به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، مرحوم آیت الله «علی شیخالاسلامی» چهره ماندگار ادبیات و عرفان سلامی در بخشی از سخنرانی خود در سال های اخیر، در خصوص حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است، بیان کرده بود: واقعا علی اکمل ایمان است. در نهج البلاغه تصریح میکند که از وقتی حق را شنیده ام یک ذره نسبت به آن تردید نکردم. یک لکه هم جلوی رویتش پیدا نمیشود. فکر نکنید این تعبیر آسان است. یا آدم باید معاذ الله دگم و دیوانه باشد که بگوید اگر تمام پردهها بالا رفت ، بر یقین من افزوده نمیشود. یا باید علی باشد. این که میگویند اگر همه پردهها بالا برود بر یقین من افزوده نمیشود، یعنی اگر تمام دیوارههای زمان و مکان را فرو بریزند، علی در حقیقت بینی اش ابدا تغییری حاصل نمیشود. این چه مقامی است؟
متن بخشی از این سخنرانی را در ادامه میخوانید؛
در دعای کمیل، امیرالمومنین میگوید قو علی خدمتک جوارحی. سلامت را برای به کار گیری در راه تو میخواهم. تمام نیروهای باطن و ظاهر من را نیرومند و توانمند کن تا بتوانم رو به تو بیایم. درست مانند میدان مسابقه. میگوید تا من زود تر و شتابان تر از دیگران، در میدان مسابقه به مقام قرب تو برسم. عین دعای کمیل است. جعلنی من احسن عبیدک نصیبا عندک . خدایا میخواهم بهره ای که از تو میگیرم از بقیه بیشتر باشد. میخواهم از همه درجه ام پیش تو بالاتر باشد. زیرا رسیدن به این آرزوها باید عنایت تو را به همراه داشته باشد.
به بحث امیرالمومنین بروم و حدیثی را برایتان معنا کنم. تصور میکنم این حدیث نه از باب امیرالمومنین که همه به خوبی او را میشناسیم، بلکه برای همه کارایی دارد. یک روز پیامبر دست روی شانه علی (ع) گذاشت و گفت یا علی! وقتی این حدیث را خواندم به یاد شرایط به کار گیری انسان افتادم. الان بحث است که چگونه وزیر را انتخاب کنیم و چه خصوصیاتی داشته باشد. وکیل را باید چطور انتخاب کنیم. رئیس جمهور با چه خصوصیتی در جامعه اسلامی ما باید انتخاب شود. ما دستگاه گزینش در دانشگاه داریم. گزینشیها در دانشگاه باید چه خصوصیتی داشته باشند. پیامبر اکرم ۷ محور تعیین میکنند و میگویند ای علی! این هفت ویژگی را داری و هیچ کسی هم در این هفت خصوصیت با تو در روز قیامت برابری نمیکند. خیلیها ادعای مقاماتی دارند که پیامبر برای علی یاد میکند. ولی در آخرت نمیتوانند. این که تاکیدش را به آخرت میدهد، یعنی با دید حقیقت بین، در فضای شفاف معنویت، در این هفت ویژگی نظیر نداری.
