شناسهٔ خبر: 71800096 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

ماه رمضان و پیوندهای عاطفی که باید زنده نگهداشته شود

تهران - ایرنا - سفره های ماه رمضان در گذشته نماد پیوندهای عاطفی و اصالت زندگی بودند سفره های ساده ایی که پل ارتباطی بین نسل‌ها و گواهی بر عشق و دوستی خانواده ها بودند. اقوام را دورهم جمع کرده و دروازه ورود کودکان و فرزندان به مسئولیت پذیری و بلوغ فکری و جسمی محسوب می شدند.

صاحب‌خبر -

در هیاهوی زندگی مدرن، رمضان همچون جامی از زلال خاطرات، جان را تازه می‌کند. ماهی که لالایی سحری مادر و بوی خوش افطار، ما را به کوچه‌ پس کوچه‌های کودکی می‌برد؛ جایی که سادگی، صمیمیت و معنویت، رنگ و بویی دیگر داشت. با پخش صدای ربنا در غروب‌های رمضان، شهر پر از جنب و جوش افرادی می‌شود که به سمت سفره افطار روانه‌اند. حس خوب روزه‌داری، قدم زدن در خیابان‌ها هنگام نزدیک شدن به افطار، و عجله برای رسیدن به خانه، همه گوشه‌ای از شوق و طراوت این ماه مبارک را تداعی می‌کند. مردم را می‌بینید که با نان در دست به سمت خانه می‌روند و شلوغی بازارها، به‌ویژه قنادی‌ها و سبزی‌فروشی‌ها، همگی بخشی از زیبایی‌های این میهمانی بزرگ الهی هستند؛ حس خوب میهمانی خدا در جایی که همه ما در کنار هم، زیر سایه یکتای او قرار داریم.

رمضان فقط یک ماه عبادت نیست، ماه خاطره‌هاست؛ ماهی که دل‌ها را به هم نزدیک‌تر می‌کند و به زندگی‌مان حال و هوای خوبی می‌بخشد. چه عبادتی قشنگ‌تر از دسته جمعی رفتن درِ خانه‌ی خدا؟ با فرارسیدن این ماه، موجی از نوستالژی در دل‌ها زنده می‌شود؛ خاطراتی که با رنگ و بوی معنویت و همدلی در ذهن نقش بسته‌اند. برای بسیاری از ما، رمضان یادآور دوران کودکی و لحظات ناب با خانواده است.

یادش بخیر، سفره‌های افطاری که از یک سر اتاق تا سر دیگر به زیبایی پهن می‌شدند. کاسه‌های چینی با گل‌های قرمز زینت‌بخش سفره بودند و در دل آن‌ها آش رشته غلیظ و خوشمزه‌ای قرار داشت که با پیاز داغ و تکه‌های کشک تزئین شده بود. نان کنجدی خوش‌عطر، پنیر، سبزی تازه و گردوی معطر، زولبیا و بامیه‌ای که بوی شیرینش دل را پر می‌کرد… اینها همه تصاویری هستند که هوش را از سر می‌برند و دل را می‌ربایند. چقدر تحمل لحظه‌شماری تا اذان، سخت بود، اما این سختی در عین حال شیرین و لذت‌بخش بود.

ماه رمضان بود و باید افطار را حتماً در خانه پدربزرگ می‌خوردیم، در گوشه‌ای از حیاط، حوض کوچکی داشتیم که یک ساعت پیش از افطار، صدای شلپ آب وقتی مادربزرگ هندوانه را در آن می‌انداخت، ما را به شوق می‌آورد. مادربزرگ، هر ساله آش رشته‌ای می‌پخت که عطرش در فضای خانه می‌پیچید و هندوانه را به حوض می‌انداخت تا مثل آبی زلال، حس طراوت را به روزه‌داران منتقل کند. خدا بیامرزدش، که با این کارهای کوچک، بزرگ‌ترین شادی‌ها را در دل ما به ارمغان می‌آورد. وقتی یک ربع به اذان می‌ماند، سفره افطار آماده می‌شد و هر کسی با دقت و محبت چیزی به آن می‌افزود. من نان را به سفره می‌آوردم و همیشه وسوسه می‌شدم تکه‌ای از سنگک را بچینم و مزه‌اش را ببرم. روزهای کودکی با این شیطنت‌ها و لذت‌های ساده، فراموش‌نشدنی باقی مانده‌اند.

صدای ربنا که در فضا طنین‌انداز می‌شد، پدربزرگ و مادربزرگ در حال ذکر گفتن با تسبیح بودند. جوان‌ترها هم با قاشق و بشقاب ور می‌رفتند و ظرف زولبیا و بامیه از سر سفره به سر دیگر می‌رفت. این همهمه و شوق در دل همگان حس عجیبی به وجود می‌آورد. سفره‌ها ساده و بی‌زرق و برق بودند، درست به مانند خود آدم‌ها.

سفره‌های افطاری در گذشته، تنها یک غذای ساده و نیاز اولیه نبودند؛ بلکه نمادهایی از پیوندهای عاطفی و اجتماعی میان نسل‌ها بودند. این سفره‌ها به نوعی پل ارتباطی میان بزرگ‌ترها و جوان‌ترها محسوب می‌شدند و فرصتی برای گسترش دوستی‌ها و آشنایی‌ها فراهم می‌آوردند. در آن روزها، خالی بودن سفره‌ها از زرق و برق و تجمل، به معنای اصالت و سادگی بود؛ سفره‌هایی که به خاطر نوعی عشق و صداقت در هر خانه‌ای پهن می‌شد و هر فرد با دلگرمی، سهمی در آن داشت. در این جنبه از افطار، روح جمعی و همدلی در کانون خانواده‌ها و دوستان وجود داشت و همه‌ی حاضران با هم برای درک و تجربه لحظات شاد و معنوی این ماه مبارک گرد هم می‌آمدند.

اما امروز معادلات به طور چشمگیری تغییر کرده است. سفره‌های افطاری به تدریج از جنبه‌های معنوی و عاطفی خود فاصله گرفته و به محیط‌های تجملاتی و مصرفی تبدیل شده‌اند. دیگر خبری از آن سفره‌های بلند و ساده‌ی خانه پدربزرگ نیست. حالا میزهای شیک در تالارهای مجلل، میزبان مهمانان هستند. 

سفره‌های افطاری که زمانی بهانه‌ای برای گرد هم آمدن و تقسیم لحظات شیرین بودند، اکنون به محلی برای نمایش ثروت و قدرت تبدیل شده‌اند. حس همدلی و عشق به نزدیکان در این فضاها رنگ باخته و جای خود را به مسابقه‌ای بی‌پایان برای به رخ کشیدن دارایی‌ها و افتخارات مالی داده است. انگار که مفهوم اصلی ماه رمضان که صرفه‌جویی و کمک به نیازمندان است، تحت تاثیر تجملات و نمایش‌گرایی قرار گرفته و ماهیت آن دچار تغییر شده است.

 با در نظر گرفتن تمام این تغییرات، سوالی که ذهن را مشغول می‌کند این است که چطور می‌توانیم دوباره به این مراسم هویت اصلی خود را ببخشیم و ارزش‌های انسانی و مشترک را در میان خود زنده کنیم؟ آیا می‌توانیم به سمت سفره‌های ساده‌تر برگردیم که به معنای واقعی، مفهوم ضیافت و ضربان زندگی را به تصویر بکشند؟