جوان آنلاین: مردمان کشور عراق، چند دهه پس از جنگ جهانی دوم و شکست دادن و بیرون کردن انگلیسیهای استعمارگر از سرزمینشان، متحمل حوادث سخت و خونباری شدند. حاکم شدن حزب بعث بر این کشور و سپس به قدرت رسیدن دیکتاتوری، چون صدام حسین از اصلیترین دلایل ایجاد اتفاقات تلخ در این کشور بود. عراقیها، اما بعد از دوران سلطه جنون آمیز صدام بر عراق، سالهای سیاهتری را نیز تجربه کردند آن هم در مقطع حمله نیروهای موسوم به ائتلاف به رهبری ایالات متحده امریکا و سپس اشغال سرزمینشان به دست آنها؛ اشغالی که زمینهساز ایجاد داعش و تسلط فاجعهبار آنان شد به طوریکه طی نزدیک به دو دهه به وسیله امریکاییها و سپس داعشیها فجایع انسانی وحشتناکی در آن کشور به وجود آمد و کشتارهای وسیعی رقم خورد. در مقال پی آمده نگاهی مختصر داشتهایم به دلایل حمله امریکا به عراق، عملکرد اشغالگران و واکنش مردم این کشور در برابر آنها از دریچه خاطرات «پل برمر» (اولین حاکم امریکایی عراق بعد از اشغال). امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
بهانهای دروغ برای حمله و اشغال عراق
بعد از حمله ارتش بعث صدام به ایران آن هم با چراغ سبز امریکا، حمایتهای بیدریغ کشورهای بلوک غرب، شوروی و برخی کشورهای عربی از دیکتاتور سابق عراق آغاز شد. این حمایتها شامل کمکهای مالی، سیاسی، اطلاعاتی و تسلیحاتی میشد، اما میتوان گفت یکی از جنایتبارترین این حمایتها، دادن سلاحهای شیمیایی و میکروبی به صدام برای استفاده از آنها علیه رزمندگان ایرانی بود؛ سلاحهایی بسیار مخرب و خطرناک که بارها نه تنها علیه رزمندگان اسلام که علیه مردم بیگناه شهرهای مرزی ایران همچون سردشت به کار برده شد. حتی صدام در پایان جنگ از آن سلاحها برای سرکوب مردم کشور خودش در حلبچه نیز استفاده کرد.
بعد از پذیرش آتش بس و پایان جنگ، اما اینبار دیکتاتور عراق به فکر اشغال کشور کویت و ضمیمه کردن آن به خاک خود افتاد! با این تفاوت که وقتی حمله ارتش بعث در سال ۱۳۷۰ شمسی به کویت شروع شد، دیگر کشورهای غربی هیچ حمایتی از صدام نکردند و به خاطر منافعی که از چاههای نفت کویت داشتند با حملهای گسترده و ائتلافی موسوم به «طوفان صحرا» و با رهبری امریکا و مشارکت چند کشور غربی و اسلامی مانند پاکستان، مصر و سوریه، ارتش صدام را کاملاً شکست دادند و از خاک کویت بیرون راندند. پس از آن شورای امنیت سازمان ملل با تصویب قطعنامهای الزام آور، از صدام خواست همه سلاحهای کشتار جمعی خود را نابود کند؛ سلاحهایی که خود غربیها در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به صدام داده بودند و در آن زمان هیچ تقاضایی برای نابودیاش نداشتند! به هرحال پس از تصویب این قطعنامه، گروههای بازرسی سازمان ملل برای تحقیق درباره میزان جدیت صدام در اجرای آن قطعنامه، عازم عراق شدند. صدام هم به دلیل مخمصهای که در آن گرفتار شده بود، مجبور شد سلاحهای شیمیایی خود را کاملاً نابود کند به طوریکه بازرسان سازمان ملل پس از مدتی اعلام کردند عراق همه سلاحهای کشتار جمعی خود را نابود کرده است و سازمان ملل میتواند تحریمهای اقتصادی علیه این کشور را لغو کند. این، اما پایان ماجرا نبود! زیرا چند سال بعد و درحالیکه سیاست نفت در برابر غذا از سوی سازمان ملل درباره عراق اجرایی میشد، امریکا هوس سلطه کامل بر چاههای نفت این کشور را پیدا کرد. به ویژه اینکه سران امریکا بعد از حادثه مشکوک ۱۱ سپتامبر و حمله امریکا به افغانستان، شرایط را برای حمله و اشغال عراق مناسب میدیدند و البته بهانه این حمله، نابود نشدن تمام سلاحهای شیمیایی و کشتار جمعی صدام و نجات مردم عراق از دست یک دیکتاتور جنایتکار! و گسترش دموکراسی در آن کشور بود. بهانههایی که علت اصلی حمله امریکا و متحدانش به عراق، در ابتدای بهار سال ۱۳۸۲. ش شد. (۱)