می گوید انت اول المومنین ایمانا بالله. تحقق یافته در جدش امیر المومنین است. واقعا علی اکمل ایمان است. در نهج البلاغه تصریح میکند که از وقتی حق را شنیده ام یک ذره نسبت به آن تردید نکردم. یک لکه هم جلوی رویتش پیدا نمیشود. فکر نکنید این تعبیر آسان است. یا آدم باید معاذ الله دگم و دیوانه باشد که بگوید اگر تمام پردهها بالا رفت ، بر یقین من افزوده نمیشود. یا باید علی باشد. این که میگویند اگر همه پردهها بالا برود بر یقین من افزوده نمیشود، یعنی اگر تمام دیوارههای زمان و مکان را فرو بریزند، علی در حقیقت بینی اش ابدا تغییری حاصل نمیشود. این چه مقامی است؟ چطور ممکن است یک آدم، زمانهای گذشته و آینده را مانند الان…. دیوار یعنی زمان. یعنی با جد و نیاکانتان و تاریخ گذشته خود نگاه ابهام آمیز دارید. چیزهایی هم باور کرده اید. ولی اگر به من قسم حضرت عباس بدهند، نمیتوانم به روشنی امروز و به تجربه ای که امروز از مسائل میکنم، ادعای گذشته را بکنم. میگویند حافظ کلمه دوش را به همین معنی به کار برد. یعنی زمانهای مبهم گذشته. نه مبهم است، با کلمه دیشب تعبیر میکند. علی میگوید دیشب و امشب و فردا برای من روشن است. اینها مطالبی است که باید روی املاتش حساب کرد. وقتی میپرسند خدا را دیده ای که عبادت میکنی؟ میگوید خدای نادیده را عبادت نمیکنم. بعد حضرت بلافاصله برای این که ذهنیتها خراب نشود، میگوید در دیدن تجدید نظر کنید.
تامل خود با انصراف از خارج بیشتر حاصل میشود. پس رویت، معنایی قوی تر از دیدن ظاهری دارد. علی میگوید چشمی به هم بزن. دیده ای پیدا کن که خدا را در تمام پدیدههای عالم تماشا کنی. لذا پیغمبر به او میگوید ایمان تو را احدی {ندارد}. استوار ترین آدم، پایفشار ترین آدمها در اجرای اوامر الهی تو هستی. اقوم یعنی استوارتر. میگوید هیچ کس به اندازه تو حساس به اجرای امر الهی نیست. انقدر آیینه وجودش پاک بود که به مجرد این که لکه ای کدورت گناه نه در خودش بلکه در پیرامون خودش میدید عکس العمل نشان میداد. آدمی که میدانید دستگاه خلافت، خانه نشینش کرده بود و اعتنایی هم نداشت. دید دارند زنی را برای اعدام میبرند. فرمود چه کرده است؟ چه کسی گفته است اعدامش کنند؟ گفتند خلیفه عمر. گفت غلط کرده است. برش گردانید. سریع. گفت مرد حسابی. چرا جان مردم را به خطر میاندازی؟ یک بانوی باردار مسئول نگهداری یک فرزند را این قدر بی پروا به دست چوبه دار میسپاری؟ گفت ببخشید ما خیال کردیم… فرمود گناه شما همین خیال است. کجا درس قضاوت خوانده اید؟ این قدر حساس بود.
علی نماز شب مجالش نمیداد ولی گاهی سر میزد. نظارت داشت. نظارتش هم چنان حساس بود که همه در غیبت او هم احساس حضور میکردند. فرمود سر انبار برویم و ببینیم دارایی مردم چطور مصرف میشود. همچنان که رسید، مشکهای عسل از شهرها آورده بودند. هنوز روز توزیعش نرسیده بود. آن زمان اموال اینطور بود. همینطور که قدم میزد دید که سر یک مشک باز شده است. فرمود مسئولش بیاید.. ظاهرا ابن رافع، مسئول خزانه امیر بود. فرمود چرا سر این مشک باز شده است؟ عرض کرد اگر آرام بگیرید گزارش میدهم. فرمود گزارش دهید. برای همین این جا ایستاده ام. گفت فرزند شما آمد و گفت صبحانه مهمان دارم . امروز هم روز تقسیم عسلها است. این ظرف را از من بگیر . من هم به عنوان مسلمان سهمی دارم. این ظرف را بگیر، از عسل خزانه پر کن. وقتی موسم تقسیم شد از من کم کن تا پیش مهمانانم خجالت نکشم. من خزانه دار شما خجالت کشیدم. پسر علی برای پذیرایی از مهمان خود، از من عسل میخواهد. گفتم چشم. سر این مشک را باز کردم و پیمانه را پر کردم و بنا است بیاورد. همین که میخواهیم تقسیم کنیم، از او کم میکنم. فرمود پسر من را فرا بخوان. به دنبال آقازاده امیرالمومنین رفتند و آمد. امام به قدری عصبانی بود که دیدم اگر بخواهم در این عصبانیت حرف بزنم، حرفم تلف شده است . بچه اش میگوید علی یک عادت داشت که وقتی حضرت را به عمویمان جعفر بن ابی طالب قسم میدادیم، آرام میگرفت. گفت به عمویم آرام بگیر تا من حرف بزنم. علی خندید. لبخندی زد و گزارش داده اند. علی دید گزارشی که دادم عین گزارش مسئول است. فرمود اگر برای اولین بار و به عنوان امانت نگرفته بودی میدیدی که پدرت چطور تنبیهت میکرد.
