مهمترین مبارزات مردم ایران و عراق علیه استعمار و استبداد به رهبری علما، اسمهای مشترکی هم دارد که بعضاً دورانی طولانی از مبارزه علیه استعمار انگلیس تا کشف حجاب و در نهایت انقلاب اسلامی را تجربه کردهاند.
همزمان با ایام ولادتش نگاهی داریم به فرازهایی از زندگی مرحوم آیتالله سیدعبدالله شیرازی که در این مسیر بارها مجبور به هجرت شد، اما هیچگاه از پای ننشست.
خاندان علم و مبارزه
سیدعبدالله ۲۳ اسفند ۱۲۷۰ در شیراز به دنیا آمد. از خاندان علم و نوادگان امامزاده احمد بن موسی(ع)، معروف به شاهچراغ(ع) بود. پدربزرگش از علمای نهضت مشروطه در تهران و همرزم شیخ فضلالله نوری و پدرش از علمای مبارز جنوب علیه استعمار انگلیس بود، کسی که بهخاطر مخالفت با ورود مأمور انگلستان به شیراز، تبعید شد؛ چون نوشته بود:
«همگی طبقات شریف مردم سعی نمایند از ورود و دخالت خارجیها، اعم از انگلیسها و روسها، در شئون بلادتان جلوگیری کنید... د. شما اهالی شریف شیراز بدانید که هرگونه شرکت در این امر در حکم محاربه با خدای متعال و جنگ با امام زمان(عج) است...».
ورود سیدعبدالله به سیاست و مبارزه با استعمار از همان سالهای نوجوانی آغاز و در ۱۵ سالگی به همراه پدرش تبعید شد.
مجتهد بیستویک ساله
سیدعبدالله در هفتسالگی با همان کودکان همبازیاش به مکتبخانه رفت، روخوانی قرآن و خواندن و نوشتن را فراگرفت و از همان ابتدا پای درس پدر هم نشست. در نزدیکترین حوزه علمیه زادگاهش مقدمات را آموخت و برخی کتابهای فقهی، اصولی و فلسفی را نزد همان استادان و بهویژه پدرش شاگردی کرد.
سیدعبدالله موسویشیرازی در ۲۱ سالگی مجتهد شده بود. استادش آیتالله ابوالوردی که اجازه اجتهاد مطلق به او داده بود میگفت آقا سیدعبدالله احتیاج به نجف رفتن ندارد. با این حال، آن مجتهد جوان شیرازی عزم نجف داشت.
طلبه شیرازی در نجف
خاندان اهل علم شیرازی اهل سیاست هم بودند و فعالیتهای سیاسی علیه خاندان پهلوی و مبارزاتشان با استعمارگران، عرصه شیراز را بر آنها تنگ کرده بود. پس سیدعبدالله شیراز را به قصد نجف ترک گفت تا پای درس اساتید بزرگ حوزه نجف، نظیر سیدابوالحسن اصفهانی، آقاضیا عراقی و محمدحسین نائینی نیز بنشیند.
طلبه مهاجر شیرازی که در مدرسه بزرگ آخوندخراسانی حجره گرفته بود بهزودی در میان طلاب حوزه علمیه خوش درخشید. پس به مدرسه قزوینی رفت که «اکثر ساکنانش از مجتهدان مسلم یا در حد اجتهاد بودند».
استادش آقاضیا میگفت: «من ایشان را برای آینده نزدیک نجف اشرف ذخیره کردهام و امید علمی آینده من است». اما مجتهد شیرازی برای ماندن نیامده بود و عزم بازگشت داشت.
بازگشت برای احیاگری
آیتالله سیدعبدالله شیرازی پس از ۱۲ سال به شیراز برگشت تا حوزه علمیهاش را که پس از کودتای رضاخان فروپاشیده بود، احیا کند. او حوزه علمیه شیراز را بازسازی کرد و طلابی را که به حوزههای علمیه شهرهای دیگر مهاجرت کرده بودند دوباره بازگرداند.
