آن.
سَارْهِقُهُ صَعُوداً: زودا که رسانم او را عذاب صعب‌ترین و بر شدن بر عقبه دشخوارترین و آن عقبه‌ای است آتشین در میان دوزخ که ولید مغیره را و ماننده او را بر آنجا عذاب کنند بر روی می‌کشند او را بر آن تا به سر رسد، آنگه نگوسار در گردانند تا به زیر رسد. إِنَّهُ فَكَرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ به درستی که او ـــ يعنـي ولـيــد مغیره ـــ اندیشه کرد و اندازه کرد در حدیث محمد بنفریدند و بنفرینند او را چگونه می اندازه کرد.
ثمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ: پس بنفرینند او را چگونه می اندازه کرد و آن آن بود که ولید مغیره در میان انجمن قریش برخاست گفت «یا قوم بدانید که نام و آوازه این مرد یعنی محمد ـــ در عرب فاش گشت، کنون موسم حج نزدیک آمد خلق روی به مکه نهند؛ ما را که اهل مکه ایم بپرسند که وی چه مردی است ما چه جواب دهیم؟». بوجهل گفت «ما گوییم که او دیوانه است ولید گفت این نتوان گفتن زیرا که ایشان بر رسند و احوال او را تأمل کنند بدانند که وی نه دیوانه است، ما را تکذیب کنند آب ما بشود.
گروهی گفتند «گـویـیـم که وی شاعر است». ولید گفت این هم نتوان گفتن زیرا که عرب فصحاء خلق اند چون سخن وی بشنوند دانند که قرآن وی نظم شعر ندارد ما را تکذیب کنند». گروهی گفتند «گوییم وی کاهن است». گفت «این هم نتوان گفتن زیرا که کهنه استثنا نکنند در سخن و محمد هر سخنی که گوید گوید ان شاء الله». ایشان گفتند پس چه گوییم و چه جواب دهیم؟» وی گفت گوییم که وی جادو است».
ایشان گفتند «تو این از کجا می‌گویی؟» گفت «از آنجا می‌گویم که وی مادر از فرزند جدا میکند و خواهر از برادر جدا میکند و این فعل جادوان باشد». این بگفت و برفت سه شبان‌روز در خانه شد همی اندیشید در حدیث محمد تا ایشان را تهمت افتاد که وی در دین محمد شد. بوجهل برخاست با گروهی از قریش و به نزدیک وی شدند گفتند «ایها الوليد اصبوت عن دينك و عن دین آبائك؟».
 
وليد گفت كلاً و حاشا و لکن در حدیث محمد می‌اندیشم و تقدیر میکنم و فادوا می‌اندازم همه رای من بر آن می افتد که وی جادو است». همی از آنجا برخاست و آمد تا در کعبه. رسول با بوبکر و عمر و گروهی از یاران بر در کعبه بودند، ولید بر ایشان بگذشت، ترش در روی رسول نگرست و بازگشت تیزتر در ایشان بنگرست. بوبکر گفت «ایها الولید کاری بزرگ بجای خویش بکنی؟». گفت «چیست؟» گفت «آنکه بگویی لا اله الا الله». گفت «گنگ باشم دوستر دارم که این سخن بگویم خدای تعالی از حال وی یاد کرد، گفت: ثُمَّ نَظَرَ: پس بنگرست ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ: پس روی ترش کرد و گونه بگردانید ثُمَّ ادْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ: پس برگشت و گردن کشی کرد از توحید. پس به لافگاه مکه آمد، فَقَالَ: گفت یا قوم بسیار بیندیشیدم و تقدیر کردم و فادوا انداختم در حدیث محمد و دین و كتاب وى إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرُ یوثر. نیست این کتاب و دین وی مگر جادوی که روایت می‌کند از جادوان و اختیار می‌کند آن را، إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ: نیست این قرآن مگر گفتار آدمی فرا بافته. خدای گفت: ساصلیه سقر. زودا که در آرم او را در سـقـر. گفته‌اند سقـر نـام هـمه دوزخ است و گفته‌اند نام چهارم درکت است از دوزخ و سقر سوزنده و گدازنده بود و خود همه دوزخ سوزنده و گدازنده است. وَمَا أَدْرِيكَ مَا سَفَرُ و چه دانی تو یا محمد که چه جایی است آن سقر جایی است.