کنار حیاط خانه امیر المومنین، تلی است. نگاه میکرد و میگفت تقسیم کنید. خودش هم میایستاد. این امری نیست که شیعه نوشته باشد. خودش و نه دیگری، با یک خاک انداز. میگفت جارو بزنید، نکند تمام که میشد، سر به سجده میگذاشت که خدا را شکر. پول مردم را به آنها دادم. به خانه بر میگشت و زهرا میگفت ما سهم نداشتیم؟ میگفت نه. ما سهم خودمان را به دیگران مییخشیم. این دو خصوصیت است.
همینطور میگوید، وفادار ترین انسان با میثاقهای الهی تو هستی. وقتی پیغمبر این را میگوید، ببینید علی چه عظمتی پیدا میکند. اولین میثاق، به نص صریح قرآن، تعهد در برابر خدا است. آیه قرآن اتس که با ما عهد نکردید که دنبال شیطان نروید؟ چرا میروید؟ این پیمان شکنی است. پیغمبر میگوید علی وفادار به انسانها به عقود الهی است. اعمال صالحه، صداقت، صمیمیت، تقوا و طهارت. حالا مسئول جایگاه رفیعی هم باش. اگر هم بین صداقت و حفظ منصب و تعهدات الهی و حفظ مقام قرار گفت. میگوید ۴۰ ساعت دانشگاه بیا و حقوق بگیرد. میخواهم بگویم جنبههای عملی… و اوفاهم بعهدالله… از همه مقید تری به وفای عهد نسبت به خدا. وفای به عهد در اعضا و جوارح و سلامت و مقامت است. اینها را که میگویم برای این است که اخیرا این کارها در همین انتخاباتها انجام گرفته است. در برابر قرآن میایستد و میگویند متعهدم چنین کارهایی کنم. از روی هوای نفس، روی دسته بندی و جناح، این فرد را رد و قبول میکند و رای به این یکی میدهد و به آن نمیدهد. چرا در برابر قرآن قسم میخوری؟ به خیالت قرآن ساکت است؟وحی صامت است؟ فضای مجلس یا فضای دانشگاه یا وزارتخانه از اعمال ما غافل است؟ علی وقتی بحث قرآن میشود، میگوید قرآن را به حرف بیاورید. میخواهم بگویم نظام خلقت نظام بی شعوری نیست. همه اینها را ضبط و ثبت میکند و روزی به ما میگوید چه کسی گفت قسم بخوری؟ بگو من این کاره نیستم. نمیتوانم چنین تعهدی بکنم. اما اگر گفتی متعهدم،… اوفیهم بعهدالله.
