جوان آنلاین: کانال تلگرامی «ترجمان» خلاصهای از مقاله جاشوا راتمن، دبیر بخش اندیشه نیویورکر با عنوان «بیشتر آدمها واقعاً نمیدانند چطور فکر میکنند» را که متن کامل آن با ترجمه بهناز دهکردی منتشر شده است، به اشتراک گذاشت. در این یادداشت میخوانیم: اگر از آدمهای دور و برتان بپرسید: «روزت را چطور گذراندی؟» و با دقت به شیوه تعریفکردن آنچه بر آنها گذشته است توجه کنید، خیلی زود به تفاوتی عجیب پی میبرید: آدمها در جوابدادن به سؤالاتی تا این حد ساده، به چند شیوه مختلف «فکر میکنند.» برخی فکرشان پر از تصاویر است. انگار یک دوربین فیلمبرداری در سرشان روشن است که از همهچیز تصویر برمیدارد. برخی ذهنشان پر از واژههاست، انگار یک نفر مدام در سرشان حرف میزد و برخی به شکل عجیبی هیچچیز در سرشان نیست. همهچیز ساکت است و خاموش. آیا توضیحی برای این تفاوتها هست؟
تمپل گراندین، متخصص رفتارشناسی حیوانی که به بیماری درخودماندگی یا اوتیسم مبتلاست، در سال ۱۹۹۵ کتابی نوشت به نام «اندیشیدن با تصاویر.» او در این کتاب میگوید: جهان بین کسانی که فکرشان تصویری است و کسانی که با کلمهها میاندیشند، تقسیم شده، اما مسئله این است که آدمهایی که با کلمهها فکر میکنند، سایر انواع اندیشه را از بازی اخراج کردهاند.
گراندین میگوید: جلسات هیئتمدیره، اتاقهای خبر، مجلسهای قانونگذاری و مدرسهها را ذهنهای کلامی اداره میکنند. همین باعث شده است در مدارس برای کلاسهای مهارتی و هنری ارزش چندانی قائل نباشند و دانشآموزان در معرض آزمونهای نوشتاری استانداردی قرار بگیرند که تکراری و دلهرهآور هستند. بخشهای مهم و زیبایی از جهان را ذهنهای تصویری ساختهاند: هنرمندان، طراحان صنعتی، برقکاران، معماران یا بناها. اما سیطره ذهنهای کلامی باعث شده است نتوانیم آنها را درک کنیم، تشویقشان کنیم یا قدر کارهای خاصشان را بدانیم.
گراندین در کتاب جدیدش، اندیشه بصری، دسته سومی هم به تقسیمبندی قبلی خودش اضافه میکند: اگر شیوه اندیشیدن آدمها را یک طیف در نظر بگیریم، یکسر آن را ذهنهای تصویری در دست دارند و سر دیگر را ذهنهای کلامی، اما در آن وسط، «تجسمکنندگان فضایی» قرار میگیرند. کسانی که زبان و تصاویر را در هم ترکیب میکنند و «انتزاعی» میاندیشند.
در مقابل گراندین که ذهنهای تصویری را ستایش میکند، ایتان کراس، روانشناس و عصبشناسی که کتاب وراجی را نوشته است، بر شگفتیهای ذهن کلامی تمرکز میکند. کراس به موضوعی علاقهمند است که «حلقه واجی» نام دارد. این سیستم عصبی شرایطی را برای ما فراهم میکند که بتوانیم «با خودمان حرف بزنیم.» ما از این گفتوگوها استفادههای مختلفی میکنیم. گاهی از آنها برای نظارت بر مسیر رسیدن به اهداف استفاده میکنیم، مثلاً وقتی مشغول بازکردن کشوی کابینتی میشویم که گیر کرده است و صدایی درونمان میگوید: «زود باش دیگه، میتونی بازش کنی! تمرکز کن!» گاهی هم از صدای درونی خود برای فکرکردن در مورد آدمهای غریبه جذاب یا دشنامدادن به ترافیک استفاده میکنیم. در این مواقع، صداها اغلب با محتواهای منفی سروکار دارند و گاهی هم مصرانه ادامه مییابند. برخی تسلیم گفتوگوهای درونی منفی و دائمی میشوند و در نهایت «ناامیدانه تلاش میکنند از این صداهای درونی خلاص شوند، زیرا حس بسیار بدی به آنها میدهند.»
اریک شویتزگبل، فیلسوفی که درباره شیوههای اندیشیدن تحقیق میکند، میگوید: فکرکردن خیلی شبیه رؤیادیدن است و به همین دلیل، آدمها نمیتوانند بهدرستی افکارشان را توضیح دهند. از آن گذشته، بیشتر افراد اذهانشان ترکیبی از حالتهای مختلف فکر را تجربه میکند. ما تجربههای درونی متنوعی داریم که با آنها زندگی میکنیم و به شیوههای مختلف آنها را توصیف میکنیم، اما آیا در نهایت، تجربههای فکری درونی ما و توصیفات ما از آنها، واقعی هستند یا تخیلی؟ شویتزگبل میگوید: آنها تخیلی هستند، اما معنادار. ما آنها را ساختهایم، ولی برایمان سودمند هستند.
ذهنتان پر از تصویر است یا مملو از کلمه؟
تمپل گراندین، متخصص رفتارشناسی حیوانی که به بیماری درخودماندگی یا اوتیسم مبتلاست، در سال ۱۹۹۵ کتابی نوشت به نام «اندیشیدن با تصاویر.» او در این کتاب میگوید: جهان بین کسانی که فکرشان تصویری است و کسانی که با کلمهها میاندیشند، تقسیم شده، اما مسئله این است که آدمهایی که با کلمهها فکر میکنند، سایر انواع اندیشه را از بازی اخراج کردهاند.
صاحبخبر -
∎