مدیریت مدرسه بزرگ خان را بهعنوان حوزه مرکزی شیراز بر عهده گرفت تا با کمک دیگر علمای شهر بر سایر مدرسههای علمیه نیز نظارت کنند. با حضور ۱۱ ساله در شیراز، دوباره رونق به حوزه علمیه شهر برگشت.
مبارزه با فرعون
آیتالله شیرازی همزمان با ساماندهی مدارس شیراز در فکر مبارزه با سیاستهای ضددینی رضاشاه بود و پس از جلساتی با علمای شیراز، تصمیم بر هماهنگی با علمای قم و سایر شهرها شد. این کار خطیر را به همراه آیتالله عبدالباقی به قرآن عرضه کردند که این آیه آمد: «اذهبا الی فرعون إنه طغی...».
پس مخفیانه راهی قم شدند تا با شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم هماهنگیهای لازم را برای مبارزه انجام دهند. دو ماه در قم ماندند تا با کمک علمای کشور که به قم آمده بودند، خواستههای علما را به رضاشاه عرضه کنند.
تجمع علما سبب شد رضاخان درخواستهای آنان را بپذیرد و دو تن از وزرایش را به نمایندگی به قم اعزام کند. نمایندگان رضاشاه تعهدنامه پنج مادهای را با علما امضا کردند که «رعایت احکام شرعیه را داشته باشند و به تعظیم شعائر دینی و مصالح ملت و استقلال آن پایبند باشند».
اما دیکتاتور پهلوی پس از مدتی تعهدنامه را بر خلاف مصالح کشور و خاندان پهلوی اعلام کرد و آن را لازمالاجرا ندانست. او با کشف حجاب خانوادهاش در حرم حضرت معصومه(س) و هتک حرمت آیتالله بافقی، عملاً تعهدنامه را نقض کرد و درصدد بازداشت علمای امضاکننده برآمد.
حماسه گوهرشاد
آیتالله شیرازی در همان سال به قصد زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفته بود که اخبار تغییر لباس و کشف حجاب در شهرهای مختلف به گوش میرسید؛ کشف حجاب دانشآموزان دختر مدرسه شاهپور شیراز، مدرسه جلالیه تهران و ...
آیتالله حاجآقا حسین قمی در مشهد رهبری اعتراضات مردمی به کشف حجاب را برعهده داشت، اعتراضاتی که با تلگرافهای شدیداللحن به دربار میرسید. آیتالله شیرازی که تازه وارد مشهد شده بود و تجربه نقض عهد رضاخان را داشت، به ایشان گفت: «رضاخان گوشش از تلگرافها پر است! اگر اثری داشته باشد، حرکت خود شماست...».
حضور آیتالله شیرازی در مشهد شور و شوق دیگری به طلاب حوزه علمیه خراسان داد و گردهماییهای بزرگی برای مبارزه با کشف حجاب برگزار شد. مشهد در آستانه خیزش بزرگی علیه دیکتاتوری رضاخان بود و خودش را در تجمعات، تحصنها و اعتراضات خیابانی نشان میداد که مهمترینش تحصن در مسجد گوهرشاد و رقم خوردن حماسهای خونین بود.
مأموران رژیم که پیش از این به دنبال دستگیریاش بودند، از این فرصت استفاده کرده و او را به اتفاق هشت نفر از علمای مبارز دستگیر و به تهران منتقل کردند: «سلولها بسیار تنگ و تاریک بود و به مجرد ورود، به علت منفذ نداشتن اتاق، حالم دگرگون شد. پس از گذشت زمان کوتاهی رئیس محبس وارد سلول شد و سلام کرد. از او خواستم منفذی برای سلول ترتیب دهد... گفت: دعا کنید پهلوی اهل شود!».
هجرت دوباره
آیتالله شیرازی پس از آزادی از زندان به شیراز برگشت؛ اما دائم تحتنظر بود و بهزودی فشارهای رژیم برای حضور در جشنهای کشف حجاب افزایش مییافت.