نیروهای ائتلاف و حاکم امریکایی عراق
نیروهای ائتلاف بعد از سه هفته پیکار با ارتش صدام، کاملاً بر عراق سلطه پیدا کردند. این نیروها عمدتاً از سربازان و تفنگداران امریکا تشکیل شده بودند، اما بیش از ۲۰ هزار سرباز انگلیسی و نیز تعداد کم شماری از نیروهای عضو ناتو و همچنین سربازانی از کشورهای تازه متحد امریکا در اروپای مرکزی و شرقی در میانشان وجود داشت. مدتی بعد از اشغال عراق «پل برمر» در تاریخ ۹ مه ۲۰۰۳. م (۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۲. ش) از طرف «جورج بوش» رئیسجمهور وقت امریکا به عنوان نماینده وی در عراق منصوب شد. وی قبل از عزیمت به عراق به ملاقات جرج بوش (پسر) رفت و از او تقاضای حذف «زلمای خلیل زاد» به عنوان فرستاده ویژه رئیسجمهور و گرفتن اختیارات کامل را کرد. بوش هم با تقاضاهای او موافقت نمود. به این شکل برمر دوشنبه ۱۲ مه ۲۰۰۳. م (۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۲. ش) با یک هواپیمای نظامی سی- ۱۳۰ وارد عراق شد. (۲)
پُل برمر که بود؟
پل برمر در سال ۱۹۴۱. م (۱۳۲۰. ش)، در شهر «هارتفورد» ایالت «کنتیکات» امریکا متولد شد. او در سال ۱۹۶۳ از دانشگاه «ییل» فارغالتحصیل شد و بعدها تحصیلاتش را در مؤسسه مطالعات سیاسی پاریس ادامه داد و مدرک مطالعات سیاسی خود را از آنجا کسب کرد. برمر پس از دوران تحصیل توانست به استخدام وزارت امورخارجه امریکا درآید و در اولین مأموریت خارجی خود به کابل پایتخت افغانستان به عنوان افسر خدمات عمومی فرستاده شد. وی در دهه ۱۹۷۰، سمتهای زیادی در وزارت خارجه امریکا داشت. او بین سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱. م در داخل امریکا معاون اجرایی وزارت خارجه بود. در سال ۱۹۸۱ برمر با ترفیعی که دریافت کرد به سمت دبیر اجرایی و دستیار ویژه «الکساندر هیگ» وزیر خارجه دوران ریاستجمهوری «رونالد ریگان» منصوب شد. دو سال بعد هم سفیر امریکا در هلند شد و پس از آن از سال ۱۹۸۶. م (۱۳۶۵. ش) به عنوان سفیر سیار امریکا در امور هماهنگی و مقابله با تروریسم منصوب شد و تا زمان بازنشستگیاش در این سمت فعالیت کرد. برمر در دوران بازنشستگی خود، علاوه بر اداره یک شرکت تجاری، همچنان با دولت امریکا همکاری میکرد به ویژه بعد از روی کار آمدن جرج بوش پسر، این همکاریها ادامه یافت تا ماجرای حمله امریکا به عراق و انتصاب او به عنوان اولین حاکم امریکایی عراق پیش آمد. (۳)
تنوع قومی و مذهبی عراق و دردسرهای آن
پس از سلطه نظامی امریکا بر کشور عراق، مشکلات پل برمر برای اداره این کشور بحرانزده و اشغال شده آغاز شد. کشوری که به خاطر سالها دیکتاتوری صدام، تحریم و جنگ، در شرایط بسیار سخت اقتصادی، فقر، گرسنگی و آشوب قرار داشت. از طرف دیگر تنوع قومیتی و مذهبی عراق نیز به نوعی دیگر امریکا را سردرگم و آنها را در مدیریت کشور تازه مستعمرهشان با چالش مواجه میکرد. مثلاً پل برمر در کتاب خاطراتش درباره فضای قومی و مذهبی عراق مینویسد: «در جنوب، اعراب شیعی که اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند، پیوندهای مذهبی نیرومندی با ایران داشتند. اعراب سنی که در اقلیتاند و ۲۰ درصد جمعیت را شامل میشوند، لنگرگاهشان قبایل و طوایف مرکز عراق بود. سنیها صدها سال، نخست در دوران ترکهای عثمانی و سپس در زمان بعثیها بر عراق حکم رانده بودند. کردها و ترکمنها که سنی هستند، اما عرب نیستند نیز بر شمال مسلط بودند و اقلیتهای مسیحی و ایزدی هم در کشور زندگی میکنند....» (۴)