لا تُبْقَى وَلا تَذَرُ. بنه دارد و نه گذارد. سؤال: چه فرق است میان لا تُبقى وَلا تَذَرُ تا آن را به دو لفظ یاد کرد؟ جواب گفته‌اند معناه نه زنده بدارد و نه مرده بگذارد بل که هر روز هفتاد بار بسوزاند او را چنانکه جای دیگر گفت كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا و گفته‌اند معناه: نه پوست گذارد و نه گوشت گذارد و نه جان که همه را بسوزاند. لوَاحَةٌ لِلْبَشَرِ سوزنده است پوست و گوشت را و سیه کننده است روی را، ای حراقه للحم هضامة للعظم نزاعة للاعضاء مسودة للوجوه، عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ بر آن دوزخ بود نوزده فریشته موکل.
سؤال: چه معنی بود این حساب نوزده را بعد ما که فریشتگان عذاب صد هزار بیش باشند؟ جواب گفته‌اند آن نوزده زبانیه فرشتگان عذاب بـاشـنـد زیردست هر فرشته ای از آن چندان فرشته بود که خدای داند و بس، چنانکه گفت و ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ. محمد هيصم گفتی رحمه الله: معنی این عدد آن است که دوزخ را هفت درکت است؛ اول درکـت عاصیان مؤمنان را است، چون مدت عذاب ایشان به آخر رسد ایشان را بیرون آرند و به بهشت برند و آن درکت را طبقی کنند بر درکتهای دیگر او کنند. آنگه شش درکت بماند، در هر درکتی سه گروه باشند بترین و میانگین و کمترین؛ بر هر گروهی فرشته‌ای موکل بود جملهٔ آن هژده بود و مالک با ایشان نوزده از آن گفت عَلَيْهَا تِسْعَة عَشَرَ چون این آیت فرو آمد بوجهل در  میان قریش برخاست گفت یا قوم سهل الامر. دوزخ را نوزده نگهبان بیش نیست. ما بر ایشان برآییم ایشان را مقهور کنیم و از دوزخ بیرون آييم». كلدة بن أسيد برخاست و او مردی بود دعوی زور کردی، گفت یا ابا الحكم من هفده را کفایت کنم پنج بدین دست فرو گیرم و پنج بدان دست فرو گیرم و پنج را به زیر پای درآرم و دو را به سر بیو کنم، آنجا دو بماند، دانم شما با دو برآیید همه را مقهور کنیم و از دوزخ بجهیم.
این آیت بیامد.
وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَئِكَةٌ: نکردیم ما دوزخ بانان را مگر فرشتگانی، جای دیگر گفت غِلاظٌ شِدَادٌ، هر فرشته ای را چندانی قوت بود که گر یکی را فرماید هفت آسمان و هفت زمین را با دهن او کن، بر وی آسانتر از آن آید که یکی از ما عدسی با دهن اوکنـد وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا و نکردیم ما شمار ایشان را به لفظ نوزده مگر آزمونی مر آن کسان را که کافرند و شبهتی تا به غلط افتند، چنانکه افتادند لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ : تا بی گمان شوند آن کسان که دادند ایشان را نامه چون جهودان و ترسایان تا بدانند که قرآن موافق تورات است و انجیل زیرا که در تورات و انجیل همچنین یاد کردست خدای تعالی عدد فرشتگان دوزخ را وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَاناً: و تا بیفزاید آن کسان را که بگرویده اند به خدای امنی به قول خدای سؤال: چرا گویند که زیادت و نقصان در ایمان روا نبود بعد ما که خدای گفت وَيَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إيماناً؟ جواب گوییم این ایمان امن است، و گفته اند یقین است و گفته اند حجت است وَلا يَرْتَابَ الَّذينَ أوتُوا الكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ: و تا به شک نشوند آن کسانکه داده اند ایشان را نامه چون جهودان و ترسایان که مگر تورات و انجیل مخالف است قرآن را وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكَافِرُونَ مَا ذَا اَرادَ اللهُ بِهذَا مَثَلاً تا گویند آن کسان که در دلهای ایشان است بیماری شک و نفاق و نکرت و دیگر کافران که چه خواس خدای بدين مثل و بدین عدد فرشتگان دوزخ که یاد کرد. سؤال: چرا گفت بهذا مثلاً بعد ما که اینجا هیچ مثلی یاد نکردست؟ جواب گوییم این مثل صفت است مر عدد ملائکه را كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ: چنین گمراه کند خدای آن را که خواهد و راه نماید آن را که خواهد و ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ: و خود نداند سپاه‌های خدای تو مگر او وَ مَا هِيَ إِلَّا ذكرى لِلْبَشَرِ : و نیست حدیث دوزخ و دوزخیان مگر پندی مر آدمیان را. و گفته اند و مَا هِی کنایت و خبر از درکت سقر است.
