حَکیم عُمر خیّام در آغاز رسالهاش «نوروزنامه» قصه «حقیقتِ نوروز» و «سبب نهادن نوروز» را چنین روایت میکند که جمشید این نام را بر نخستین روز بهار نهاد و «جشن آیین آورد»؛ و «پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند» (خیّام ۱۳۵۷: ۱۱) اما خیّام مینویسد: «موبدانِ عَجم که دانایانِ روزگار بودهاند» فلسفهای برای این کار داشتهاند که پیوندی عمیق و هستی شناختی با آفرینش و روحِ کیهان و جهان دارد.
لطفاً به این فلسفه تأمل و دقت کنید. خیّام مینویسد خداوند عالم ۱۲ فرشته آفرید و چهار فرشته را بر آسمانها گماشت تا نگهبان آسمان و هر چه اندر اوست باشند و نگذارند «اَهرِمنان» لطمهای بزنند و چهار فرشته هم «در چهار گوشه جهان گماشته است تا اَهرِمنان را گُذر ندهند که از کوه قاف برگذرند» و اما چهار فرشته دیگر چه میکنند؟ وظیفه این فرشتگان شنیدنی و آموختنی است: «چنین گویند که چهار فرشته در آسمانها و زمینها میگردند و اَهرِمنان را دور میدارند از خلایق و چنین میگویند که این جهان اندر میان آن جهان چون خانهای نو اندر سَرای کُهن برآورده»(همان ۱۲).
تمام قصه همین است، همین که هر نوروز که میآید این «خانه نو اندر سرای کُهن» سر برمیآورد. این خانه نو چگونه و چرا نو میشود؟ به تعبیر ابوریحان بیرونی «نام پارسی آن بیان کننده این معنی است» (بیرونی ۱۳۸۹: ۳۲۴)؛ یعنی بیان کننده نو بودن و شدن است. بیرونی مینویسد اعیادِ نوروزیِ پارسی «مربوط به امور دنیوی است» و البته «امور دنیوی اعیاد مقدسی است و روزهایی بزرگ که پادشاهان و بزرگان دین آنها را وضع کرده تا موجب شادمانی و فَرح به وسیله کسب حَمد ثَنا و دوستی و دعای خِیر مردم شوند و برای توده رسومی قرار دادند تا آن نیز بتوانند در چنین سُروری شرکت کنند و ... این عیدها یکی از اسبابی است که تَنگی روزیِ فقرا را به یک زندگانی فَراخ مبدل میسازد و آرزوهای نیازمندان را برمیآورد و آنان که نزدیک به هلاک رسیده و در گرداب بلا افتادهاند رهایی میبخشد» (همان ۳۲۴).
بیرونی مانند خیّام فلسفه نوروز را ساختن «خانه نو» میداند، خانهای که «تنگی روزیِ فقرا» به «زندگانی فراخ» و گرفتاران «گِردابِ بلا» را «رهایی میبخشد». نوروز چگونه چنین رهایی را به ارمغان میآورد؟ پاسخم این است: از راه نوآوری. نوروز آئین زایش و نوزایی و نوآوری است. این واقعیتی است که در هستی آئین نوروز هست اما نادیده مانده و میماند. این چیزی است که محتاج اندیشهورزی به آن هستیم.
نمیدانم به نوآورانه بودن نوروز اندیشیدهاید یا نه؟ اندیشیدهاید که نوروز بستری برای نوآوری تواند بود؟ جهان بینی نوروزی، نو بودن و شدن، نو خواستن و زیستن و اندیشهیِ نو داشتن است و این از شگفتیها و حقایق نوروز است که کمتر دیده و اندیشیدهایم. نوروز به درستی با «شادی» و «صلح» و «امید» شناخته میشود اما «نوآوری» هم به همان قَدر و میزانِ شادی، صلح و امید در تار و پودِ نوروز تنیده است.
