به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، آیت الله حسین شبزندهدار در یکی از دروس اخلاق خود به موضوع «تقوا و صبر؛ دو بال پرواز انسان در مسیر کمال» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
بسمالله الرحمن الرحیم؛
بنابر روایت حوزه، سخن در این باره است که حضرت یوسف (علیهالسلام) خلاصهای از سرگذشت خویش ارائه دادهاند؛ از ابتدای زندگی تا زمانی که برادرانش او را شناختند.
در آن هنگام، خداوند جلال و عظمتی ظاهری به ایشان عطا کرده بود و علاوه بر آن، تفضلات، عنایات و مددهای غیبی فراوانی شامل حالش شده بود.
حضرت یوسف تمام این نعمتها را در دو عامل اساسی خلاصه کرده و فرموده است:
«إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»؛ هر کس تقوا پیشه کند و صبر داشته باشد، خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمیکند.
بنابراین، دو ویژگی که انسان را در زمرهی محسنین قرار میدهد عبارتند از: تقوا و صبر.
هنگامی که انسان دارای این دو صفت باشد، در گروه نیکوکاران قرار میگیرد و خداوند اجر و پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند.
* بهترین راه برای شناخت هر چیزی، «آشنایی با ضد آن» است
حال میخواهیم بررسی کنیم که تقوا چیست؟
برای روشن شدن مفهوم تقوا از چند راه وارد میشویم که بهترین آنها، راه قرآن مجید است.
در سورهی شمس آیه شریفه میفرماید: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا...» تا میرسد به «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا».
همواره گفتهاند که بهترین راه برای شناخت هر چیزی، «آشنایی با ضد آن» است.
اگر با ضد چیزی آشنا شویم، قاعدتاً راه خوبی برای شناخت آن نیز پیدا میکنیم، چرا که «تُعرَف الأشیاء بأضدادها»؛ هر چیزی با ضدش شناخته میشود.
در این آیه، خداوند دو صفت متضاد را برای نفس ذکر فرموده است: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». نفس انسان را که آفریده، هم فجور و هم تقوا را به او الهام کرده است.
برای درک بهتر تقوا، باید ابتدا فجور را بشناسیم. در قرآن مجید، مثلاً در سوره قیامت آیات پنج و شش، میفرماید: «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ...» و سپس «بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ».
پیش از آن میفرماید: «أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ، بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ»؛ یعنی آیا انسان گمان میکند که ما نمیتوانیم استخوانهایش را جمع کنیم و دوباره زندهاش سازیم؟
نه تنها میتوانیم استخوانهایش را جمع کنیم، بلکه قادریم حتی سرانگشتانش را نیز به دقت بازسازی کنیم.
سپس میفرماید چرا بشر در پی انکار معاد است و زنده شدن پس از مرگ را نمیپذیرد؟
«بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ»؛ انسان میخواهد جلوی خود را بشکافد.
یعنی اگر سدی یا مانعی جلوی او باشد، میخواهد آن را بشکند و از میان بردارد تا هیچ محدودیتی برای او نباشد.
میخواهد در مسیر هر شهوت، خیانت یا جنایتی آزادانه حرکت کند؛ هر نوع خیانتی را انجام دهد و به هر میل و خواستهای دست یابد، بدون آنکه مانعی سر راهش باشد.
از این آیه شریفه درمییابیم که «فجر» به معنای شکافتن است؛ اینکه فردی موانع و محدودیتهای پیش رویش را بشکافد و تخریب کند.
به همین دلیل است که به صبح نیز «فجر» میگویند، زیرا ستون نور که بالا میآید، ظلمت شب را میشکافد.
در قرآن مجید موارد متعددی از کاربرد کلمه «فجر» وجود دارد که خلاصهی معنای آن همین شکافتن و به جلو رفتن است.
وقتی که از این آیات فهمیدیم فجور به چه معناست، میتوانیم درباره نفس انسانی که خداوند میفرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» بهتر تأمل کنیم.
به نفس انسان هم فجور داده شده و هم تقوا.
* تقوا یعنی اینکه انسان جلوی خودش مانعی درست میکند
حال وقتی که فجور به معنای شکافتن موانع است، ضد آن که تقوا باشد چیست؟
«تقوا» عبارت است از یک نوع سدسازی، حصارکشی و مانع درست کردن جلوی خود.
چون ضد فجور است، اگر آن سدشکنی است، این سدسازی است؛ اگر آن حصارشکنی است، این حصارسازی است.
از نظر پیدایش و عامل ایجاد تقوا نیز اگر بررسی کنیم، باز به همین معنا میرسیم.
چه چیزهایی موجب پیدایش تقوا میشود و چه عملی در انسان ایجاد تقوا میکند؟ از این راه نیز به همان معنای پیشین میرسیم.
