شناسهٔ خبر: 72014517 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

شب قدر در زندان و بیمارستان؛ نجوای امید میان دیوارها و دردها

گرگان- ایرنا- شب قدر، تقدیرها رقم می‌خورد و دل‌ها به آسمان گره می‌خورد، برای برخی فراتر از مساجد و حسینیه‌ها معنایی عمیق‌تر دارد. در زندان گرگان، میان دیوارهای بلند و در بیمارستان‌های شهر، کنار تخت‌های بیماران، این شب با اشک، توبه و امید پیوند خورده است. این گزارش، روایتی است از احیای شب قدر در دو دنیای متفاوت اما پر از احساس؛ زندان و بیمارستان.

صاحب‌خبر -

به گزارش ایرنا، در سالن زندان گرگان، شب بیست‌وسوم رمضان حال و هوایی دیگر دارد.

زندانیان، از محکومان جرایم کوچک تا قربانیان حوادث تلخ، گرد هم آمده‌اند. صدای قرائت دعای جوشن کبیر فضا را پر کرده و نجوای «الغوث، الغوث» با اشک‌های حسرت‌آلود در هم می‌آمیزد.

محمد، ۴۵ ساله، با قرآن در دست می‌گوید: امشب فهمیدم شب قدر، شب بازگشت است. از خدا آینده‌ای تازه می‌خواهم.

حسین، ۲۹ ساله، با چشمانی خیس می‌افزاید: مادرم دعایم می‌کند. این آخرین فرصت من است.

اینجا، دعاها رنگ دیگری دارند؛ رنگ پشیمانی و امید به رهایی.

نگهبان زندان می‌گوید: شب‌های قدر، زندانیان عوض می‌شوند؛ برخی تا سحر بیدارند و اشک می‌ریزند.

مددکار زندان نیز معتقد است: وقتی «العفو» یک‌صدا بلند می‌شود، انگار دیوارها هم می‌لرزند. حسن، ۳۷ ساله، زانو در بغل می‌خواهد: خدایا، فقط یک فرصت دیگر! و امیر، ۲۵ ساله، برای دیدار دوباره دخترش دعا می‌کند. اینجا، شب قدر نه فقط مراسم، بلکه نقطه عطفی برای تغییر است.

نذر آزادی؛ پلی از خیرین به زندانیان

حضور خیرین و ستاد دیه، نور امیدی در این شب است. حمید وسکویی، مدیر ستاد دیه گلستان، می‌گوید: هر سال خیرین با نذر آزادی، زندگی‌ها را نجات می‌دهند.

یکی از خیرین ناشناس هم می‌افزاید: دیدن پدری که به خاطر بدهی کوچک زندان است، دلم را به درد می‌آورد. شاید این شب، تقدیر برخی را به آزادی گره بزند.

بیمارستان‌های گرگان؛ شب قدر در محراب درد

در بیمارستان‌های صیاد شیرازی، پنج آذر و کودکان طالقانی، شب قدر با صدای دستگاه‌ها و نجوای دعا در هم آمیخته است. زهرا، مادر پسری ۲۳ ساله در کما، در بخش ICU می‌گوید: مسجدم امشب اینجاست. فقط باز شدن چشمان پسرم را می‌خواهم.

اکرم، کنار تخت پسرش احسان، می‌افزاید: از خدا امیدم را خواستم. پرستاران هم در میانه شیفت، گوشه‌ای قرآن به سر می‌گیرند و این شب را مقدس‌تر می‌کنند.

در اورژانس پنج آذر، پزشک کشیک می‌گوید: دعایم این است که بیمارانم زنده بمانند.

پزشک دیگری از نذرش برای نجات جان‌ها می‌گوید: شبی پسربچه‌ای را نجات دادم و نذر کردم هر شب قدر اینجا باشم. پرستار بخش ICU صیاد شیرازی هم می‌افزاید: کمک به بیمار، عبادتم در این شب است. اینجا، هر نجات، یک معجزه شب قدر است.

در حیاط بیمارستان، ایستگاه نذر خون برپاست. محمدرضا، ۳۵ ساله، می‌گوید: خونم را به نیت ناجی پسرخاله‌ام می‌دهم.

این نذر، زندگی را به بیماران بازمی‌گرداند و شب قدر را به معنای واقعی کلمه، شب حیات می‌کند.

در بیمارستان طالقانی، مادری کنار امیرعلی چهار ساله مبتلا به سرطان می‌گوید: قرآن را بر سرش گذاشتم تا خنده‌اش را بشنوم. پرستاری از نجات کودکی در شب قدر می‌گوید: مادرش دعا می‌خواند و من تا صبح جنگیدم. او زنده ماند.

اینجا، شب قدر، شب جنگیدن برای زندگی است.

شب قدر در زندان، شب توبه و رهایی است و در بیمارستان، شب امید و شفاست. از نجوای زندانیان پشت میله‌ها تا اشک مادران کنار تخت‌ها، این شب، روایتی از دل‌هایی است که برای دیگران می‌تپد. شاید حقیقت شب قدر، در همین لحظه‌ها باشد؛ در بازگشت، در بخشش و در عشق به زندگی.