شناسهٔ خبر: 71923710 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

یادداشت بر کتاب «سایه باد» به قلم کارلوس روئیث ثافون؛

حقیقتی در پس مه

ستاره روشن نویسنده و منتقد ادبی یادداشتی درباره کتاب «سایه باد» به قلم کارلوس روئیث ثافون نوشته و برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ستاره روشن: بعضی کتاب‌ها مثل سایه‌اند، حضور دارند اما نه آن‌قدر پررنگ که لمس شوند. کتاب سایه باد، نوشته‌ی کارلوس روئیث ثافون، یکی از همین سایه‌هاست، رمانی که در مهی از رمز و راز غرق شده اما آن‌قدر که باید، شفاف نیست. این کتاب با وعده‌ی یک روایت عمیق و پیچیده، خواننده را به کوچه‌های بارسلونا می‌کشاند، اما در نهایت، تنها یک سفر سطحی در میان ویرانه‌های داستان‌گویی است، ویرانه‌هایی که گاه با نور مصنوعی نوستالژی و عشق پر شده‌اند اما در نهایت، از درون تهی‌اند.

بازی در بازی، اما بی‌هدف

داستان با یک ماجرای به‌ظاهر گیرای ادبی آغاز می‌شود، پسرکی به نام دانیل، کتابی فراموش‌شده از نویسنده‌ای گمنام را می‌یابد و تلاش می‌کند ردپای او را دنبال کند. این ماجرا، در نگاه اول، بذر کنجکاوی را در ذهن خواننده می‌کارد، اما هرچه بیشتر در کتاب پیش می‌رویم، درمی‌یابیم که این سفر چیزی بیش از یک بازی در بازی نیست، یک هزارتو، بدون آن‌که کسی بداند قرار است به کجا برسد.

ثافون با پرتاب بی‌وقفه‌ی معماها و داستان‌های فرعی، سعی می‌کند لایه‌های داستان را پیچیده‌تر کند، اما تفاوت هست میان روایتی که عمق دارد و روایتی که صرفاً در هم پیچیده است. او رشته‌ای از قصه‌های فرعی را در هم می‌تنَد، اما بیشترشان بدون نتیجه رها می‌شوند، یا آن‌قدر درگیر تکرار استعاره‌های رازآلود و فضای غلوشده‌ی گوتیک می‌شوند که در نهایت چیزی جز تصنع به جا نمی‌ماند.

شخصیت‌پردازی، اشباحی بی‌جان

شخصیت‌ها در سایه باد در ظاهر پیچیده‌اند، اما به‌واقع، کلیشه‌هایی با رنگ‌ولعاب‌اند. دانیل، قهرمانی است که به‌اندازه‌ی کافی عمق ندارد. مسیرش در داستان، اگرچه پرپیچ‌وخم به نظر می‌رسد، اما در عمل چندان تغییری در او ایجاد نمی‌کند. چالش‌هایی که با آن روبه‌رو می‌شود، بیشتر به دلیل تمایل نویسنده به دراماتیزه‌کردن فضاست تا روندی طبیعی و ارگانیک.

فیرمین، که قرار است وزنه‌ی طنز و تجربه در داستان باشد، بیش از آن‌که شخصیتی واقعی به نظر برسد، به تیپی نمایشی شباهت دارد. جولیان کاراکس، که تمام داستان حول کشف گذشته‌ی او می‌گردد، چنان در هاله‌ای از رازآلودگی قرار گرفته که دیگر انسانی واقعی به نظر نمی‌رسد، بلکه صرفاً یک سایه است، شخصیتی که خواننده به‌سختی می‌تواند با او هم‌ذات‌پنداری کند.

اما شاید بدترین ایراد، در شخصیت‌های زن داستان باشد. آن‌ها یا معشوقه‌هایی دور از دسترس‌اند، یا قربانیانی خاموش. بئاتریس، که قرار است عشق اصلی دانیل باشد، شخصیتی بی‌روح است که وجودش تنها در نسبت با مردان معنا پیدا می‌کند. پنه‌لوپه، دیگر زن مهم داستان، سرنوشتی تلخ و تکراری دارد، یک عشق ممنوعه که سرانجامش، مرگ و تراژدی است.

