به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایرنا، «محمد بن عبدالرحمن آل ثانی»، نخست وزیر و وزیر امور خارجه قطر در بخشی از گفتوگو با «تاکر کارلسون» ، مجری محافظهکار آمریکایی که چهرهای نزدیک به دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده محسوب میشود، در خصوص تهدید حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران گفت: «تاسیسات هستهای در جنوب ایران به دوحه نزدیکتر است تا به تهران. بسیاری از مقامات آمریکایی متوجه نیستند که ایران و قطر چقدر روی نقشه به هم نزدیکند و تا چه حد به هم مرتبط هستند».
وی افزود: «چنین اتفاقی تنها باعث شروع جنگی میشود که تمام منطقه را درگیر خواهد کرد. زیرا طبیعی است که به هر کشوری حمله شود، آن کشور پاسخ بدهد». این مقام ارشد قطری همچنین در خصوص آلوده شدن آبهای خلیج فارس در صورت بروز چنین حملهای هشدار داد.»
این سخنان نخست وزیر قطر را میتوان به صریحترین مخالفت علنی رهبران منطقه غرب آسیا با تشدید تنش میان ایران و ایالات متحده یا رژیم صهیونیستی که به حمله به تاسیسات هسته ای ایران تهدید کرد، دانست. شاید مهمترین پرسشی که پس از بازگشت ترامپ به کاخ سفید مطرح باشد این است که آیا رئیس جمهور ایالات متحده در دومین دولت خود نیز مانند دولت نخست میتواند اجماع مدنظر را علیه ایران در سطح منطقه ای فراهم کند؟ برای بررسی این سخنان نخست وزیر قطر و رویکرد کلی کشورهای منطقه نسبت به تشدید تنش میان ایران و ایالات متحده با «علم صالح»، استاد خاورمیانه دانشگاه ملی استرالیا گفتوگو کردیم.
نخست وزیر قطر در مصاحبه تاکر کارلسون، خبرنگار آمریکایی از نگرانی این کشور در خصوص تهدیدات اسرائیل مبنی بر حمله به تاسیسات هستهای ایران سخن گفته است و این نشان میدهد کشورهای منطقه نسبت به احتمال چراغ سبز آمریکا به رژیم صهیونسیتی احساس خطر کردهاند؛ این دغدغه مشترک چه تاثیراتی بر مناسبات خاورمیانه خواهد داشت؟ همچنین دور دوم ریاست جمهوری ترامپ در حالی آغاز شده است که روابط تهران با کشورهای حاشیه خلیج فارس شکل متفاوتی نسبت به دور نخست دارد، این موضوع آیا تاثیری بر میزان همراهی یا همدلی کشورهای منطقه با سیاستهای ترامپ علیه ایران خواهد داشت؟
سخنان نخستوزیر قطر در خصوص عواقب حمله به رآکتور اتمی بوشهر را نباید تنها از منظر یک نگرانی تاکتیکی، تکنیکی و یا محیطزیستی بررسی کرد. این صحبتها بیشتر نشاندهنده یک رویکرد سیاسی است که کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در چهار سال گذشته اتخاذ کردهاند. این رویکرد مبتنی بر تلاش برای مستقل شدن از سیاستهای آمریکا و جلوگیری از رفتارهای یکجانبهگرایانه اسرائیل در منطقه، همچنین کاهش تنش و رودررویی با ایران است. از طرفی، این کشورها در تلاشاند تا سیاست خارجی خود را متنوع و کثرتگرا کنند، که این موضوع به وضوح قابل مشاهده است.
بخشی از این سیاست را میتوان در تلاشهای عربستان، قطر و عمان برای ایفای نقش میانجیگری و واسطهگری مشاهده کرد. این نقش تنها محدود به سطح منطقهای نیست، بلکه در سطح جهانی نیز به ایفای آن پرداختهاند. بدین ترتیب، این کشورها نه تنها در مقایسه با دوره اول ریاستجمهوری ترامپ، که به ویژه عربستان و امارات در آن زمان همسو با سیاستهای فشار حداکثری بر ایران، خروج آمریکا از برجام و رویارویی با ایران بودند، به رویکردی کاملاً متفاوت روی آوردهاند، بلکه در حال حاضر روابطشان با ایران تا حدودی بهبود یافته و تنشزدایی شده است. البته این به معنای حل کامل مشکلات نیست و نگرانیهایی وجود دارد، اما به طور حتم این کشورها دیگر مانند دوره اول ریاستجمهوری ترامپ با وی همکاری نخواهند کرد.
