جوان آنلاین: متن زیر خاطرهای کوتاه و طنز از یک رزمنده دفاع مقدس به نام امرالله تقیان است که پیشتر خاطراتی از او را منتشر کرده بودیم. تقیان از ورزنه اصفهان راهی جبهههای جنگ شده بود و در بسیاری از عملیاتهای بزرگ دفاع مقدس شرکت داشته است. خاطره زیر را از این رزمنده پیشکسوت دفاع مقدس پیشرو دارید.
شهرک دارخوین
لشکر ۱۴ از زمان تأسیسش در منطقه دارخوین بود و عقبه اصلی این لشکر در همین منطقه قرار داشت. مقر دارخوین به مرور زمان آبادتر شده و سروسامانی گرفته بود. ورود و خروجها مثل یک پادگان نظامی برقرار بود، اما، چون در زمان جنگ قرار داشتیم، گاهی فراموش میکردیم در منطقه جنگی هستیم و به اصطلاح اصول عبور و مرور نظامی را یادمان میرفت. خاطرهای هم که میخواهم تعریف کنم مربوط به خروج ما از مقر دارخوین و دردسری بود که برای ورود دوباره دچارش شدیم!
غیبت یک روزه
سال ۶۳ خدا توفیق داد برای چندمین بار به جبهه اعزام شدم و همراه دیگر بچهها در مقر دارخوین مستقر شدیم. این پایگاه تقریباً ۵۰ کیلومتر با اهواز فاصله داشت. هر وقت یک یا گروهی از بچهها میخواستند به مرخصی بروند، تا شهر اهواز نیم ساعت، ۴۰ دقیقهای راه بود. آنجا مرکز استان خوزستان بود و خیلی از ملزوماتمان را میتوانستیم در اهواز پیدا کنیم. یک روز من و چهار نفر دیگر از دوستان مرخصی گرفتیم تا به اهواز برویم. زمان مرخصی ما هم ساعتی بود. یعنی صبح که میرفتیم باید تا عصر برمیگشتیم. خلاصه رفتیم شهر و سرمان گرم کارها شد و تا به خودمان آمدیم، دیدیم دیر شده است. با بچهها صحبت کردیم و گفتیم چه اشکالی دارد، به جای امروز فردا به دارخوین برمیگردیم، بنابراین شب را در جایی ماندیم و به صبح رساندیم.
عصر دیروز یا عصر امروز!
روز بعد هم کمی در شهر اهواز گشتیم و بعدازظهر به مقر دارخوین رفتیم. یک روز تمام غیبت داشتیم. در دژبانی پادگان جلوی ما را گرفتند و گفتند شما باید دیروز عصر برمیگشتید نه امروز. بعد پاسبخش آمد و علت غیبتمان را پرسید. بچهها هر کدام حرفی زدند و همین هم باعث شد کارمان خرابتر شود. من گفتم طوری نشده که! به جای دیروز عصر امروز عصر آمدیم. مگر چه میشود؟ دژبان گفت شما از اصول نظامی تخلف کردهاید و باید به دادستانی معرفی شوید. آنجا هر تصمیمی گرفتند به خودشان مربوط است.
بچهها بههم نگاه کردند و آنجا بود که متوجه شدیم انگار قضیه جدی است. هر کس حرفی میزد و دژبانی هم پایش را در یک کفش کرده بود. یکدفعه چیزی به ذهنم رسید. خیلی جدی به دژبان گفتم غیبت کردن جرم است؟ او هم جدی پاسخم را داد و گفت بله، هم جرم است و هم مجازات دارد. گفتم غیبت همان گناهی نیست که وقتی پشت سر یک نفر حرف بزنی غیبتش را کردی و انگار گوشت تن برادرت را خوردی؟ ما که غیبت نکردیم فقط یک روز تأخیر کردیم. گناه غیبتمان بماند برای آن دنیا، جریمه تأخیرمان هم بماند برای بعد انشاءالله! ناگهان یخ جمع شکست و همگی (حتی دژبان) زدیم زیر خنده. بعد مسئول دژبانی رو به ما کرد و گفت از دفعه بعد نه غیبت کنید نه تأخیر، حالا هم زودتر داخل شوید تا پشیمان نشدم. ما هم سریع وارد مقر شدیم و قضیه ختم به خیر شد.