برترینها: یک سکانس از قسمت دیشب سریال پایتخت به خاطر مطابقت با شرایط فعلی جامعه و موج مهاجرتهای گسترده سالهای اخیر با واکنشهای متعددی روبرو شده است.
دامون قنبرزاده، نویسنده و منتقد سینما درباره این سکانس سریال پایتخت نوشت: از شما چه پنهان که وقتی به این صحنهی «پایتخت» رسیدم، حسابی بغضم گرفت. من نه بچهای دارم که فکر غم دوریاش بخواهد اذیتم کند و نه هنوز سن و سالم به سن و سال نقیِ داستان رسیده است که فکر پیری و عصابهدستی باشم. اما با وجود تمام اینها، وقتی به اینجا رسیدم، حسابی احساساتی شدم. این همان گذشت زمان است. فکر طی شدن مسیری بیبازگشت که با حضور نمادین سریالی مانند «پایتخت»، که پابهپای ما جلو آمد و بزرگ شد، پررنگتر و قابل فهمتر میشود. انگار در این صحنهی خاص، گذر زمان برایمان به چیزی ملموس تبدیل میشود و ناگهان حسرت میخوریم.
من سالها پیش یک بار دیگر هم با «پایتخت» به گریه افتاده بودم و آن هم لحظهای بود که نقی بر سر خاک مادرش حاضر میشود. آن صحنه آنقدر برایم دردناک و عجیب بود که تا ساعتها تحت تاثیرش بودم. از آن پس هر بار به شکلی اتفاقی، اینطرف و آنطرف، تماشایش میکردم، همان حس اولیه به سراغم میآمد. آنجا زندگی شخصیام با آن صحنه گره خورده بود و به این شکل، آن صحنهی بهخصوص، باز هم نمایندهی واقعیتِ زندگی من و احتمالاً خیلیهای دیگر میشد.
اما در این احساساتی شدنها، اصلاً نمیتوان نقش محسن تنابنده را نادیده گرفت که با هنرمندی خاصی این لحظهها را میآفریند. در همین لحظهای که منتشر کردهام، به نگاه حسرتبارش دقت کنید، به دستی که به دیوار تکیه داده است و به پیشانی چینخوردهاش و البته نوع ادای کلماتش؛ نقی هم مانند ما از گذشت بیرحم زمان، از اتفاقات بیرحم روزگار، از این مسیر بیبازگشت، ترسیده است.
نقد من بر فصل جدید «پایتخت» پابرجاست و اتفاقاً همین امروز در کانال یوتیوبم دربارهاش به شکل مفصل حرف خواهم زد اما احساساتی شدنم در این دو لحظهی خاص را هم نمیتوانستم ازتان پنهان کنم.