به گزارش ایرنا، عملیات والفجر ۱۰ در دل دشتهای سلیمانیه و با هدف آزادسازی مناطق استراتژیک انجام شد که حماسه آفرینی رزمندگان ایرانی در این عملیات هنوز در یادها و روایت ها باقی مانده است.
عملیات والفجر ۱۰ که هفته آخر اسفند سال ۱۳۶۶ به وقوع پیوست نه تنها یک نبرد نظامی، بلکه نمادی از روحیه و اراده رزمندگان ایرانی در برابر دشمن بعثی بود که از روز ۲۳ اسفند ماه با رمز یا رسول الله در جبهه های غرب و ارتفاعات مشرف به دریاچه دربندیخان موسوم به دشت زور در استان سلیمانیه عراق عملیاتی شد.
بخشعلی کرمی، یکی از رزمندگان حاضر در این عملیات با خاطرات خود از شرایط دشوار و چالشهای پیش روی رزمندگان تصویری زنده از آن روزهای پرخطر ارائه میدهد.
یک حماسه در دل دشتهای سلیمانیه
بخشعلی کرمی از رزمندگان گردان خیبر کرمانشاه در گفتوگو با خبرنگار ایرنا به بیان خاطرات خود از عملیات والفجر۱۰ پرداخت و گفت: این عملیات در ساعت ۲ بامداد روز ۲۳ اسفند ۱۳۶۶ در دشت سلیمانیه و منطقه عمومی حلبچه اقلیم کردستان عراق با رمز یا محمد رسول الله به عنوان یکی از مهمترین و بزرگترین عملیاتهای دوران دفاع مقدس آغاز شد.
وی افزود: در این عملیات سازمان رزم سپاه پاسداران با هماهنگی کامل اقدام به اجرای عملیات کرد؛ قرارگاه قدس با لشگرهای مختلف از جمله لشگر هفت ولی عصر و لشگر ۱۷ علی بن ابیطالب، قرارگاه ثامن الائمه با لشگر ۹ بدر و قرارگاه فتح با لشگرهای هشت نجف و ۱۱ امیرالمومنین در مجموع ۱۰ لشگر و ۹ تیپ شامل ۱۰۳ گردان مشارکت داشتند.
کرمی یادآوری کرد که اهداف این عملیات شامل آزادسازی شهرهای حلبچه، خرمال، دوجیله، بیاره و طویله در اقلیم کردستان عراق بود، همچنین تصرف سد دربندی خان و انسداد عقبه اصلی دشمن در استان سلیمانیه از دیگر اهداف کلیدی این عملیات به شمار میرفت.
این رزمنده با بیان اینکه این عملیات در پنج مرحله انجام شد، خاطرنشان کرد: قرارگاه قدس از سمت راست یعنی ارتفاعات ملخور و چناره، قرارگاه ثامن الائمه از سمت میانی جبهه و قرارگاه فتح از سمت چپ منطقه اقدام به عملیات کردند.
ابرهای متراکم به کمک ما آمدند
کرمی ادامه داد: عملیات والفجر ۱۰ در شرایطی آغاز شد که تیپ نبی اکرم کرمانشاه تحت امر قرارگاه ثامن الائمه علیه السلام بود، این تیپ از محور میانی و از سمت ارتفاعات گوزیل و دشت سازان وارد عمل شد و هدف عبور از دشت و ارتفاعات و رودخانه خروشان سیروان و سپس انجام عملیات بر روی ارتفاعات شیندرو بود که مشرف به دشت حلبچه است.
این رزمنده ادامه داد: با توجه به فاصله بین نقطه رهایی قرارگاه ما و قرارگاههای فتح و قدس، برای هماهنگی با ۲ قرارگاه دیگر مجبور شدیم گردانهای حمزه سیدالشهدا و خیبر یک شب زودتر حرکت کنند و در پشت دشت «سازان» که محل استقرار گروهکهای دمکرات و کومله بود، یک روز در منطقه استتار بمانند تا شب بعد حرکت کنند؛ این موضوع بسیار خطرناک بود و احتمال لو رفتن عملیات به شدت بالا بود با این حال، با توجه به طراحی قبلی حرکت کردیم.