امروزه کشورهای حاشیه خلیج فارس بیشتر به دنبال تثبیت نقش واسطهگری خود هستند. این رویکرد جدید کشورهای عربی در کنار سایر چالشهایی که دولت دوم ترامپ با آنها مواجه خواهد شد، شرایطی متفاوت نسبت به دوره نخست ریاستجمهوری ایجاد خواهد کرد. بنابراین، این دور از رودررویی بین آمریکا و ایران با تغییر رویکرد استراتژیک کشورهای عربی همزمان شده است. این تغییر رویکرد به ویژه در دو حوزه کثرتگرایی در سیاست خارجی و افزایش استقلال از سیاستهای آمریکا قابل مشاهده است؛ نشانههای آن را میتوان در روابط نزدیک با چین و روسیه مشاهده کرد. این کشورها در این دوره جدید، بیشتر به عنوان واسطهها یا حتی نیروهای خنثی در موضع ایران در ماهها و سالهای آینده عمل خواهند کرد.
در کنار این تغییرات اساسی که در منطقه خلیج فارس رخ داده است، به طور حتم ترامپ با چالشهای بسیار بزرگ دیگری مواجه خواهد بود. به این معنا که او اکنون با دشمنانی متحدتر روبروست و ایران توانسته با دو قدرت بزرگ چین و روسیه روابط مناسبی برقرار کند، که این موضوع در قراردادهای طولانی و استراتژیکی که منعقد شده، کاملاً مشخص است. همچنین در فاصله میان دو دوره ریاستجمهوری ترامپ، ایران موفق به ترمیم روابط خود با کشورهای مهم منطقه، از جمله عربستان، شده است که این امر بسیار پراهمیت و پرنفوذ است.
ایران هماکنون روابط منطقهای بهتری نسبت به دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ دارد. این در حالی است که آمریکا در این دوره با دوستان از هم گسیختهای مواجه است و به اصطلاح، متحدانش تضعیف شدهاند. شکافی که میان آمریکا و اروپا، به ویژه در موضوع اوکراین، در حال شکلگیری است و همچنین فاصله میان آمریکا و کانادا و دیگر متحدان، موجب شده تا رئیسجمهور آمریکا با دشمنانی متحد و متحدانی از هم گسیخته روبهرو شود که این مسأله به چالشهای جدی برای دولت آمریکا تبدیل خواهد شد.
کشورهای منطقه نگران کشیده شدن پای ایران به یک جنگ گسترده هستند
رژیم اسرائیل تلاش وسیعی را برای متقاعدسازی ایالات متحده به همراهی با این رژیم برای حمله به تاسیسات هستهای ایران آغاز کرده است. فکر میکنید چنین سناریویی تا چه اندازه در منظومه ذهنی ترامپ جا دارد؟ او در بخش هایی از سخنان خود به نوعی تهدید کرده که ایران یا توافق میکند یا با گزینه سختتری مواجه خواهدشد.
ترامپ، به دلیل ویژگیهای شخصیاش، تلاش میکند از ورود به جنگ پرهیز کند. این موضوع، که به طور سنتی و تاریخی یکی از ابزارهای فشار غرب بوده، کار او را دشوارتر خواهد کرد، هرچند این تهدیدها، به ویژه در خصوص ایران، تاکنون پاسخگو نبوده است. لازم به ذکر است که اسرائیل به تنهایی قادر به انجام یک حمله مؤثر به ایران نیست و تهدید به حمله برای نابودی تاسیسات هستهای ایران، تنها یک بلوف بزرگ است.
