خبرگزاری آنا؛ شب قدر آن لحظه سحرآمیز و متعالی است که در آن، هستی از قید زنجیرهای زمان و مکان میرهد و در آیینه بیمرز ازلیت، انسان، رقص جلال ابدیت خویش را به تماشا مینشیند. شبی که قلم ربوبی با مرکب نور بر صحیفهی جانها، حکایت سرنوشتها را نقش میزند و ارواح، در جذبهی بیانتهای حقیقت، چون شعلههایی آسمانی به سوی بیکرانگی پر میکشند.
این شب، نه فقط هنگامه نزول باران رحمت الهی که محرابی است برای بیدار شدن تمناهای عظیم انسانی؛ تمناهایی که در بلندای روح او، مانند آتشی فروزان زبانه میکشند و او را از خوابزدگی خاکیان متمایز میسازند. در این ساحت بینظیر، تیغی بر فرق آن یکتای بیهمتای تاریخ فرود آمد که هستیاش، نوای جاودان پاسخ به همه فریادها و رویاهای آدمی در گستره روزگاران بود؛ او که با هر دم و بازدم، هر گام و هر کلام، شگفتیِ خلقت را مانند خورشیدی در شبهای تار بشریت برافروخت.
او، که در برابر عظمتش همه ارزشها، مانند غباری در باد پراکنده میشوند و کاخهای قدرت در آستانش، مانند کاه در برابر طوفان فرو میریزند، در خلوتِ قدسی محراب، آنجا که روحش با معبود در رقص وحدت به پرواز درآمده بود، طعمهی تیغ سیاه جهالت شد. زیستنش، مانند گردبادی شکوهمند بود که اقیانوسهای عدالت، رهایی و برابری را در پهنه اعصار به تلاطم آورد و مرگش، نه سکوت که خروش آوایی ابدی شد که از اعماق تاریخ، مانند رعد در کوهستان جانها طنین میافکند.
او، تجلیگاه یکتاپرستی بود؛ روحی بیبدیل در ایماژهای بیحد: خداوندِ فصاحت بر منبر، خداوندِ همت در خاک، خداوندِ حماسه در میدان، خداوندِ انصاف بر تخت و در هر لحظه و هر ساحت، بنده بیمانندِ آفریدگارش.
شب ضربت، آن شامگاه غریب و سترگ، هنگامهای است که زمین در سوگش، مانند مادری دلسوخته به شیون نشست و آسمان، مانند عاشقی جگرسوخته با بارانی از مروارید اشک، خاک را در آغوش کشید؛ اما این اشکها نه از سر ضعف که از حیرت در برابر روحی بود که مانند عقابی آتشین از تنگنای خاک گریخت و در سپهر بیپایان الهی، مانند خورشیدی بیغروب درخشیدن گرفت.
شب قدر با یاد او نه تنها عرصه پرواز فرشتگان که کرانهای است تا انسان در آن مانند کاشف گنجی نهان، اعماق وجود خویش را میجوید و در پرتو انوار کلامش، مانند شاهینی تیزپرواز به سوی قلههای بیانتهای کمال بال میگشاید و یادآور میشود که هرکه علیوار زندگی کند و علیوار کار کند و علیوار سخن بگوید و علیوار بیندیشد، نمیتواند از سرنوشت محتوم علیوار بگریزد.
علیرضا صداقت عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/