از همان ابتدا، ترجیح امریکاییها کار کردن با سیاستمداران سکولار و طرفدار غرب در عراق بود. به همین دلیل برمر برای تشکیل شورای حکومتی عراق که قرار بود نمایندگان آن از طرف امریکاییها انتخاب شوند، ابتدا سراغ زیاد علاوی و برادرش ایاد علاوی رفت. برمر درباره زیاد علاوی در کتاب خاطراتش مینویسد: «زیاد علاوی رهبر وفاق ملی عراق - که شیعهای سکولار است- در سالهای بعد از ترور ناکامش در لندن با سازمانهای اطلاعاتی غربی و عربی از نزدیک همکاری میکرد....» در مقابل شیعیان سکولار، اما طیف انقلابی شیعیان هم بودند که برمر باید با آنها با احتیاط رفتار میکرد؛ طیفی که در رأس آن شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم رهبر مجلس اعلای شیعیان قرار داشت. (۵) همچنین برمر براساس سیاستهای امریکا میخواست در شورای حکومتی عراق حتماً چند نماینده خانم حضور داشته باشند. با اعمال نفوذ امریکاییها این اتفاق افتاد و در این شورا، خانمهایی، چون «عقیله هاشمی» دیپلمات سابق و حقوقدان، «رجاء حبیب خزاعی» رئیس مؤسسه کودکان بیسرپرست و «شنکول چابک» فعال امور زنان از ترکمنان عراق حضور پیدا کردند، اما از آنجا که در آن دوره، رهبران دینی اهل سنت و شیعیان چندان موافق حضور بانوان در سمتهای بالای اجرایی عراق نبودند، شورای حکومتی به دستور امریکاییها تنها توانست از میان قوم کُرد، چند بانو را به سمت ریاست چند وزارتخانه بگمارد. این خانمها شامل نسرین مصطفی صدیق بروزای (وزیر امور عمومی)، سوسن علی شریف (وزیر کشاورزی)، لیلا عبدالطیف (وزیر کار) و نرمین عثمان (وزیر زنان) میشدند. (۶)
چالشهای امریکا در عراق اشغالی
یکی از اصلیترین چالشهای پل برمر در عراق به ماجرای تدوین قانون اساسی برمیگشت. برمر و دولت متبوعش ترجیح میدادند افراد انتصابی شورای حکومتی که عمده آنها از طیف غربگرا بودند، قانون اساسی عراق را به گونهای بنویسند که مطابق با خواستهها و سیاستهای واشینگتن باشد، اما بزرگترین مانع سر راه آنها مخالفت حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی حسینی سیستانی و طرفداران و مقلدان وی بود. پل برمر در این زمینه مینویسد: «چلبی به من گفت اخیراً با آیتاللهالعظمی علی حسینی سیستانی محترمترین روحانی عراقی - که ایرانی است- ملاقات کرده است. شیعیان دارای سلسله مراتب روحانی هستند که به کسب دانش الهیات به اشتهار میرسند و رهبرانشان که مراجع نامیده میشوند، با اقتدار از جانب پیروانشان سخن میگویند... معروف است که سیستانی واقعاً مرد خداست و زندگی بسیار ساده و بیپیرایهای دارد و سرمشق پیروان خویش است. او به چلبی گفته بود برایش مهم نیست که شورا چگونه تشکیل میشود، اما او تأکید داشت که عراقیها و نه [نیروهای]ائتلاف، باید قانون اساسی عراق را بنویسند... آیتالله چند روز پیش با صدور فتوایی تأکید کرده بود قانون اساسی باید به وسیله عراقیها انشاء شود و این کنفرانس قانون اساسی، باید انتخابی باشد و نه منصوب [نیروهای]ائتلاف....» (۷) این یعنی آیتالله سیستانی از همان ابتدا دست امریکاییها را برای چینش بازی در تدوین یک قانون اساسی غربگرایانه خوانده و با اقتدار جلوی آنها ایستاده بود. ایستادگیای که در نهایت به شکست امریکا در تصویب قانون اساسی انتصابی! انجامید.