او گفت: اما در بین راه، امداد غیبی به شکل ابرهای متراکم، باران شدید و تاریکی مطلق به کمک رزمندگان آمد؛ باد سردی نیز وزیدن گرفت که باعث شد نیروها نتوانند به سمت جلو حرکت کنند. با وجود اشتیاق شدید ما برای شرکت در عملیات و آمادگی کامل، وضعیت به گونهای شد که حتی تلاش گردان مخابرات برای کشیدن سیم جنگی و ایجاد زمینه حرکت نیروها نیز بینتیجه ماند.
کریمی اضافه کرد: در تاریکی شب گاهگاهی نور انفجار یا تیر رسام چشمهایمان را به گوشهای جلب میکرد و آرزو میکردیم که دستور عقبنشینی صادر شود. در نهایت به دستور فرماندهان از نیمه راه به پشت ارتفاعات برگشتیم و صبح روز بعد با روشن شدن آتش لباسهای خود را خشک کردیم و با اعلام فرمانده گردان آماده به خط شدیم.
وی ادامه داد: فرمانده گردان، «نورخدا سهم الدینی» به همراه معاونش «کامران عبادی» ضمن تشریح مجدد منطقه و اوضاع شب گذشته و حساسیت آن از نیروها خواستند که به صورت اختیاری و داوطلبانه تصمیم به شرکت در ادامه عملیات بگیرند و تأکید کردند که هیچ اجباری در کار نیست زیرا مسافتی که باید طی میکردیم بسیار طولانی و دشوار بود.
او یادآور شد: این لحظه برای همه ما دشوار بود، اما عشق به وطن و ایمان به هدف ما را به ادامه مسیر وا میداشت؛ تصمیم نهایی هر یک از رزمندگان نشان دهنده عزم راسخ آنها برای ادامه نبرد و پیروزی در این عملیات سرنوشتساز بود.
نیروهای زبده گردان خیبر در شرایط سخت آماده حرکت شدند
این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: خلاصه بچههای دسته ویژه گردان خیبر که معمولاً از میان نیروهای زبده و با سابقه هر گردان انتخاب میشدند اعلام آمادگی کردند تا در عملیاتهای حساس و در شرایط سخت شرکت کنند. این نیروها به عنوان خط مقدم در مواقعی که عملیات با مشکلات جدی مواجه میشود به کار گرفته میشوند.
وی ادامه داد: با نزدیک شدن به غروب آفتاب نیروها با تمام سرعت به سمت هدف حرکت کردند و حتی مسافت بیشتری را دویدند. پس از سپری کردن کوهها، درههای عمیق و شیاری که بر سر راهشان قرار داشت، آرام آرام به ارتفاعات مهم شیندرو نزدیک شدند.
کرمی اضافه کرد: قبل از رسیدن به ارتفاع، رزمندگان باید از یک شیب تند و بلند بالا می رفتند. لحظات سخت و طاقتفرسایی در پیش رو بود؛ برخی از نیروها حتی آنهایی که تجربه زیادی در عملیاتهای مختلف داشتند، به دلیل خستگی و تشنگی افتادند؛ آب قمقمهها تمام شده بود اما چارهای نبود و باید ادامه میدادیم.
وی بیان کرد: در این شرایط دشوار روحیه دادن به یکدیگر و کمک متقابل میان رزمندگان نقش بسزایی داشت. بالاخره، با تلاش و همت جمعی، به جادههای خاکی رسیدیم.
نقش کلیدی شهدای کنگاور در شکستن قفل آتش دشمن
این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: لحظهای نگذشت که صدای تیربار دشمن به سمت نیروهای شهید مسعود کتابی فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا به گوش رسید؛ تیرها با فاصلهای حدود ۳۰ متر بالاتر از سرما به سمت او شلیک شد و این جوان رشید و پاک که جلوتر از همه در خط مقدم حرکت میکرد، به شهادت رسید. این شهید مظلوم کنگاوری در همان لحظه جان خود را فدای وطن کرد.