اگر نوروز، «نوآور» نبود، شادی، صلح و امید هم در آن ناممکن بود. شادی، صلح و امید در هر مکان و زمان تنها در چهارچوب مواجهه و روایتی خلاقانه و نوآورانه در هستی ممکن میشود. ناشادیها، ناصلحها و ناامیدیهای ایران و جوامع نوروزی و نوروزیان تا حدی ریشه در ناتوانی و کم توانی آنها در خلقِ روایتی نوآور و خلاق از نوروز است. اندیشمندان این جوامع به روایتی گذشته گرا از نوروز بسنده کرده و نخواسته یا نتوانستهاند نوروز را ظرفیّت و قابلیّتی برای بسط تخیّل جمعی و جامعه برای آینده و فردا نشان دهند.
نوروز «ظرفیّت آرزومندی» ما برای آینده نزدیک و دور است. نوروز استخراج معدن و منبع گذشته برای آبادی و آبادانی فردا تواند بود. نوروز به پیش رفتن است نه پسروی در گذشتهها اما چنین روایتی از نوروز هنوز در افق جامعه ما ظاهر نشده است. شادی، صلح و امید زمانی ممکن میشود که شوق و شور نوروزی، نیروی جمعی برای آفریدن و خلّاقیت و آزادی و رهایی ما از شرّها باشد. این یعنی نو بودگی.
این که چرا «نو بودگی» این جشن بیرون از افق دید و اندیشه ما مانده خود حکایتی است تأمل انگیز. یکی از ریشه هایش عدم آگاهی ما از بنیان نوگرایانه نوروز است. نوروز را با جشن، شادی، صلح و امید میشناسیم، اما ویژگی اصلیاش یعنی نو بودگی را در کانون فهم مان از این آئین قرار نمیدهیم. لباسهای نو، غذاها و شیرینیها و طعمهای نو، مبلمان و اسباب و اثاثیه نو و حتی سفر و دیدارهای نو را تجربه می کنیم، اما این نوها و نوبودگیها ما را به اندیشه ی نو، بینش و نگرش نو و نوآوری سوق نمیدهد. ما نوروز را نو شدن جامعه، حکمرانی*/، سیاست، اقتصاد و عرف ها و عادتهای نو فهم و معنا نمیکنیم. نوروز تنها نو شدن طبیعت نیست، بلکه دعوتی به نواندیشی است. اما چنین نوگرایی یا تجربه نمی شود، یا چنان نیست که در نهایت جامعه را نو کند.
نوروز را اگر با نو بودن و شدن درک و دریافت میکردیم، حال و روز جهانِ نوروزیان آبادتر از هر جای جهان بود. نوروز را برای نو شدن نخواسته و نیندیشیدهایم و سپهر معنایی مسلط بر ذهن ما نوروز را سنّت و میراث و گذشته و تاریخ و رجعت به دنیای دیروز دانسته و فهم کرده است. نوروز نه جشنی برای ترغیب و تشویق جامعه به نو شدن، روزآمدی، به درآمدن از عادتها و تکرارها، سنّتها و دیگر نیروهای بازدارنده از نوآوری و خلّاقیت و شکوفایی بلکه نوروز را برای توجیه پافشاریمان بر کُهنگی و ناتوانی از نوآوریها کار بستهایم. گفتمانِ نوروزی، در دنیای معاصر، چه در ایدئولوژی ناسیونالیسم باستانگرا و چه ایدئولوژی اسلام سیاسی بنیادگرا نه برای نوآوری بلکه برای تأیید و تکمیل آموزهها و احکام ارتجاعی و گذشتهگرا پذیرفته شده و میشود.
اما نوروز قابلیتی شگفت برای پذیرش و ترغیب نوروزیان به نوآوری، نواندیشی، نوخواهی، نوگرایی و نو بودن و شدن است. ما محتاج بازندیشی نقادانه در روایت کُهنهگرا و گذشته حور نوروز و توجه به روایتی آیندهگرا و نو جویانه و نوخواهانه از نوروز هستیم. در کتابم «زندگی روزمرّه ایرانی» (فاضلی ۱۴۰۳)[۲] فصلی را به مسئله گذشتهگرایی در فرهنگ امروز ایران دادهام و ریشهها و شاخ و برگهایش را نشان دادهام.
