به گزارش گروه فرهنگ دفاعپرس، «بوی باروت بوی باران» به زندگینامه و فرماندهی سردار شهید حمید باکری در عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر، در قالب ۲۶ خاطره از دوستان و همرزمان وی پرداخته است. برای تدوین این اثر از هفت کتاب و مصاحبههایی با علی فضلی، محمدباقر طریقت، صمد ملاعباسیان، مهدی بخشی و محمد کاشف و گزارشهای شهید سپهبد علی صیاد شیرازی استفاده شده است.
قسمت نهم بازخوانی «بوی باروت بوی باران» را در ادامه میخوانید:
کانال
خط حايل بين ما و مقر عراقیها یک کانال بود. عراقیها میدانستند اگر این مقر تسخیر میشد چه بلایی به سرشان میآمد. حمید آقا، طبق عادت همیشگیاش دو بار منطقه را شناسایی کرده بود. یک بار در روز و یک بار هم در ساعات شب.
با این وجود که منطقه خوب چک شده بود و از توان عراقیها هم خبر داشتیم ولی نبرد تانکها با نیروهایی که سلاح سنگینشان آرپیجی بود! بسیار نامتوازن مینمود. تانکها مقر عراقی را به دره تبدیل کرده بودند، عبور از آن هم با نردبان زمان بر و خطرناک. حمید آقا، در حمله سریع و دور زدن دشمن شگرد داشتند لذا گفته بودند؛ وقتی دشمن یک قدم عقب گذاشت بدون توجه به هر وضعیتی، باید مثل برق جهید دور زد و فرود آمد، توقف یعنی پا در گل ماندن.
بهتر است عملیات بیتالمقدس را عملیات سریع و سرعتی، نام بگذاریم. هیچ عملیاتی اینگونه برق آسا همه گیر و غافل کننده نبوده. این کانال برعکس آنچه تصورش میشد مانع بدی، پیش رویمان بود. پدافند داخل کانال عاملی برای عبور نمیشد. تانکها هم الی ماشاءالله امانمان را میبریدند.
از قضا در ضلع شمالی چند تانک سوخته بود و یکی هم پس و پیش میکرد که عقب برود افتاد به کانال و شد یک پل درست و حسابی برای نیروها بعضی از اتفاقات عملیات در ذهن کسی نمیگنجید. کانالی که مانده بودیم چه جوری از آن بگذریم؟ به دست خود دشمن مسدود شد و مقر عراقیها به دست نیروهای خودی ترکید، مثل یک بادکنک سرعت عملیات به قدری بالا بود که بصره را زیاد دور از دسترس نمیدیدیم ولی مصلحت در این بود که خرمشهر آزاد بشود و یا به بیرون مرز نگذاریم.
انتهای پیام/ 161
∎