وی یادآوردی کرد که با شروع تیراندازی، گروهان دیگر گردان حمزه به سمت تپه روبرو یورش برد و ما نیز به فرمان فرماندهی گردان و نیروهای اطلاعات تیپ به سرعت به سمت خط دوم و تپههای بعدی حرکت کردیم. در حین عبور از کنار تپه دومی که گروهان دوم گردان حمزه روی آن تک کرده بود، متوجه شدیم که نیروهای بعثی در حال فرار از تپه به سمت نیروهای ما هستند. آنها نمیدانستند که نیروهای گردان خیبر به سمت تپههای بعدی در حال حرکتند و به پشت سر آنها نفوذ پیدا کردهاند بنابراین قبل از درگیری با خط دوم، با این نیروهای فراری درگیر شدیم و با شلیک به سمت آنها مانع فرارشان شدیم.
کرمی افزود: با برخورد به اولین تپه تیربار عراقی که حالا دیگر آمادهتر شده بود، نیروهای گردان خیبر را زمینگیر کرد؛ به علت شدت تیراندازی و نزدیکی مسافت، نیروها به اصطلاح نظامی "کپ" کردند. اما در این لحظه، شیرمرد بسیجی شهید سیروس خزایی قاعده جنگهای نظامی را به هم ریخت و بیپروا برای شکستن این قفل که اگر لحظاتی دیگر ادامه مییافت باعث تلفات سنگین نیروهای خودی میشد، وارد عمل شد.
وی گفت: شهید خزایی آرپیجی را برداشت و از سمت چپ سنگر زیر آتش سنگین تیربار که از داخل یک سنگر سرپوشیده شلیک میکرد، نزدیک شد. در یک چشم برهم زدن، گلوله آرپیجی را وارد سنگر کرد و با کشیدن ماشه سنگر منهدم شد. بچهها با فریاد الله اکبر به سمت تپه یورش بردند و دشمن بعثی پا به فرار گذاشت.
او ادامه داد: مسوول عملیات همراه گردان که با دوربین دید در شب منطقه را زیر نظر داشت، اعلام کرد که نیروهای دشمن در حال فرار هستند و بهتر است جلو نروید تا بچهها صدمه نبینند اما شهید سیروس خزایی با تندی به ایشان گفت: اگر قرار باشد فرار کنند، پس برای چه به اینجا آمدهایم؟
لحظات حساس و سرنوشتساز در نبرد با نیروهای بعثی
این رزمنده عملیات والفجر ۱۰ ادامه داد که تعدادی از بچهها از سمت راست و دامنه تپه پشت سر شهید سیروس خزایی حرکت کردند و مسوول اطلاعات گردان نیز به همراه آنها بود.
کرمی ادامه داد: من و حاج محمد نادری به همراه چند نفر از دوستان مستقیم از روی ارتفاع به سمت جلو حرکت کردیم. نزدیک تپه دوم که رسیدیم، تیراندازی از سوی دشمن شروع شد و شدت تیراندازی به سمت نیروهای همراه شهید سیروس خزایی بیشتر بود.
او گفت که در این لحظات بحرانی یک نیروی دشمن که بر سر نیروهای خود فریاد میکشید، از فاصله ۴۰ الی ۵۰ متری قابل رؤیت بود؛ آنها متوجه من نبودند و پشت یک صخره کوچک پناه گرفته بودم. با شلیک اولین گلوله چون آتش دهنه اسلحه را دیدند، به سمت من تیراندازی کردند و گلولههای آنها به صخرهای که سنگری برای من بود، اصابت کرد.
کرمی با اشاره به عزم و اراده رزمندگان گفت: در این لحظه شهید سیروس خزایی و دیگر نیروها نیز زمینگیر شده بودند. عجیب بود که با اینکه من این نیروی عراقی را میدیدم و با دقت به سمت او شلیک میکردم، اما تیرهای من به دلیل یخزدگی زمین برف نشسته، کمانه کرده و از بالای سر آن عراقی رد میشد.
این رزمنده ادامه داد: با شلیک آرپیجی از سمت حاجی نادری، فرمانده دسته و شهید سیروس خزایی بچهها روحیه گرفتند و با فریاد الله اکبر به سمت تپه یورش بردیم. دشمن بعثی با به جا گذاشتن تعدادی کشته از این تپه نیز به سمت تپههای بعدی پا به فرار گذاشت.