این، اما تنها چالش امریکا با آیتالله سیستانی نبود و در موارد دیگری هم این چالشها وجود داشت. مثلاً امریکاییها میخواستند کمبود نیروی نظامی خود را از طریق وارد کردن سربازانی از کشور ترکیه و آن هم تحت پرچم امریکا جبران کنند. اما آیتالله سیستانی به اعضای شورا گفته بود که مخالف ورود نیروی کشورهای همسایه عراق و پیوستن آنها به [نیروهای]ائتلاف است. همین اظهارنظر ایشان و حمایت طرفدارانش در عراق و حتی چند نماینده در شورای حکومتی عراق موجب شد طرح امریکاییها برای ورود سربازان ترکیهای به عراق در نطفه خفه شود. (۸)
دروغهای عجیب برمر درباره زندان ابوغریب
با سلطه امریکا بر عراق و به طور ویژه از یکسو چپاول نفت و منابع معدنی این کشور و از سوی دیگر عدم توانایی برمر در تأمین امنیت و بهبود وضعیت اقتصادی مردم این کشور، کمکم صدای اعتراض عراقیها به حضور اشغالگرایانه امریکا بلند شد. امریکاییها بر اساس خوی استکباری خود برای سرکوب این اعتراضها دست به رفتارهای خشونت آمیز و اعمال جنایت و کشتار معترضان زدند. اقدامی که وقتی خبر و فیلم حملات وحشیانه آنها به مردم، کشتار بیگناهان و حتی عکسهای شکنجه زندانیان در رسانههای جهان منعکس شد، انتقادها را در سطح جهانی متوجه آنان کرد. برمر، اما برای کم کردن فشار این انتقادها، دست به ایراد دروغهایی عجیب درباره زندانهای تحت مدیریت امریکاییها زد: «زندان ابوغریب بازسازی شد. صدها بازداشتی به سلولهای نسبتاً خنک آنجا منتقل شدند. آنها از آب لولهکشی و پنکههای سقفی برخوردار بودند و در هر سلول، هشت نفر روی تختهای دو طبقه تمیز میخوابیدند....» همچنین او ادعا کرد اتاقهای شکنجه دوران صدام را دست نزده است تا موزه شود و مردم جنایات صدام را فراموش نکنند! (۹)
البته این دروغها را کسی در جهان باور نکرد. حتی سالها بعد، وقتی پل برمر مقابل مجری توانمند شبکه الجزیره یعنی مهدی حسن نشست، نتوانست دروغهایش را درباره ابوغریب توجیه کند. او در آن مصاحبه در پاسخ به سؤال مجری که پرسیده بود: شما در کتاب خاطرات خود گفتید که اولین بار در ژانویه ۲۰۰۴ از قضیه شکنجه باخبر شدید. «سرجیو دی مَلو» مقام ارشد سازمان ملل در عراق در مه ۲۰۰۳ درباره بدرفتاری با زندانیان به شما اطلاع داده بود. در ماههای ژوئن و ژوئیه ۲۰۰۴، عفو بینالملل طی دو نامه رسمی در این مورد به شما هشدار داد و شرایط را تشریح کرد. در نوامبر ۲۰۰۳، وزیر حقوق بشر عراق از شما اجازه بازدید از ابوغریب را خواست، ولی شما رد کردید. آیا شما به مسئله چشم بسته بودید، یا آنها دروغ میگفتند؟ گفته بود: «آنها دروغ نمیگویند. از سه تایی که گفتید، من یکی را به یاد دارم، درخواست وزارت حقوق بشر عراق که البته به خاطر ندارم که رد کرده باشم. اولین بار که فهمیدیم واقعاً در آنجا مشکلاتی هست، در ژانویه ۲۰۰۴ بود که برخی فیلمها بیرون آمد. من بیدرنگ دستور دادم که ماجرا محکوم شود و تحقیقات انجام بگیرد....» (۱۰) دروغهایی که در آن مصاحبه، نه مهدی حسن را قانع کرد و نه بقیه مخاطبان را. ادعاهایی که با گذشت زمان و بیشتر شدن جنایتهای امریکا در حق مردم عراق و به ویژه کشتار غیرنظامیان و بیگناهان از سوی آنها کاملاً زیر سؤال رفت و بیپایه بودن آن معلوم شد.
