به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»یاداشت از محمدرضا طاهری ///* اگر این نظریه در کلیت تمدن مدرن غرب بکار گرفته شود، بسیاری از تناقضات ظاهری آن رفع می شود. برای نمونه زمانی که جان لاک از حق مالکیت انسان سخن می گوید و همزمان با مفهوم وضع طبیعی و تحت تاثیر ایده terra nullius یا سرزمین بلاصاحب، به توجیه استعمار اروپایی قاره آمریکا می پردازد، و یا زمانی که از حق آزادی انسان سخن می گوید و پایه های لیبرالیسم را بنیان می نهد و همزمان سهامدار کمپانی پادشاهی آفریقا است که در تجارت برده فعالیت دارد، ممکن است تصور شود که تناقضاتی در اندیشه و عمل جان لاک وجود دارد. اما در حقیقت هیچ تناقضی وجود ندارد. واژه انسان در بازی زبانی اروپامحور جان لاک شامل بومیان یا ساکنان آمریکا و آفریقا که در وضع طبیعی و ماقبل تمدن قرار دارند نمی شود. زمانی که لاک از انسان و حقوقش سخن می گوید، سفیدپوستان اروپایی را مراد می کند. لذا رنگین پوستان آفریقا و آمریکا از چنین حقوقی برخوردار نیستند. این بازی های زبانی در قرون بعدی در آرای نویسندگان نامداری چون ایمانوئل کانت و فردریش هگل نیز ادامه پیدا می کند. حقیقت آن است که قرن هاست که جهان فریب این بازی های زبانی غرب را خورده است. اما امروز یک فرصت تاریخی فراهم شده است تا ماهیت حقیقی تمدن مدرن غربی آشکار شود. تمدنی که در ویترین خود چند کالای جذاب و خوش آب و رنگ از جمله حقوق بشر و آزادی قرار داده بود و از همین طریق به دنبال سلطه بر جهان بود. اما در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ با طوفان الاقصی این ویترین فروریخت. جنایت های بی سابقه رژیم صهیونیستی در پاسخ به طوفان الاقصی و حمایت تمام قد اروپا و آمریکا از آن، چهره عریان این تمدن را آشکار ساخت. حمایت از کشتار هزاران زن و کودک در غزه نشان می دهد که حقوق بشری که غرب در ویترین تمدنی خود قرار داده است فقط شامل بشر سفیدپوست اروپایی و آمریکایی است. فلسطینی ها نه حق حیات دارند و نه حق مالکیت بر سرزمین شان. اعتراضات دانشجویان و اساتید دانشگاه در آمریکا به جنایات رژیم صهیونیستی و دفاع از مردم مظلوم و بی دفاع غزه توانست ماهیت حقیقی یکی دیگر از بنیادی ترین شعارهای جهان آزاد، یعنی آزادی بیان را آشکار سازد. آزادی بیان تا جایی است که منافع نظام سلطه اجازه می دهد. این همان بازی های زبانی استعماری است. مردم غزه اساساً حقی ندارند که قابل دفاع باشد و از آنجا که در وضع طبیعی بسر می برند، حقی بر سرزمین شان هم ندارند. همان منطق استعماری که توجیه کننده قتل بومیان آمریکایی و تصاحب سرزمین شان بود، درباره مردم غزه نیز بکار گرفته می شود. اما منطق استعماری و استکباری حد یقف ندارد. هر زمانی که یک کشور گمان کند که می تواند سلطه طلبی خود را گسترش دهد، لحظه ای درنگ نمی کند. شبیه آلمان در قرن بیستم که جنگ های جهانی را پدید آورد. و امروز آمریکا که بر همین گمان جنگ های جهانی خود را آغاز کرده است. این منطق استکباری درون یک کشور هم می تواند به سلطه یک اقلیت محدود یا الیگارشی تبدیل شود. امری که امروز در آمریکا بوقوع پیوسته است. این امر نتیجه مبانی غلط یک تمدن است که یکی از آنها نفع گرایی شخصی است. در قرن هجدهم تصور می شد پیگیری نفع شخصی به صلح و خوشبختی جمعی می انجامد و حقیقت طلبی و فضیلت گرایی به جنگ و خشونت منتهی می شود. از اینرو نفع شخصی را مبنای نظم اجتماعی قرار دادند. اما همین مبانی غلط نه تنها به جنگ ها پایان نداد که همه صلح ها را نیز بر باد داد. وضعیت کنونی یک فرصت تاریخی برای عبور از تمدن غربی، ضمن استفاده از تجربیات و دانش های مفید آن، فراهم ساخته است. داشتن یک نگاه و افق تمدنی بهتر می تواند ما را در شناخت اولویت های جامعه و جهان امروز یاری کند و مسائل اصلی را از امور فرعی و حاشیه ای متمایز سازد. اگر از این فرصت استفاده نشود، قطعاً غرب برای تداوم سلطه تمدنی اش، ویترین شکسته خود را بازسازی خواهد کرد و این چهره عریان خود را در پس نقاب های جدیدی پنهان خواهد ساخت.
محمدرضا طاهری،
ویترینی که فرو ریخت
ویتگنشتاین در نظریه بازی های زبانی خود معتقد است که کلمات معنای ثابتی ندارند و معنای آنها بر اساس کاربرد و زمینه ای که بکار گرفته می شوند تعیین می شود. برای مثال وقتی یک راننده تاکسی فریاد می زند آزادی، یک معنا را مراد می کند و زمانی که در کلاس اندیشه سیاسی از آزادی سخن گفته می شود، معنای دیگری از آن مراد می شود.
صاحبخبر -
∎