زبان و نثر، زیبا اما بی‌جان

نثر ثافون شاعرانه و آراسته است، اما درست همین جاست که مشکل اصلی رخ می‌نماید، زیبایی‌ای که بیش از آن‌که برای روایت کار کند، برای خودنمایی به‌کار رفته است. جمله‌ها گاه چنان به استعاره‌ها و توصیفات اغراق‌شده آغشته‌اند که خواننده، به‌جای فرو رفتن در داستان، از آن فاصله می‌گیرد.

این کتاب از همان ابتدا می‌خواهد خواننده را با جادوی ادبیات درگیر کند، اما در نهایت، بیشتر یک تقلید است تا خلق (بی‌راه نیست اگر بگویم مخلوطی از ادگار آلن‌پو و اومبرتو اکو را می‌خوانیم). توصیفات بارسلونا، کوچه‌های تاریک، باران‌هایی که همیشه در زمان درست می‌بارند، کتابخانه‌های پررمزوراز، همه‌ی این‌ها، اگرچه در نگاه اول فریبنده‌اند، اما در نهایت، چیزی جز تکرار کلیشه‌های ادبیات گوتیک نیستند.

ساختار روایی، تکه‌هایی که جور نمی‌شوند

داستان در چندین لایه روایت می‌شود، اما این لایه‌ها، به‌جای آن‌که یکدیگر را تقویت کنند، بیشتر باعث سردرگمی خواننده می‌شوند. زاویه‌ی دید مدام تغییر می‌کند، اما این تغییرات همیشه ضروری نیستند. گذشته و حال درهم می‌آمیزند، اما گاه چنان بی‌منطق که بیش از آن‌که روایتی چندوجهی بسازند، صرفاً مانعی برای فهم داستان می‌شوند.

یکی از مشکلات عمده‌ی سایه باد، پایان آن است. ثافون در نهایت مجبور می‌شود بسیاری از معماها را با توضیحات مستقیم حل کند، چون داستان در مسیر طبیعی خود به نتیجه نمی‌رسد. این نوع گره‌گشایی، حس ناامیدی را برای خواننده به جا می‌گذارد، گویی تمام آن پیچیدگی‌ها، تنها برای ساختن یک اوهام بوده‌اند.

آیا سایه باد ارزش خواندن دارد؟

بدون شک، این کتاب برای بسیاری از خوانندگان جذاب است. فضای رازآلود، عشق ممنوعه، کتاب‌های گمشده و شخصیت‌های مرموز، همه‌ی این‌ها برای آن‌هایی که شیفته‌ی داستان‌های پرتعلیق هستند، می‌تواند دل‌فریب باشد. اما اگر کسی به دنبال اثری باشد که به‌راستی لایه‌های عمیق‌تری از معنا و شخصیت‌پردازی را ارائه دهد، سایه باد شاید ناامیدکننده باشد.

در نهایت، این رمان بیش از آن‌که یک شاهکار ادبی باشد، یک بازی روایی است. بازی‌ای که در لحظاتی، تأثیرگذار و جذاب است، اما وقتی پرده‌ها کنار می‌روند، چیزی جز یک صحنه‌ی خالی به جا نمی‌ماند. شاید همان‌طور که عنوان کتاب اشاره می‌کند، سایه باد در نهایت چیزی جز یک سایه نباشد، تصویری محو، بی‌آن‌که حقیقتی ملموس در پس آن باشد.

این اثر طبق معمول از پرفروش‌های نیویورک‌تایمزاست که در ایران توسط ناشرین مختلفی ترجمه شده و به‌دلیل فروش عامه‌ی جهانی، از شهرت بالایی در کشورمان نیز برخوردار است