اسرائیل تنها با همراهی آمریکا میتواند این کار را انجام دهد؛ اما ایالات متحده، در کنار تلاش ترامپ برای اجتناب از جنگ، شکستهای متعددی را از ضعیفترین بازیگران در غرب آسیا تجربه کرده است.
نمونههای واضح این شکستها شامل افغانستان، عراق، یمن و حتی سوریه است که در هیچکدام به روی کار آمدن یک حکومت دموکرات، لیبرال و غربپسند نینجامیده است. در واقع، آنها یک رژیم لیبرال را با یک گروه تروریستی جایگزین کردهاند؛ حال آنکه بر اساس ارزشهایی که به آنها اعتقاد دارند، این نباید پیروزی برای غرب محسوب شود. در افغانستان نیز طالبان با طالبان دیگری جایگزین شد و این تجربه تلخی برای ایالات متحده بود. این نوع جنگها در منطقه معمولاً پاسخگو نیستند و مطمئناً با سیاستهای آمریکا که ترامپ مد نظر دارد، همخوانی ندارد. به همین دلیل، ما اکنون با اسرائیل—که توان جنگ با ایران را ندارد—و آمریکایی—که ارادهای برای مداخله ندارد—روبرو هستیم.
کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به این نتیجه رسیدند که مشکل آمریکا و اسرائیل با ایران یک مشکل منطقهای نیست، بلکه به قدرت ایران مربوط میشود. به عبارت دیگر، کشورهایی مانند عربستان و امارات بهای بیهودهای برای این رویارویی پرداخت میکردند، در حالی که آمریکا همواره تلاش میکرد بدون نیاز به آنها، ایران را مهار و محدود کند. با این حال، یک مساله در اینجا مطرح میشود که احتمالاً بخش مهمی از نگرانی نخست وزیر قطر و سایر همتایان عربش است. این موضوع به این مرتبط است که اسرائیل ممکن است با یک حمله "هدفمند"، ایران را وادار به ورود به جنگ کند و این تنها سناریویی است که تحت آن آمریکا برای حمایت از اسرائیل مجبور به مداخله خواهد شد. پیشتر نیز شاهد بودیم که اسرائیل در جنگ کانال سوئز، با هماهنگی فرانسه و بریتانیا به عمد به مصر حمله کرد و ادعا کرد که نیاز به کمک دارد؛ به این معنا که لندن و پاریس به تلآویو اعلام کرده بودند که حمله را شروع کند و سپس آنها با بهانه کمک به اسرائیل وارد عمل خواهند شد.
حمله مشابهی به ایران نیز ممکن است تکرار شود، جایی که اسرائیل یا به صورت هماهنگ با آمریکا یا به منظور اجبار ایالات متحده، به صورت فردی حملاتی به ایران آغاز کند. هرچند ریسک چنین اقدامی بالا است و در زمان بایدن امکان عملیاتی شدن بیشتری داشت. عدم پیشبینیپذیری ترامپ شاید نتانیاهو را از ورود به این معادله منصرف کند.
بنابراین، سخنان نخست وزیر قطر دارای ابعاد بسیار پیچیدهتری از جنبههای سیاسی و امنیتی است و به معنای یک دغدغه تکنیکی یا زیستمحیطی نیست. او بیشتر نگران این است که اسرائیل با حمله به اهداف نرمتری در ایران—نه اهداف دشواری مثل فردو و نطنز—ایران را وارد جنگ کند. وی سعی کرده به آمریکا و سایرین اعلام کند که چنین اقداماتی چه تبعاتی برای منطقه خواهد داشت و کشورهای منطقه آمادگی چنین جنگی را ندارند. این سخنان در واقع نقدی به سیاستهای ایالات متحده در خاورمیانه است و به نوعی به کاخ سفید اشاره دارد.