می بینید برخی روایات میگوید کسانی که با پیغمبر ماندند و تعدادشان این قدر محدود بود، دروغ نیست. جنگ احد که پیش آمد همه مردم پیامبر را رها کردند. حتی سران بزرگ اسلام. علی فقط ماند. ۷۰ زخم به پیکرش وارد آمد که جان پیامبر و تعهدش نسبت به پیامبر محفوظ باشد. و اوفیهم بعهدالله. و این یک فضیلت است. یعنی در سهم بندی…
فرمود اجر میبرید و شما مقام دارید. ولی توزیع دارایی مردم، باید عادلانه باشد. نمیتوانم برای شما سهم قرار دهم. خلیفه داریم که وقتی خلیفه شد، گفت عرب سهمش از عجم بیشتر است. اینها بیگانه و موالی هستند. به چشمی به بلال نگاه میکند که… میدانید شخصیتهایی در عالم اسلام جایگاه دارد و ثروت و مکنت دارد و اسم نبرم بهتر است. ولی نگاهش به بلال با نگاهش به پدر زنش یکی است. یعنی اگر اهل صلاح بود، تاییدش میکند. اگر نبود، مطرود است. لا تاخذه فی الله سخت است. مدیریت اینطوری آسان نیست. آخر هم امیر المومنین را به زانو در آوردند. نمیشود با علی و حکومت علی… مردم باید استعداد پذیرش این عبد صرف و محض را {داشته باشند}. در نگاه علی به محمد حنفیه که حاکمش کرد نوشت که نه تنها در قدرتهایی که بر اثر حکومت به دست میآوری، حق تفاوت نداری. نگاهت به افراد نباید دو نگاه باشد. ولو خوشگل باشد و یا زشت. به عنوان حاکم، حق نداری از پیش پای او بلند شوی و از جلوی آن یکی بلند نشوی. در زندگی شخصی حق دارید که هرکسی را دوست داری بیشتر نوازش کنی. اما به عنوان مسئول، در کمترین نگاه و با گوشه چشم به کسی نگاه کردن را حق نداری. خیلی شنیده اید. امیر المومنین به قاضی گفت چرا اسم من را به عنوان امیر المومنین بردی ولی به یهودی گفتی یهودی؟
زمانی کسی در شهر ما پیش من آمد که فلانی گفته به فلان آقا بگویید که در پرونده ما نگاه مرحمت آمیزی کنند. گفتم من این آقا را میشناسم. این کاره نیست. مطرح کردم که شما را میشناسم و این آقا سوال کرد و آمدم. به فرد رو کرد و به مضمون گفت که اگر فکر کردید آوردن شیخ الاسلامی را به محکمه برای قضاوت من اندکی تاثیری دارد اشتباه کرده اید. چون هم ایشان من را میشناسند و هم من ایشان را. بعد گفت که ادعای اینکه این دیدار هم مطلقا منشا اثر نباشد ادعای بزرگی است. گفت من در شم قضایی ام محال است در داوری حضور یا عدم حضور کسی تکانم بدهد. به عنوان انسانی که با شیخ الاسلامی دوست است، قطعا وقتی پرونده را میخوانم، دوستی با شیخ الاسلامی هم از عواطفی است که برای من حضور دارد. میخواهم بگویم چقدر این حرف لطیف است. این که آمدن یا نیامدن ایشان در احوال شخصی من اثری ندارد دروغ است. ولی این که بگوید در قضاوت من میتواند منشا اثر باشد، اگر این طور باشد قاضی خوبی نخواهم بود. چنان نگاهی عادلانه به همه داشت… جوانان عزیزی که تشریف آوردید و خوش آمدید، خوارجی رسید و گفت این هم امامتان. دیدید چه بر سرتان آورد و به گرده ات تازیانه زد؟ جواب را ببینید. گفت علی به من تازیانه نزد. خدا به من تازیانه زد. چون علی مجری حکم خدا بود. این تازیانه خورده است. محال است در عدل، حتی کسی که محکوم میشود راضی از دستگاه قضایی نباشد. ولی اگر عدل حاکم نباشد، به نفع من است که رای دهند، میگویم امروز نوبه من است و فردا نوبه دیگری است. تعارف هم نیست. و اعلمهم به قضیه. خدا به علی در قضاوت، شم داوری داده است. طبابت علاوه بر تجربه و علم، یک شم و فن و هنر و قدرت تشخیص خاص است. گاهی میبینید با یک نگاه همه خصوصیات روانی یک فرد را در تابلوی دانش و آیینه وجود او، صریح و شفاف میبینیم. علی در قضاوت این بود. دو زن به همراه دو بچه پیش عمر آمدند. دو بچه دختر و پسر. زن اولی میگفت پسر برای من است و دختر برای ایشان. دومی میگفت دروغ میگوید. در روزی که پسر و دختر متفاوت بود. عمر گفت ما عاجزیم. شورای قضایی تشکیل دهید. گفتند چنین چیزی در زمان پیامبر سابقه نداشته است که دو بانو ادعا کنند پسر برای من است و دختر برای او. خود عمر گفت پیش علی بروید. هیچ چاره ای نیست. امیر المومنین وضو میگرفت. در زدند در را باز کرد. دید همه باهم هستند. دستگاه قضایی و عمر بود و دو تا بانو و بچه ها. وقتی عمر توضیح داد،
به بانوی اول فرمود که برو در این اتاق و از سینه ات شیر بگیر. از سینه اش شیر دوشید. فرمود وزن کردند. ۲۵۰ گرم بود. فرمود استکان را بشووید خشک کنید و وزن کنید و به بانوی دوم دهید. اختلاف وزنها تکلیف پسر و دختر را مشخص کرد. گفت پسر برای چه کسی و دختر برای چه کسی است. به دلیل اختلاف وزن شیر مادرشان. کارهایی را امیر المومنین در روانشناسی کرده است. روزی که بنده و آزادی مطرح بود، با برده ای اختلاف نظر پیدا کردند. یکی میگفت من برده هستم. دیگری میگفت من مولای تو هستم. مشغولشان کرد و ناگهان فرمود که غلام! گفت بله. فرمود تو غلامی؟ گفت بله. چنان لطیف.
قصه دیگری را شنیدید که فرمود گردن {فرزند} را میزنیم. مادر گفت نزنید. بچه برای او بود. از این لطافتها … در ریاضی و مسائل معادله ای… اعلمکم بالقضیه. کسی گفت سهم ارث من را کم داده اند. آقا گفت به شما چند داده اند؟ یک میلیون. به شما چند داده اند؟ مثلا به دختر ۲۰۰ هزار تا داده بودند. چطور تقسیم شده است؟ شرح داد. فرمود زیاد داده اند.
گفت من سهم خودم را میخواهم. اگر زیاد باشد پس میدهم. آقا گفت شوخی نکن. سخت است. گفت سخت نیست. با حساب دقیق، حالی اش کرد که سی تومانش زائد است. مثال میزنم….گفت بگو شرکا بیایند و به آنها بده .
ششمی زیبا تر است. مهربان ترین رهبر برای این مردم، علی است. رافت یعنی دلسوزی. مهربانی غیر از دلسوزی است. ممکن است به کسی اظهار علاقه کنید. ولی بی تفاوت شوید که تکلیفم را انجام داده ام و دارو داده ام. ولی رافت به این معنی است که تا آخرین لحظه که بشارت سلامتی او را نیاورند ناراحتید. علی دلسوز ترین انسان به مردم بود. راست میگفت اگر میگفت شب خوابم نمیبرد. میگوید من هم میتوانم نان گندم بخورم و لباس نفیس بپوشم. اما ممکن است محتمل است در نواحی مملکت…
یک وقت در مقام ادعا میگویم. شعرای بزرگ ما ادعا میکنند. ولی شعر، غیر از این است. علی میفرماید اگر اقالیم سبعه را به من پیشنهاد دهند تا یک پوسته جو از دهان مو به ظلم برگیرم، نخواهم کرد. مانند اسطوره است. افسانه است. … پس اینها دروغ نیست. چهارزانو مینشست. دختر یتیم را روی دامنش مینشاند. یکی دو رکعت علی به دنیا میارزد. خرما در دهان آن دختر یتیم میگذاشت و میگفت برای علی در حکومتش دعا کن.
