به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، از آن روزهای بمباران و جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه میهن خیلی سال میگذرد، اما خاطرات تلخ و دهشتناکش همچنان در پس ذهن همه مردمی که آن ثانیهها و دقایق دردناک را لمس کردند، هیچ گاه پاک نخواهد شد. دو دختر کوچک شش و هفت ساله همراه مادری که تازه پسر نوزادش به دنیا آمده بود، در خانه منتظر آمدن پدر بودند تا مثل همیشه با کامیون خاورش باری را که برای روستا برده بود، تخلیه کند و بازگردد.
نوزاد امروز از هر روز بیشتر بیقرار بود و از همان ابتدای صبح یک ریز میگریست و یک لحظه هم آرام نمیشد، این قدر بیتاب و بیقرار بود که مادر و دخترکان دلواپس شدهاند؛ نکند: اتفاقی برای بچه افتاده باشد؟ صدای گریه نوزاد همچنان فضای چادر را پر کرده بود و چند نفر از زنان همسایه هم آمدند تا ببیند نوزاد چرا اینقدر بی قرار است.
نوزاد پسر لای قنداق دست به دست میشد، اما هیچ چیز او را آرام نمیکرد، مادر این قدر بیتاب شد که همراه نوازد شروع به گریه کرد و به تبع دخترکان هم زدند زیر گریه؛ هنوز این بیقراری و چشمان اشک بار و آن حال بد آرام نگرفته بود که غرش مهیب و دهشتناک هواپیماهای جنگی عراق و انفجار بمب زمین و زمان را زیر و رو کرد.
هر لحظه دل نگرانی و استرس و ترس از دست دادن عزیزان و مرگ و فرار برای پناه گرفتن در پستوی کوهها و درهها بیشتر میشد و هر کسی به سمتی میدوید، مادر قنداق بچه را بغل زد و دست دختر کوچک را گرفت و فریاد زد: «مرضیه تو هم بدو.» هر کسی در پس نجات جانش به سویی فرار میکرد و در هنگامه دود و آتش و خون تنها صدا، فریاد و شیون و ناله بود که از هر نقطه از روستا بر میخاست.
آنچنان لحظههای دلهره آور و ترسناکی بود که حتی واژگان از وصفش عاجز و تکرار آن تصویر با هر ترفند سینمایی غیرممکن خواهد بود، آن لحظات سخت را تنها کسانی که بمبارانها و غرش بمب افکنها را با شکستن دیوار صوتی تجربه کردهاند، به خوبی میتوانند حس کنند و یادآوری خاطرات دردناک شهید شدن عزیزان و تکه تکه شدن جسم کسانی که چند لحظه قبل با آنها شوخی و خنده میکردی، با همه آن استرسها و فشارهای روحی و ترس و دلهره، تنها از عهده همان افراد بر خواهد آمد.
آن روز سخت و دردناک گذشت و از همان روز بمباران نام روستای کوچک ماربره با آن همه شهید و کشته در دفتر مقاومت مردمی دفاع مقدس ثبت شد و حالا امروز در یادواره شهدای روستا، آن نوزاد بیقرار دیروز در میانسالی همراه مادر و خواهرانش در سالگشت این واقعه تلخ و دردناک بر سر مزار پدر شهیدشان حاضر شدند تا نام و یاد او و دیگر شهیدان این جنایت هولناک رژیم بعث صدام را گرامی بدارند.
مادر هر سال خاطره تلخ آن همه گریه و بیقراری را یادآور میشود و میگوید: «احسان جان گویا میدانستی پدرت قرار است شهید شود که آنقدر بیقرار بودی!»
باز هم اشک در نی نی چشمان همه جا خوش میکند و بغض را با غم از دست دادن پدر جوانشان قورت میدهند و خاطره آن روز دهشتناک بمباران را یادآور میشوند.
شاید این یکی از هزاران هزار خاطره تلخ و دردناک خانواده عزیز شهدا و کودکان دیروز دفاع مقدس باشد که نباید بگذاریم از یاد برود. باید همه بدانند که در آن سالهای سخت و دلهره آور چه بر سر مردمان ایلام مرزنشین که بیش از ۳۰۰ بار آماج حملات هوایی و انواع بمبهای اهدایی غربیها به رژیم بعث قرار گرفتند و بیش از سه هزار شهید و جانباز تقدیم انقلاب کردهاند، گذشته است.
اسفند سال ۶۳ یکی از تلخترین و غم انگیزترین حوادث دوران دفاع مقدس در استان ایلام و روستای کوچک ماربره رقم خورد. در حملات هواپیماهای عراقی با پشتیبانی نیروی هوایی فرانسه ۸۶ نفر از ساکنان روستا و چادرنشینان آواره ایلام که از بیم بمباران دشمن در این روستا پناه گرفته بودند در خون غلتیدند و تعداد بیشمار دیگری نیز زخمی شدند که شرح این جنایت ضد بشری در پس سالیان دراز هنوز هم بر جسم و جانشان سنگینی میکند.
اسفند ۶۳ رو به پایان بود و دشت و دمن خود را برای بهار و نوروز سال ۶۴ آماده ساخته بود، مردم جنگزده و آواره ایلام نیز در دل آتش و هیاهوی جنگ تحمیلی خود را مهیای سال نو میکردند و ساکنان روستای خوش آب و هوای ماربره نیز هرچند پذیرای خانوادههای آوارگان بودند، اما در تدارک پیشواز بهار و سال نو بی تابی میکردند.
ساعت نزدیک ظهر ۱۹ اسفند را نشان میداد و مردم روستا و چادرنشینان آواره در حال گذران زندگی بودند که ناگهان سرنوشت برگ دیگری از بازی قهرآلودش را رو کرد و زندگی مردم این منطقه را برای همیشه تغییر داد و نوید سبز بهار دل انگیز جای خود را به گرد سیاهی مرگ داد.
هواپیماهای رژیم بعثی با شکستن دیوار صوتی، به حریم هوایی روستا وارد و روستای سرسبز ماربره را ناگهان به تلی از خاکستر بدل ساختند، دنیایی از آرزو و امید به آیندهای زیبا در یک چشم بر هم زدن جایش را به مرگ و ناامیدی داد.
در این حادثه هولناک که مصداق جنایت علیه بشریت بود، طبق برآوردهای آن زمان ۸۶ نفر از ساکنان روستا و چادرنشینان آواره شهر ایلام که از بیم حملات هوایی صدامیها به این مکان کوهستان پناه آورده بودند، شهید شدند که در این میان شهادت جمعی برخی خانوادهها بر تلخی و گزندگی این حادثه میافزاید.
انتهای پیام/ 112
∎