بالاخره عرصه شیراز دوباره آنقدر تنگ شد که برای دومین بار تصمیم به هجرت گرفت. به همسرش که از خطرات هجرت نگران بود، میگفت: «به هر کجا بروم بهتر از آن است که از من بخواهند دست تو را بگیرم و به جشنها ببرم! یا به نجف میرسم یا دوباره زندان رفته و کشته میشوم، ولی تن به این عار و ذلت و ننگ نمیدهم...».
آیتالله شیرازی در فروردین ۱۳۱۵ با فرزندش مخفیانه آهنگ عراق کرد و با زحمت فراوان خود را به نجف رساند. اساتید و علمای بزرگ نجف که به دیدارش آمدند، جنایات رضاخان، ماجرای کشف حجاب و قیام گوهرشاد و نیز وقایع مشابهی که در افغانستان در جریان بود را برایشان روایت کرد. بازارها و حوزه علمیه نجف تعطیل و عزای عمومی اعلام شد.
و باز هم مهاجرت
آیتالله شیرازی مبارز خستگیناپذیری بود که در قامت مرجعیت هم نسبت به وقایع سیاسی ایران و عراق حساسیت داشت. همواره با انقلابیون ایران در تماس بود و در مناسبتهای گوناگونی مثل کودتای انگلیس و سرنگونی رضاخان، رفراندوم فرمایشی محمدرضا شاه و... واکنش نشان میداد؛ فعالیتهایی که بالاخره منجر به افزایش فشارها و خروج از عراق در آذر ۱۳۵۴ شد.
او به ایران برگشت تا پس از اقامت کوتاهی در قم، در میان استقبال باشکوه مردم به زادگاهش برود. اما اقامت اینباره در شیراز دیری نپایید و با درگذشت آیتالله میلانی، به درخواست علما و فضلای خراسان در حوزه علمیه مشهد ماندگار شد تا خلأ زعیم فقیدش، آیتالله میلانی را پر کند.
بیت انقلاب
حضور او در مشهد جان تازهای به حوزه علمیه و مردم شهر داد و سمت و سوی انقلابی آن پررنگتر شد. بیت آیتالله شیرازی در بالاخیابان محور و مرکز مبارزات مردم مشهد به رهبری علما و روحانیون شده بود.
ساواک تمامی افعال و رفتار ایشان را گزارش میکرد، بهطوری که مجموع گزارشها به کتاب قطوری تبدیل شده است. از قیام نهم دی ۱۳۵۷ و اعلام عزای عمومی توسط آیتالله شیرازی، بیت ایشان هر روز محل تجمع علما و مردم مشهد بود که تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در واپسین سالهای عمر نیز با فتوای وجوب رأی به جمهوری اسلامی و پشتیبانی از رزمندگان اسلام در جنگ تحمیلی به تثبیت انقلاب اسلامی کمک کرد.
حسینیه بالاخیابان
آیتالله شیرازی همانند یک طلبه معمولی زندگی میکرد. تا آخر عمر اجازه نداد در اتاقش حتی فرش سادهای گسترده شود. تا زمانی که در نجف بود، حاضر نشد از کولر، پنکه و یخچال استفاده کند: «حالا که اکثر مردم فاقد یخچال هستند، چرا ما نباشیم؟ مگر بدون یخچال نمیشود زندگی کرد...».
تا آخرین روزهای زندگی، ظرف غذایش را خودش میشست. در منزل خدمتکار مخصوص نداشت و با همسرش کارهای خانه را انجام میدادند. بیشتر پیاده رفتوآمد میکرد و کمتر از ماشین سواری استفاده می کرد؛ میگفت: میترسم عادت کنم!
بارها میگفت: «میل دارم در شرایطی از دنیا بروم که چیزی از حطام دنیا را مالک نباشم و ملکی نداشته باشم» پس خانه مسکونی و اقامتگاهش را به عنوان حسینیه و اقامتگاه طلاب وقف کرد.