در آیه شریفهای که مربوط به روزه ماه مبارک رمضان است، میفرماید:
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»؛ یعنی راه اینکه شما تقوا پیدا کنید و دارای روح تقوا شوید، روزه گرفتن است. روزه گرفتن یک عامل برای پیدایش روح تقوا معرفی شده است.
حال برمیگردیم به این عامل که روزه است.
* روزه مجموعهای از کنترلها و مهارهای نفس انسان
روزه چیست که ایجاد تقوا میکند؟
«روزه» کنترل و کشیدن سدهایی جلوی خود است. در روز ماه مبارک رمضان، انسان سدی در برابر آب خوردن، سدی در برابر غذا خوردن، و حتی سدی در برابر لذت سر زیر آب کردن ایجاد میکند.
اسلام میگوید در حال روزه باید جلوی همه اینها را بگیری، یعنی خودت را کنترل کنی و از این لذتها بپرهیزی.
روزه مجموعهای از کنترلها و مهارهایی است که انسان به نفس خود میزند، و اینها موجب پیدایش روح تقوا میشود.
پس تقوا چیزی است از همین باب - یک سدسازی و حصارکشی است، اما وسیعتر؛ حصارکشی که در تمام ایام عمر، شب و روز، در ماه رمضان و غیر ماه رمضان، همیشه وجود دارد.
میفرماید روزه بگیرید تا در نتیجه دارای تقوا شوید. پس از عامل تقوا و مولد آن نیز میتوانیم بفهمیم که تقوا چیزی از نوع کنترل و حصارکشی است.
راه سوم برای شناخت تقوا، بررسی آثار ذاتی آن است - آثاری که به ذات و طبیعت خود تقوا مربوط است؛ یعنی نتایجی که از خود تقوا طبیعتاً زاییده میشود.
این آثار نیز متناسب با این است که تقوا حالت کنترل، مهار و حصارکشی باشد.
حضرت امیر (علیهالسلام) درباره تقوا فرمودهاند: «إِنَّ تَقْوَی اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ»؛ تقوای الهی، اولیاء خدا را از محرمات الهی حفظ میکند.
تقوا نگه میدارد انسان را از اینکه دنبال محرمات برود و جلویش را میگیرد.
اگر اثر تقوا این است که جلوی انسان را میگیرد تا دنبال محرمات نرود، پس متناسب با این اثر، خود تقوا یک حالت سد، حصار و مهار برای نفس است.
و این حالت است که به آن تقوا میگوییم، چون این اثر را دارد که نمیگذارد اولیاء خدا دنبال محرمات الهی بروند.
همچنین حضرت فرمودهاند: «وَإِنَّ التَّقْوَی فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَالْجُنَّةُ»؛ تقوا در روز جزا، حرز و جنّه است.
یعنی ظرفی است که شما را حفظ میکند، سپری است که از شما محافظت میکند.
«جُنّه» به معنای سپر است. تناسب با سپر بودن و حرز بودن این است که تقوا وسیلهای برای نگهداری است، همانطور که سپر در میدان جنگ بدن انسان را از شمشیر و نیزه نگه میدارد، تقوا نیز وسیله نگهداری و محافظت است.
* تقوا؛ حصار و سد برای صیانت از نفس انسان
این چند ناحیه بحث، همگی متناسب با این هستند که تقوا یک نوع حصار و سد است که انسان برای خودش میسازد و به نفس خود یک حالت صیانت و نگهداری میدهد.
در بررسی لغوی هم، همین معنا را مییابیم. راغب اصفهانی که مفردات قرآن و لغات مفرده قرآن را معنا کرده، ابتدا میفرماید: «التقوا جعل النفس فی وقایة مما یخاف»؛ تقوا یعنی اینکه ما نفس را در محفظهای قرار دهیم از آنچه میترسیم؛ طوری قرارش دهیم که آنچه از آن میترسیم، به آن نرسد.
اینکه نفس و خودمان را در ظرفی یا محفظهای قرار دهیم که از آنچه میترسیم خطری متوجه ما نشود - این معنای لغوی تقواست.
سپس راغب میفرماید: «التقوی فی عرف الشرع حفظ النفس عما یؤثم»؛ تقوا در اصطلاح شرع یعنی حفظ کردن نفس از آنچه که گناه به بار میآورد؛ اینکه خودمان را از آنچه بار گناه پیش میآورد حفظ کنیم، این را تقوا میگویند.
حال از نظر تربیت باید بررسی کنیم:
آیا تقوا و کف نفس مهمتر است، یا فرایض و واجبات؟
آیا منهیات و محرمات برای تربیت ما مهمترند یا فرایض و واجبات و اعمال واجب و پسندیده؟
ما برای تربیت نفس داروهایی داریم؛ از جمله محرمات: «این کار حرام است، نکن، ربا حرام است، نخور، دروغ حرام است، نگو و دیگر محرماتی که داریم».