در جهانی زندگی میکنیم که نوآوری کلیدِ آینده ماست. نوآوری رمز زیستن شاد و آبادی و آبادانی انسانها و جوامع بوده و هست. در مواجهه با سختیها و فلاکتها، تنها راه ما تکیه بر نوآوری است. ما در نگاه به تاریخ بشرّ چه چیزی میبینیم؟ چیزی که بیش از همه توجهمان را جلب میکند نوآوریهای غارنشینان در سنگ نگارهها و خلق آئینها و اسطورههای شگفتانگیزشان است. یا فنّاوری قنات و باغ و فرش ایرانی و شگفتیهای شعر و زبان فارسی و هزاران هزار نوآوری شگفت انسانها در اعصار و جوامع بسیار، همه ما را متوجه میکند که نوآوری موتور محرک و محافظ جامعه انسانی بوده و هست. انسانها برای نجات از بحرانها به خلّاقیتشان تکیه زدهاند و در شکلهای فردی و جمعی، مدام آفریدهاند و ابداع کردهاند.
رونقِ نوآوری در جهانِ بحرانهای پیچیده امروزی، نیازمند فضاست، فضایی آزاد، چندفرهنگی، دموکراتیک، با نشاط و مشوق نوآوری است. در ایران و جوامع فاقد چنین آمادگی هایی، باید نهادها و آئینها و ظرفیّتهای بالقوه و زمینهساز نوآوری را بهتر بشناسیم و بشناسانیم. نوروز میتواند مبنایی برای خلق فضای نوآوری و نوآورانه باشد. برای گسترش روحُ نوآوری و نوآورانه هزار راه نرفته در پیش داریم. یکی هم اندیشیدن به ظرفیّتهای بزرگ ما در نوآوری است.
بیایید نوروز را از دریچه نوآوریهایش نگاه کنیم. مقصودم تنوع و تکثّر رسم و رسومِ نوروزی در اینجا و آنجا نیست؛ بلکه برجسته کردن جهانبینی، افق فکری و روحِ نوآوری نوروز است که ما را به نو شدن، نو بودگی و نوآوری فرامی خواند. ما هنوز در زمانهای زندگی میکنیم که ناگزیر از مشرّوعیت بخشیدن به ابداع و کنش نوآورانه هستیم تا برچسب بِدعت و سنّتستیزی و اشکال رنگا رنگ زدگیها (غرب زده و شرّق زده) را نخوریم. در چنین حال و هوایِ فرهنگ و سیاست، نوروز چترِ بزرگِ فرهنگی ترغیب و حفاظت از معنا و کنش نوآورانه و نوآوری تواند بود. نوروز جهان بینی انسان ایرانی و استوار بر نوآوری است. بیایید به این افق باز نوآورانه نوروزی بیندیشیم.
نوروز جمع اضداد است. این هم از شگفتیها و جذابیتهای بیانتهایش است. هر سال تکرار میشود اما مکرر نیست و نمی شود. کُهنسالترین کُهنهاست اما کُهنه نیست و نمیشود. آئین است اما عادت نیست و نمیشود. ایرانیترین زیبایی و ظرافتهای ایرانی است اما محدود و محصور به ایران نیست و نمی شود. سرشارِ معنویت و اخلاق است اما دین نیست و نمیشود. سنّت و میراث چند هزار ساله است اما به همان میزان امروزی و نو است. این اضداد را میتوان همچنان برشمرد اما شگفتترینشان این است که نوروزِ کُهن و یادگار گذشته و پاسداشت میراث و یاد و خاطره جمعی ما در ذات هستیاش آیینی برای نوزایی، نواندیشی، پویایی و تحول است. نوروزِ کُهن است اما کُهنهگرا نیست؛ صُلب و ثابت و در عین حال برای سیالیّت و تغییر است. نوروز سنّت است اما سنّتی برای نوآوری. این را میدانیم و هر سال تجربهاش میکنیم.