دو خوراک داشتیم سر سفره که شب آخر عمر ما میخواهید ما را خراب کنی. الله اکبر. آدم دیوانه میشود. دروغ است؟ یکی اش میتواند عشق و علاقه بسازد. همین الان در همین جا به بچه اش میگوید اگر کشته شدم یک ضربه بزنید. بر علی آن پارسا مررد آن تقی، در زمان کاهیخت شمشیر آن شقی، شیرمرد لافتی در واپسین با حسین و با حسن گفت این چنین، گر از این زخم کلان یابم خلاص، نیک دانم عفو کردن یا قصاص. ور نمانم دیر و روز آید به شب، پر شود پیمانه ام جان آید به لب، مردمی را عهد و پیمان نشکنید. زد یکی در بر، یکی ضربت زنید. و ببخشایید جور، آن نیک تر. باره تقواست این نزدیک تر. آدم دیوانه میشود. همان لحظه، ام کلثوم سراغ ابن ملجم رفته است. آن طرف ضقاوت را ببینید و این طرف سعادت را. علی میگوید بیش از یک زخم نزنید. ابن ملجم به دختر علی گفت اگر انتظار میبری پدرت خوب شود، صد هزار درهم داده اند که این لبه شمشیر را زهر آگین کردم. پدرت رفتنی است. وقتی ضربت زدند خطاب ملکوتی بلند شد که علی را شقی ترین انسانها کشت. چون خود علی سعادتمند ترین انسانها است
ابن ملجم گفت علی تو هم نتوانستی ما را که موجود جهنمی بودیم از جهنم نجات دهی.
هفتمین خصوصیت، یعنی علی درجه تو در آخرت از همه بالاتر است. آیا همه این شامل انبیا میشود؟ علی نفس پیغمبر بود. من بر این باورم. صفی را از تمام انسانها در نظر بگیرید که علما و متفکران و استادان دانشگاه و مخترعان و مکتشفان و عباد و زهاد باشند. تمام مردم عالم را در صحرای محشر جمع میکنند. بدون تردید، صف انبیا بر همه مقدم است. در سر این صف، خاتم ایستاده است و بعدی، ابراهیم خلیل، امیر المومنین علی، موسی و عیسی و این بزرگان نبوت و امامت است. جلالت شان این است. وقتی درمورد زنان حرف میزدم، گفتم چهارده معصوم را در نظر بگیرید. مگر نمیخواهید بگویید مقام زن باید در جامعه بالا باشد. هر چهارده نفرشان بلند شوند. از پیغمبر تا امام زمان. صندلی را هم بر اساس ارزشها گذاشته باشند. بالای مجلس، مسلما پیغمبر است. زیر دست پیغمبر، مسلما علی مینشیند. زیر دست امیر المومنین، امام حسن مینشیند. یعنی یک زن در منزلت به مرحله ای است که امام حسین گونه اش را کف پای مادرش میگذارد. زهرا را ببینید . امام باقر از اتاق در میآید و میگوید یا فاطمه ! اشتهی بی عندالله. امام حسن عسگری میگوید ما حجت خدا بر مردمیم و زهرا حجت خدا بر ما است. خدا به آبروی فاطمه زهرا و امیر المومنین که امروز میلاد مولای ما است، معرفت ما را نسبت به اولیای دین ما زیاد کن. نورانیت امیرالمومنین را در قلب ما افزون کن. بر کبائر و صغائر گناه ما به احترام علی همین الان طلب عفو و مغفرت بکش. ارواح گذشتگان و والدین و مشایخ و اساتید و شهدا و امام راحت و گذشتگان حظار محترم را همه به دست عنایت امیرالمومنین ارزان بدار. به آبروی علی، دل ولی عصر را از ما خشنود بگردان. در ظهور مولای ما تعجیل بفرما.
حدیث را میخوانم. البته در ترتب این جملات، این احتیاط را بفرمایید که ذهنیت من متباد نیست که کدام جمله {مقدم و موخر است}