کرمی خاطرنشان کرد: ما هم آنها را دنبال کردیم و به همین صورت تپههای بعدی یکی پس از دیگری به تصرف نیروهای خودی درآمد. وقتی آخرین تپه تصرف شد، نزدیکهای صبح بود و هوا بسیار سرد بود.
او به یاد میآورد: از بس که هوا سرد بود، نارنجک صوتی در دست داشتم و به یکی از دوستان گفتم ضامن آن را بکش و آن را داخل یک سنگر اجتماعی انداختم. پس از انفجار و آتش کمی از سنگر فاصله گرفتم تا مبادا نارنجک یا مواد منفجره دیگری در سنگر باشد.
در ادامه کرمی گفت: پس از چند لحظه دوباره به سنگر نزدیک شدیم و شهید سیروس خزایی اسلحه آرپیجیاش را به زمین گذاشت و یک تکه گونی نیمسوز که آتش گرفته بود را به عنوان مشعل برداشت و داخل سنگر شد. پس از بازیابی کامل هنگام خروج، گوشه سنگر یکی از نیروهای دشمن را مشاهده کرد و با عجله فریاد زد که یک اسلحه به من بدهید.
بخشعلی کرمی در پایان گفت: ما هم سریعاً اسلحه کلاش را به او دادیم و قبل از اینکه عراقی شلیک کند، شهید خزایی دشمن را از پای درآورد.
داستان نجات یک مجروح عراقی توسط رزمندگان ایرانی
او ادامه داد با روشن شدن هوا، خود را بالای ارتفاع بلندی مشاهده کردند و چشمانداز وسیع دشت حلبچه و شهرهای اطراف از جمله خرمال و صید صادق نمایان شد.
کرمی ادامه داد: تازه فهمیدیم کجا آمدهایم. ناگهان صدای فریادی از سمت راست تپه به گوش رسید که نشاندهنده حضور نیروهای عراقی بود. متوجه یک میدان مین شدیم که سه نفر از عراقیها از ترس وارد آن شده بودند؛ ۲ نفر در دم کشته شده و یکی از آنها به شدت مجروح شده بود.
او توضیح داد که این نیروها به نظر میرسید تازه به این جبهه آمدهاند و آشنایی چندانی با منطقه و میدانهای مین خود نداشتند. مجروح عراقی که سن بالایی داشت به شدت ناله میکرد. یکی از دوستانم به نام «باقر گشانی» با احتیاط وارد میدان مین شد و مجروح را بر دوش گرفت و آرام آرام او را از میدان خارج کرد.
کرمی با اشاره به شجاعت آقای گشانی افزود: او در حین حرکت با صدای بلند به عربی صحبت میکرد و با انگشت به سیمهای تله اشاره میکرد. مشخص بود که نیروی با تجربهای است.
با روش شدن کامل هوا، مرحله اول عملیات به پایان رسید و رزمندگان شروع به تثبیت خط کردند.
کرمی گفت: بعد از ظهر مابقی نیروهای گردان نیز به ما ملحق شدند. هنوز عراقیها باور نمیکردند که اهداف اصلی عملیات آزادسازی شهرهای حلبچه، خرمال و صید صادق و سد دربندی خان است.
او افزود: منطقه دچار درگیریهای شدیدی از سه محور بود. آن روز اقدام به احداث سنگرهای نگهبانی کردیم و با رسیدن تدارکات و غذا که بیشتر توسط بالگرد به نزدیکی منطقه میرسید، همچنین جمعآوری کنسروها و مواد غذایی کنسرو شده در سنگرهای عراقی، تجدید قوا کردیم.
هدف اصلی عملیات والفجر ۱۰ آزادسازی مناطق استراتژیک مانند حلبچه بود که با توجه به موقعیت جغرافیایی آن، اهمیت ویژهای داشت. این عملیات نه تنها یک پیروزی نظامی بلکه نمادی از اراده ملت ایران در دفاع از سرزمین خود بود.
عملیات والفجر ۱۰ نه تنها یک حماسه نظامی بلکه تجلیدهنده روحیه ایثار و فداکاری است که هرگز فراموش نخواهد شد و رزمندگان ایرانی با جانفشانی خود تاریخ را رقم زدند.