«و دیگری فرایض: نماز بخوان، روزه بگیر، سحرخیز باش، زکات بده، حج مشرف باش، جهاد کن».
* آیا تربیت از طریق فرایض بیشتر در نفوس ما اثر دارد یا ترک محرمات و منهیات؟
کدامیک از اینها تأثیرش بیشتر است؟ البته هر دو باید باشند و هر دو هم اثرشان مهم است، ولی اثر کدامیک در تربیت مهمتر است؟
از نظر علمای تربیت، اثر کف نفس بیشتر است. مهار کردن نفس و جلوی خود را گرفتن، اثر تربیتی بیشتری دارد.
چه بسا به همین دلیل باشد که انسان را در اولین مرحله تربیت، هنگامی که خواستند اولین دستور را برای تربیت به او بدهند، اولین دستور، دستور منع از محرمات بود.
اولین دستوری که به آدم ابوالبشر - که سمبل انسانیت و فرد اول جهان بشریت است - داده شد، این بود: «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»؛ به این درخت نزدیک نشوید.
دستور اول برای تربیت انسان و آدم این نبود که «این کار را بکنید یا آن کار را بکنید»، بلکه دستور اول، دستور مهار بود؛ دستور این بود که «جلوی خودتان را بگیرید».
لذا در روایت آمده که آن درخت در آن جایی که بوده است، مأمورین الهی مواظب حفظش بودند.
هر موجودی که به طرف آن درخت برای استفاده میرفت، مأمورین الهی او را طرد میکردند - هر موجودی به جز انسان.
وقتی که انسان خواست به طرف آن درخت برود، گفتند این موجودی است که خودش باید مواظب خودش باشد، خودش باید یا بیاید یا برگردد؛ ما مأموریتی نداریم که او را طرد کنیم.
این برای چیست؟ برای اینکه انسان باید به آزادی به تکامل برسد؛ به اراده خودش باید به تکامل برسد. آزادی انسان و تکاملی که در سایه آزادی دارد، بیشتر از راه «نکردنها» تربیت پیدا میکند و تکامل مییابد. و روی همین جهت، از اول گفته شد «لا»؛ نه.
پس محرمات، علاوه بر اینکه تقوایی است که انسان را وادار میکند آن محرمات را انجام ندهد، تأثیرش در نفس انسان و تکامل انسان بالاتر از یک سلسله از فرایض و دستورات مثبت و عملی هم هست. این هم از نظر اهمیت تقوا.
* تقوای طبیعی و تقوای مذهبی
بحث دیگری که داریم این است که ما دو نوع تقوا داریم: یک تقوای طبیعی و یک تقوای مذهبی.
تقوای طبیعی: همان فطرت خدادادی است که هر جا انسان خطری حس میکند، خودش مواظب خودش است و جلوی خودش را میگیرد.
تقوای مذهبی و تقوای دینی، نتیجه همین تقوای طبیعی است و تربیت دینی. یعنی انسان فطرتاً یک حالت کفی دارد، یک حالت نگهداری خودش از خطر دارد.
این حالت، زمینه میشود برای اینکه هدایت الهی بیاید. هدایت الهی که آمد، مراتب تقوای دینی پیدا میشود که به او میگویند: «این مال را نخور، این حرف را نزن، این فکر را نکن، حتی در مرحله فکر».
این خردهگیریها و مراقبتها را میکند، این کنترلها و مهارها را برای خودش پیش میآورد. این میشود تقوای دینی.
موارد خطری که برای انسان از ناحیه مذهب شرح داده میشود، دیگر خطرهای طبیعی نیست، مثل افتادن در گودال یا چاه؛ بلکه چاههای عمیقی است که فکر بشر خودش متوجه آنها نیست، ولی انبیاء اشاره میکنند که «اینجا چاه است، اینجا خطر است، اینجا آتش است، از آتش بدتر است».
«إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا»؛ خیال نکن که مال یتیم را میخوری؛ همین که میخوری، آتش است.
یک وقت آتش میشود، تلاش میکنی که این آتش را خاموش کنی، ولی نمیتوانی.
این حالت تقوای دینی است که پیدا میشود: «بَیْنَ اللَّهِ وَبَیْنَکَ حِجَابٌ، فَاخْرِقْهُ بِالِاسْتِغْفَارِ وَالْأَنِینِ مِنَ الْقَلْبِ الْحَزِینِ»، میان تو و خدا حجابی است، آن را با استغفار و ناله از قلب غمگین پاره کن.