زمانی در مقابل کسانی که می گفتند همه این ها سر و ته یک کرباسند می گفتیم: واقعا بین سید محمد خاتمی و خلخالی هیچ فرقی نیست؟ چهارتا فکت هم می آوردیم تا مخاطب مجاب شود میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. البته خداییش هرجوری هم حساب می کردی خلخالی نه ماه روی زمین محسوب می شد و نه ماه گردون. حالا چه؟ حالا هم معتقدیم بستگی دارد چه کسی رئیس جمهور باشد اما دیگر مخاطب این حرف ها را مردم کوچه و بازار نمی دانیم. آن ها تکلیفشان خیلی روشن تر از این حرف هاست. باید در عالم واقع برای آن ها اتفاقی رخ دهد و تفاوت را به عینه مشاهده کنند. با یک آزاد سازی واتس آپ و گوگل پلی و عدم اجرای قانون حجاب و عفاف که آن هم همچنان همانند شمشیر داموکلس بالای سر همه می چرخد می توان مدعی شد این دولت با آن دولت فرق دارد؟ مدعیان هر وقت بحث این دولت و آن دولت پیش می آید می گویند وضع موجود نتیجه دست پخت اصلاح طلبان و اعتدالیون و در یک کلام غربزده هاست. یعنی «دولت سازندگی» و «جامعه مدنی» و «تدبیر و امید» و «وفاق» را با هم جمع می زنند و نتیجه می گیرند که کار کار انگلیسی هاست.
دولت معجزه هزاره سوم را هم که روزگاری برایشان معیار حق و باطل بود و به خاطر گل روی رئیسش کلی از دلسوزان و آدم حسابی های مملکت را به دردسر انداختند معمولا گردن نمی گیرند. این وسط می ماند یک دولت نصفه و نیمه آقای رئیسی که از همان نصفه و نیمه ماندن حسابی سوءاستفاده می کنند و می گویند اگر ادامه پیدا می کرد ایران گلستان می شد. یعنی کلا دولت مطبوع این دوستان انقلابی کمتر از سه سال عمر کرده و باقی بازی دست جناح رقیب بوده. من هم مثل بسیاری از این مردم رنجور و ناامید، خسته تر از آنم که بخواهم اثبات کنم نخیر این چنین نبوده و نیست اما فقط نیم نگاهی به همین دولتی که نفسش را در کمتر از شش ماه بند آورده اند نشان می دهد که دعوی مدعیان به یک شوخی بیشتر شبیه است تا یک گزاره واقعی. نمی خواهم بگویم اگر کاری به کار این دولت نمی داشتند و چوب لای چرخش نمی گذاشتند همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رفت اما قیاس دولتی که همه مملکت بسیج می شوند تا به او کمک کنند تا دولتی که همه مملکت بسیج می شوند تا حیثیت و آبرویی برایش باقی نماند مع الفارق است و دور از انصاف.
یک لحظه فکر کنید اگر به جای معجزه هزاره سوم سید محمد خاتمی و یا حسن روحانی یازده روز قهر می کردند و می رفتند گوشه خانه بست می نشستند چه اتفاقی می افتاد؟ نمی شود دولتی را در انتصاب و انفصال آزاد آزاد گذاشت و دولت دیگری را به قول معاون اولش حتی در حد عزل و نصب یک رئیس دفتر محدود کرد و آن وقت ماحصل آن دو دولت را با یک متر و معیار قضاوت کرد؟ همین رجزخوانی های خیابانی و سخنان تحریک آمیز برخی از ائمه جمعه درباره اجرای لایحه حجاب و عفاف را ببینید. همه عقلای قوم از اصولگرا گرفته تا اصلاح طلب، می گویند اجرایی شدن چنین ماجرایی مملکت را به آشوب خواهد کشید. آیا آنان که رگ گردنشان را متورم می کنند و با صدای بلند هرچه دلشان می خواهد نثار دولت می کنند این را نمی فهمند؟ بله، کماکان می توان اصلاح طلب ها و اعتدالیون را سرزنش کرد که شماها که از ساختار قدرت باخبرید چرا می آیید وسط میدان؟ نیایید آقاجان! نیایید و خودتان و مارا سر کار نگذارید. آن عده ای که همواره در پی لفت و لیسند به کنار، اما گاهی فکر می کنم دلسوزان این آب و خاک تکلیفشان چیست؟ اگر به میدان نیایند پس چه کنند؟ مگر نمی گوییم سیاست عرصه امکان هاست نه امیدها و آرزوها؟ آدمیزاد است و همین خردک امیدی که او را به ادامه حیات وا می دارد وگرنه کافی است همه ما یک لحظه فکر کنیم باید تا پایان عمرمان زیر نفوذ و فرامین بی چون و چرای جبهه پایداری زندگی کنیم تا در آن صورت یا هر طور شده از این سرزمین مهاجرت کنیم و یا مثل نهنگ ها دست به خودکشی دسته جمعی بزنیم. این حرف ها به معنای دفاع از هیچ دولت و جناحی نیست. اتفاقا بزرگ ترین مانع نقد درست و حسابی دولت ها همین جریانات تندرو و ستیزه جو هستند. اگر این ها نباشند می توان خیلی جدی به کم و کاستی های دولت وقت پرداخت اما وقتی با کسانی سر و کار دارید که کمر همت به نابودی هرکسی که چون آن ها نمی اندیشد بسته اند طبیعی است که دست و دل شما برای نقد دولتی ها بلرزد.