رویکرد کشورهای عربی منطقه نسبت به ایران تغییر کرده است
چه تحولاتی علاوه بر موضوع ازسرگیری روابط ایران و برخی کشورهای عربی و همچنین مساله فلسطین، رویکرد کشورهای عربی را تغییر داده است؟
کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به این نتیجه رسیدند که مشکل آمریکا و اسرائیل با ایران یک مشکل منطقهای نیست، بلکه به قدرت ایران مربوط میشود. به عبارت دیگر، کشورهایی مانند عربستان و امارات بهای بیهودهای برای این رویارویی پرداخت میکردند، در حالی که آمریکا همواره تلاش میکرد بدون نیاز به آنها، ایران را مهار و محدود کند. به همین دلیل، این کشورها تصمیم گرفتند که از این تنش کنار بکشند و اگر ایالات متحده میخواهد به تنهایی با ایران برخورد کند، این کار را انجام دهد. به عبارت دیگر، آنها فهمیدند که این دعوای آمریکا و ایران به خاطر منافع آنها نبوده است و دیگر نیازی به پرداخت هزینه برای آن ندارند.
با توجه به این شرایط، سیاست و رویکرد راهبردی آنها نسبت به ایران تغییر کرده و اکنون مسیر بیطرفی را دنبال میکنند. در این راستا، آمریکا این بار مطمئناً با اسرائیل تنهاست و ما این موضوع را در سفرهای آقای عراقچی به منطقه نیز مشاهده کردیم. تقریباً تمام کشورهای عربی و حتی تمامی کشورهای منطقه بهطور رسمی اعلام کردند که در هیچ حرکت خصمانهای علیه ایران مشارکت نخواهند داشت.
تصمیم لغو معافیتهای تحریمی، شکافهای زیادی در فضای داخلی عراق ایجاد میکند
دولت ترامپ در جدیدترین اقدام علیه ایران، معافیت تحریمی عراق را لغو کرد، این مسأله چه تبعاتی برای بغداد و چه تاثیری بر روابط ایران و عراق و آمریکا و عراق خواهد داشت؟
بدون شک عراق وابستگی شدیدی به گاز و برق ایران دارد. امنیت و اقتصاد این کشور، و حتی ساختار سیاسی آن، همچنان بسیار شکننده است. عراق به دلیل کنترل درآمدهای نفتیاش توسط آمریکا، از نظر سیستم مالی و بانکی به این کشور وابسته است و در عین حال از لحاظ سیاسی به ایران نزدیک است و به برق و گاز آن وابستگی دارد. این مسائل شرایط را برای بغداد پیچیده میکند.
عراق به دلیل کنترل درآمدهای نفتیاش توسط آمریکا، از نظر سیستم مالی و بانکی به این کشور وابسته است و در عین حال از لحاظ سیاسی به ایران نزدیک است و به برق و گاز آن وابستگی دارد. به عقیده من، اقدام آمریکا موجب شکلگیری شکافهای زیادی در فضای داخلی عراق خواهد شد؛ گروههای نزدیک به ایران فشار بیشتری خواهند آورد و ممکن است موضوع خروج ۲۵۰۰ نظامی باقیمانده آمریکا از این کشور را به پارلمان بکشانند که از نظر سیاسی بسیار معنادار خواهد بود و ابزاری در دست گروهها و افراد نزدیک به ایران خواهد بود.
این تصمیم آمریکا همچنین باعث خواهد شد تا گروههای نزدیک به ایران راهها و کارزارهای دور زدن تحریمها و ایجاد کانالهای غیررسمی برای معادلات و داد و ستدهای مالی بین ایران و عراق را ایجاد کنند. در نهایت، این مسئله میتواند از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فشارهای زیادی به عراق وارد کند که در مقایسه با ضرر اقتصادی که به ایران وارد میکند، نمیتواند خیلی برای آمریکا مفید باشد.
آمریکا باید استراتژی واضحی داشته باشد؛ به نظر من، نبود استراتژی روشن و مشخص غرب بهطور کلی در مقابل ایران کاملاً مشهود است. معلوم نیست که قصد آمریکا و غرب این است که ایران را از لحاظ اقتصادی ضعیف کنند یا از لحاظ امنیتی مهار کنند. اگر هدفشان مهار امنیتی است، مطمئناً اینگونه رفتارها نتیجه مناسبی نخواهد داشت و این را حداقل در ۱۰ سال گذشته و پس از سال ۲۰۱۸ مشاهده کردهایم. اگر هدفشان تنها ضربه مالی به ایران است و اهمیتی ندارد که این کشور در آستانه دستیابی به بمب اتمی باشد، این نیز از نظر من یک شکست محسوب میشود؛ زیرا مدعی هستند که نمیخواهند ایران اتمی شود.