«مری بویس»، ایرانشناس بلندآوازه، در مدخل «نوروز» در دانشنامه ایرانیکا، نکتهای ظریف و مهم مینویسد و میگوید نوروز «روزِ نو» و منحصربهفرد است که در نهایت، «برکتی پایدار» به ارمغان میآورد. این سخن بویس، برای تمام قرون و اعصاری که نوروز بر جای بوده، همچنان صادق است. امروز ما مردم ایران بیش از هر زمان دیگری به این برداشت و معنا از نوروز محتاجیم. این روزِ نو چگونه میتواند «برکتی پایدار» بیافریند؟ شما هم لطفاً به این پرسش بنیادی بیندیشید. امروز بیش از هر زمانی محتاج این برکت پایداریم. پاسخم این است که نوروز فضایِ نوآوری و خلّاقیت است. نوآوریِ نوروزی دوگانه است: هم خودِ نوروز، ابداع و نوآوری فرهنگی شگفتی است که از نبوغ جمعی نوروزیان در تاریح سرچشمه گرفته است؛ هم نوروز فراخوانی به نوآوری است. این دو را به اشاره مینویسم و امیدوارم شما هم نو بودگی های نوروزی تان را بنویسید و بیندیشید.
نوروز فنّاوری فرهنگی است برای مواجهه خلاقانه و سازنده با شکاف و گسست هایی که ممکن بود در جهان انسانِ ایرانی پدیدار شود. نوروز فنّاوری فرهنگی خلاقانه برای پیوند زدن های گوناگون است. نوروز آئین پیوند انسان و طبیعت است. هر سال می آید تا طبیعت را زنده کند و ما را به اهمیت و زیبایی و ضرورت طبیعت توجه دهد. پیامِ نوروز همزیستی و همراهی انسان و طبیعت است. در روزگارانی که مدرسه و دانشگاه و رسانه و ابزارها و امکان های امروزی برای شناخت طبیعت و توجه به آن نبود، انسان ایرانی نوروز را آفرید تا همگان از طریق این مدرسه بزرگ درس های همزیستی با طبیعت را بیاموزد.
نوروز فنّاوری شگفت پیوند انسانها با یکدیگر است. نوروز میآید تا نه تنها زندگان را به دید و بازدید هم فرابخواند بلکه یادآور رفتگان برای ما نیز هست. فنّاوری نوروزی، ما را به همگان پیوند میزند و تک تک ما را از تفرّد و تنهایی به درمیآورد تا به جمع و همگان پیوند بخوریم. فنّاوری نوروزی، فضای خلّاقی برای همنشینی، گفتگو و تعامل آرام، صلحآمیز و مهرانگیز همه با هم است.
نوروز فنّاوری شگفت پیوند فرهنگها، زبانها، گویشها، دینها، آئینها، قومها و ملتهاست. سیزده کشور جهان نوروز را آئین خود میدانند و در هر کدام دهها و صدها فرهنگ و خُرده فرهنگ زنده و نیرومند وجود دارد. فنّاوری نوروز همه این رنگها و فرهنگها را در زیر چتری از مهربانی و صلح بهم پیوند میزند و جهان زیبای نوروزی و نوروزیان را میسازد.
نوروز فنّاوری شگفتی است که نخبگان و تودهها، فرادستان و فرودستان، صنوف و مشاغل با هر ویژگی را بهم پیوند میزند. میدانم نیازی به شاهد آوردن و مصداق ها را شمردن نیست. نوروزیان هر سال این پیوندها را تجربه میکنند اما همچنان چیزی پنهان در این میان هست. ما به این کارها و کارکردهای نوروز در زندگی فردی و اجتماعیمان چنین نمینگریم و جنبهها و جلوههای اثربخش فنّاوری فرهنگی نوروز را بندرت در دایره گفتار و آگاهیمان رؤیتپذیر و عینی میسازیم.