کلام آخر
با پایداری حضرت آیتاللهالعظمی سیستانی و طرفدارانش (از شیعه و سنی گرفته تا کُرد، ترکمن، مسیحی و ایزدی) و شروع برپایی تظاهرات گسترده در سرتاسر عراق برای برگزاری انتخابات جهت تعیین نمایندگانی که قانون اساسی عراق را بنویسند، در نهایت امریکاییها مجبور شدند به خواست آنها تن در دهند. در این میان انتقادها به پل برمر حاکم استعمارگر امریکایی عراق در سطح بینالملل شدت گرفت به طوری که وی، دیگر توانایی ماندن در عراق را از دست داد! پخش اخبار مربوط به تدارک وسیع عراقیها برای برپایی تظاهرات عظیم همگانی در شهرهای مختلف عراق علیه برمر و نیروهای ائتلاف، در نهایت کار را به جایی رساند که در تاریخ ۲۸ ژوئن سال ۲۰۰۴، حکومت موقت ائتلاف به سرکردگی امریکا دو روز زودتر از برنامهریزیها مجبور شد این کشور را به دولت موقت عراق منتقل و برمر هم در همان روز، این کشور را ترک کند. البته دقیقاً به همین دلیل هم امریکا برای تداوم سیاست چپاول نفت و منابع طبیعی عراق به ایجاد گروهکهای تکفیری و تقویت آنها اقدام کرد و در مرحله بعد «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) را به وجود آورد تا به وسیله آنها بتواند بر عراق و سپس کل منطقه غرب آسیا تسلط پیدا کند؛ سیاستی که با نقش آفرینی سپاه قدس به فرماندهی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و فتوای جهاد آیتاللهالعظمی سیستانی به شکست داعش و نابودی اهداف امریکا در منطقه انجامید.
منابع:
۱- طالبی، عباسعلی، مقاله «بررسی علل تهاجم نظامی امریکا و پیامدهای آن بر مردم عراق»، فصلنامه علمی راهبرد سیاسی، دوره هفتم، شماره ۲، مورخ تابستان ۱۴۰۲. ش
۲- برمر، پل، «خاطرات پل برمر» - اولین حاکم امریکایی عراق-، ترجمه حسن رئیسزاده، نشرآبی، چاپ ۱۳۸۷. ش، ص ۱۹،
۳- پایور، منوچهر، مقاله «تهاجم به عراق، علل و پیامدها»، فصلنامه خاورمیانه، دوره دهم، شماره ۲، مورخ تابستان ۱۳۸۲. ش
۴- برمر، ص ۷۵،
۵- همان، صص ۶۸ و ۸۶،
۶- یوسفی، مهدی، «مجموعه گزارش کشوری انرژی؛ عراق»، مؤسسه مطالعات بینالمللی انرژی، چاپ اول ۱۳۸۴. ش، صفحات ۲۷، ۲۹، ۳۰، ۴۶، ۴۸ و ۵۱،
۷- برمر، ص ۱۳۴،
۸- برمر، صفحات ۲۲۶ تا ۲۲۹،
۹- همان، ص ۱۸۸،
۱۰-۵۰۵۵۶۳/https://www. mashreghnews. ir news/