كلا وَ الْقَمَرِ : حقا که نرهند از آن دوزخ و درکت سقر سوگند به ماه و اللَّيْلِ إِذَ ادبَرَ : و به شب و آفریدگار شب چون از پس روز در آیــد ـــ و اگر إِذَا أَدْبَرَ خوانی چون برگردد و الصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ: و سوگند به صبح چون بردمد و روشن گردد، إنَّها لأخدَى الكُبَر که آن درکت سقر یکی است از درکتهای بزرگتر، نَذِيراً لِلْبَشَرِ بیم کننده ای است مر آدمیان را. و گفته اند این نذيراً راجع است به اول سورة اى: قم نذيراً للبشر، لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ اَوْ يَتَأَخَّرَ آن کس را از شما که خواهد که پیشی گیرد به طاعت یا با پس ایستد از معصیت او بود کـه بـرهد از عذاب و عقوبت.
كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهينه هر تنی بدانچه کرده است گروگان است إلا أصحابَ الْيَمِينِ : مگر خداوندان دست راست، و ایشان نیک بختانند.
بگفتیم که ایشان را چرا اصحاب اليمين خواند در سورة الواقعة، فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِينَ : اندر بهشت‌ها می پرسند یکدیگر را از آن گنه کاران و آن آن بود که چون اهل بهشت در بهشت فرو آیند و از دوزخ ایمن گردند از حال‌های دنیا براندیشند گویند «در دار دنیا گروهی توانگران بودند که ما را به درویشی سرزنش کردندی آذا که ایشان کجا اند؟». رضوان را پرسند گوید که ایشان در بهشت نیستند». گویند «کجا اند؟». رضوان گوید بر کنگرهای بهشت شوید فرو نگرید تا ایشان را ببینید». تخت‌های ایشان فرا پریدن آید تا به کنگرهای بهشت رسند، فرو نگرند چهار صد ساله راه تا به قعر دوزخ ببینند، ایشان را ببینند در درکت سقر؛ گویند: مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقر: چه شما را در سقر آورد. قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلّینَ: گویند نبودیم در دنیا از نمازکنان. بهشتیان گویند «دروغ می‌گویید، بس کس بود که نماز نکرد و در سقر نیست».
گویند: وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْکین و نبودیم که درویش را طعام دادیمی و در زکات و صدقه تقصیر کردیمی گویند دروغ گویید که بسیار کس بود که در حق درویشان تقصیر کرد و در سقر نیست».
گویند وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِفِينَ وَكُنَّا نُكَذِبُ بِيَوْمِ الدِّينِ: ما چنان بودیمی که گفت و گوی کردیمی و بستهیدیمی در حدیث قیامت با گویندگان و به دروغ داشتیمی روز شمار و جزا را حتى أتينَا الْيَقينُ : تا آن وقت که به ما آمد مرگ بی گمان. آنگه بهشتیان گویند هذَا الَّذِي سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ. آنگه بهشتیان را بر ایشان رحمت آید خواهند که ایشان را شفاعت کنند، ندا آید که آب خویش مبرید،
فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ: سود ندارد ایشان را خواهش گری خواهش گران. در این آیت ما را حجت است بر آنکه روز قیامت شفاعت بود مؤمنان را تا کافران را خاص کرد به نفی شفاعت که اگر هیچ کس را شفاعت نبودی تخصیص کافران بدانکه فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ درست نیامدی. فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ چه بودست ایشان را که از پند روی بگردانیدگان اند كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفَرَةٌ گویی که ایشان خرانی اند رمانیده و اگر به کسر فا خوانی: رمیده ـ فَرَّتْ مِنْ قسورة: بگریخته از صیادان و تیراندازان و گفته‌اند قسورة: شیران. بَلْ يُريدُ كُلُّ امْرِىءٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفاً مُنَشَّرَةً: به یک می‌خواهد هر مردی از ایشان که بدهند او را نامه‌ای باز کرده و آن آن بود که کافران مکه می‌گفتند یا محمد ما به تو نگرویم تا به هر یکی از ما نامه ای نیاری به دست خط خدای که بدانید که محمد رسول من است به وی ایمان آرید و با هر نامه ای فرشته‌ای گواهی می‌دهد که این نامه خدای است، تا ما به تو ایمان آریم.
كَلا بَلْ لا يَخَافُونَ الآخِرَةَ: حقا که این دلیری از آن می‌کنند که نمی‌ترسند از روز واپسین كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ: حقا که این پندی است تمام.
 
فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَه: هرکه خواهد برخواند و پند گیرد که بهانه نماند وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ هُوَ اهْلُ التَّقْوى وَاهْلُ الْمَغْفِرَةِ: و پند نگیرند مگر که خدای خواهد او است اهل آن که بباید ترسید از وی و بباید پرهیزید از آزار وی و اهل آن که بیامرزد آن را که بترسید از وی.
انتهای پیام