نوروز، جشن نوزایی و بازآفرینی است تا «برکتی پایدار» برای سرزمین ایران و نوروزیان ایجاد کند. نوآوری و خلّاقیت، ویژگی هستی است؛ جهان با نوروز نو میشود تا این پیام را با آشکارترین شکل ممکن به جانداران و انسانها ابلاغ کند که: آی موجودات عالَم، میتوانید و باید نو شوید! این بیانِ آشکار، ظرفیّتِ هستی و انسان برای آغاز کردن است. انسان، مانند گیاهان و طبیعت، ظرفیّت آغاز دارد؛ در هر شرّایطی، حتی در سختترین زمستانها، میتوانیم شرّوع کنیم. این، پیامِ جاودانه نوروز است: ما میتوانیم آغاز کنیم! آغاز برای زندگی، آغاز برای آفریدن، آغاز برای تحقق خویش و آغاز برای غلبه بر شرّ.
مری بویس و اجماع محققان این حوزه بر این باورند که فلسفه نوروز، از همان آغاز، تقلای انسان برای غلبه بر شرّ و تحققِ پیروزی خِیر بوده است. در زمانه کنونی، که بیش از گذشته این احساس جمعی بر ما چیره شده است که شرّ، ظُلمت، تیرگی و تباهی جهان ما را فرا گرفته، نوروز، یادآور ظرفیّت بیانتهای انسان برای نوآوری، خلّاقیت، آفریدن و ساختن است. در میان بحرانهای اجتماعی، نابرابری، تبعیض، فقر، سرکوب و بحرانهای زیستمحیطی، نوروز «جشنِ امید»، میتواند ما را به این باور برساند که همواره در وضعیت "نه هنوز" قرار داریم؛ وضعیتی که در آن، بینهایت امکان های بالقوه برای تحقق وجود دارد. امید، همان نوآوری انسان برای شناختن ظرفیّتهای خود و هستی، و تلاش برای بالفعل کردن آنهاست.
نخستین پیام «جشنِ روزِ نو»، چیزی نیست جز تلاش آگاهانه و عامدانه نوروزیان برای غلبه بر ظُلمت نومیدی. میدانم برخی با تردید به امکان پیروزی انسان بر نومیدی می نگرند، اما تاریخ نشان می دهد نوروزیان با جشنِ روزِ نو بر نومیدیها غلبه کردهاند. این سرزمین اهورایی را برای هزاران سال حفظ کردهایم، چه، ایرانیان در هر نوروز، آغاز کردهاند و در هر آغاز، نومیدی را پس زدهاند. آنان به ایمان، قدرتِ خلّاقه، فرهنگ، زبان، ادبیات، استعداد و قابلیتهای خود تکیه کردهاند. امید، همین ایمان و اعتمادبهنفس فرهنگی و تاریخی مردمان این سرزمین است.
نوروز، دفتر و دیوانی است که صفحات آن را تاریخ، فرهنگ، و خِرد ایرانیان قلم و رقم زده است. این دیوان، سرشار از ذوق، زیبایی و امید است؛ دیوانی که واژههایش، دنیایی از شور، شوق، و انرژی را در خود دارد؛ دیوانی که سرودههایش، سرمایههای عظیمی از آغاز و نوآوریاند. نوروز، جشنِ روزِ نو، یادآور «جهان بینی امیدوار» ما در نگاه به هستی است؛ یادآوریِ ظرفیّت عالَم برای تولّدهای تازه.
جشنِ روزِ نو، آغاز دوبارهای است برای نگریستن به جهان، برای اندیشیدن به ظرفیّتها و قابلیتهای انسان، و برای پیوند او با هستی. نوروز، فریاد بلند جهان و هستی است که انسان را بیدار و هوشیار میکند: آی انسان، میتوانی بر ظُلمت چیره شوی! آی انسان، میتوانی به هستی امید بورزی! ای انسان، میتوانی بیافرینی!