فعالسازی مکانیسم ماشه به معنای دائمی شدن تحریمهای سازمان ملل است
فکر می کنید امکان رسیدن به نوعی از مصالحه تا پیش از تاریخ اکتبر ۲۰۲۵ که دست غرب را برای فعالسازی اسنپ بک باز می گذارد، وجود دارد؟
یک تفاوت اساسی در شرایط فعلی نسبت به دور نخست ریاستجمهوری ترامپ و حتی دوره پیشین بایدن این است که ما در اکتبر ۲۰۲۵ با انقضای قطعنامه ۲۲۳۱ مواجه خواهیم بود که محدودیتهای زمانی شدیدی را برای ما ایجاد میکند. اگر مکانیسم ماشه فعال شود، ایران احتمالاً تا همیشه تحت تحریمهای سازمان مللی قرار خواهد گرفت، زیرا با توجه به شکاف میان ایالات متحده و قدرتهای دیگر دارای حق وتو در شورای امنیت، دستیابی دوباره به اجماع برای برداشتن تحریمها کار بسیار دشواری خواهد بود.
اگر مکانیسم ماشه فعال شود، ایران احتمالاً تا همیشه تحت تحریمهای سازمان مللی قرار خواهد گرفت، زیرا با توجه به شکاف میان ایالات متحده و قدرتهای دیگر دارای حق وتو در شورای امنیت، دستیابی دوباره به اجماع برای برداشتن تحریمها کار بسیار دشواری خواهد بود. از سوی دیگر، اگر این مکانیسم پیش از اکتبر فعال نشود، غرب ابزار بازگرداندن قطعنامههای سازمان ملل را از دست خواهد داد و با توجه به ساختارهای قدرت و تقابل روسیه و چین با غرب، این دو کشور قادر خواهند بود هر قطعنامهای را وتو کنند. بنابراین، این مسئله قطعاً فشار و تنش مذاکراتی را افزایش خواهد داد و باعث میشود طرفین با دقت و حساسیت بیشتری وارد فرآیند گفتوگو شوند. به همین دلیل، احتمالاً شاهد شکلگیری مذاکراتی فشرده اما پشت پرده خواهیم بود و این مذاکرات دیگر مانند برجام و لایههای زیادی نخواهد داشت، زیرا ترامپ در صدد حذف اروپا است. در حال حاضر، اهرم مکانیسم ماشه تنها در دست اروپا است، اما آمریکا همچنان تعیینکننده است.
در حال حاضر، کشورهای غربی احساس میکنند در موضوع اوکراین توسط آمریکا دور زده شدهاند و در مسائل ایران و فلسطین نیز نقش حاشیهای دارند. این نشاندهنده این است که امروز در فضای بینالمللی شاهد دنیای غیرغربی یا افول قدرت نفوذ سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب هستیم. تکاپوهای غرب موجب شکافهای اینچنینی شده که مطمئناً میتواند عواقب بد یا سختی برای آنها به همراه داشته باشد. منظور من از افول غرب یا دنیای غیرغربی به معنای ضعیف شدن این کشورها نیست، بلکه به معنای این است که قدرتهای نوظهور در سطح جهانی، حضور و نفوذ قدرتهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و امنیتی کشورهای غربی را به چالش کشیدهاند.
این شکاف تا جایی پیش رفته است که آمریکا از روسیه در برابر اروپا حمایت کند. باید فراموش نکنیم که تا قبل از روی کار آمدن ترامپ، به مدت سه سال نه آمریکا و نه اروپا هیچ تلاشی برای ایجاد راهحل دیپلماتیک و سیاسی برای اوکراین نداشتند. اکنون شاهد این هستیم که برای اولین بار هم اوکراین، هم اروپا و هم خود آمریکا به دنبال راههای سیاسی هستند، در حالی که پیش از این هیچگاه حاضر نبودند حتی یک راهحل دیپلماتیک را مدنظر قرار دهند.