نوروز، «جشنِ نوآوری» است، جشن عبور از سوگ و سوگواری، جشن زدودن غُبار کُهنگی از جان و جامعه. نوروز، جشن شادی و پایکوبی در هستی است؛ شادی و پایکوبیای که انسان را خلاق، نوآور، جسور و شجاع میسازد. نوروز، جشن آگاهی و اراده انسان برای نوآوری است؛ جشن دور ریختن کُهنگیها، درس گرفتن از گذشته و ساختن راههای تازه برای آینده.
نوروز، جشن شکرگزاری انسان و جهان برای "بودن" و "شدن" خویش است. در فرهنگ ایرانی از کُهنترین دورانها، واژه جشن، هممعنای شکرگزاری بوده است. یسن و یسنا، به معنای شکرگزاری است؛ یعنی قدرِ قدرتها و قابلیتهای خود را دانستن. برای ایرانیان، جشنِ روزِ نو، یعنی شناختن ظرفیّتهای خویش برای زادن و پروردن.
نوروز میآید تا ما دست در دست هم، با یک صدا و یک سخن، پیام هستی را روایت کنیم؛ سخنِ نو! طرحی تازه از خود، از زندگی، و از هستی درافکنیم. جشنِ روزِ نو، تلاشی است برای آغازِ روزگاری نو؛ روزگاری که در آن بتوان سخن گفت، اندیشید، و بر زیباییها و ارزشهای ابدی و ازلی این عالَم تکیه زد و اعتماد کرد.
نوروز، کُهنترین دیوانِ زیسته شاعرانه ایرانیان است؛ دیوانی که شعور تاریخی ایرانیان را روایت میکند؛ شعوری که ما را به آفریدن، با هم بودن، به طراوت و تازگی فرا میخواند. نوروز، خِرد نهفته در اعتدال بهاری است، خِردی که در شکوفا شدن گُلها، جاری شدن رودها، و در آرزوهای زیبای انسانها تبلور مییابد.
نوروز، جشن جاودانگی خِیر، خوبی، خِرد و خلّاقیت است. هزاران سال است که نوروزیان، با خلّاقیت، نوآوری و مسئولیتپذیری، بر چالشهای تاریخی چیره شدهاند. ایرانیان، با بینش و حکمتِ نوروزی، از ویرانیها عبور کرده و تمدنی پویا آفریدهاند. امروز نیز اگر «جهانبینی نوروزی» را بفهمیم و باور کنیم، میتوانیم بر بحرانها، تیرگیها و دشواریها غلبه کنیم.
نوروز، نوآوری است اما این نوآوری باید به پیام فردی و جمعی ما تبدیل شود. باید در هر کوی و برزن، سخنِ نو بگوییم؛ از قابلیتهای خود برای خلّاقیت، از ظرفیّتهای خود برای آغاز و از توان خویش برای طرحی نو در انداختن استفاده کنیم. نوروز میآید تا تکتک ما را هوشیار سازد که هیچچیز تمام نشده و چیزهای تازه در آغاز راه است. هر انسانی، در هر مقام و موقعیتی سیاستمدار، روزنامهنگار، نویسنده، دانشجو، کارگر و خانهدارمیتواند در روشنای جشنِ نوروز، گامی تازه بردارد و برای بهبود خود و جامعهاش بیندیشد. میتواند ارادهای تازه در خود شکل دهد و با آگاهی از فرهنگِ ایرانی و بینشِ نوروزی، به خود و دیگران بگوید: میخواهم، میکوشم و عهد میبندم که طراوت را آغاز کنم. نوروز میآید تا پیامش را در جان ما طنینانداز کند: جامه سوگ را بِدر، رنگ سیاهی را از زندگی خود بَرکن، و سُخن نو را بسرای! نوروز نوآوری است؛ روزهایتان نو، و زندگیتان سرشار از سرمایههای سربلندی و آغازیدن!
پینوشت
[۱] خیام، عمر (۱۳۵۷). نوروزنامه. به کوشش علی حصوری. تهران: کتابخانه طهوری.
[۲] فاضلی، نعمت الله (۱۴۰۳) زندگی روزمرّه ایرانی؛ روایتی خودمردم نگارانه. تهران: انتشارات همرخ