اشتغال و معیشت طلاب و روحانیون یکی از چالشهای مهم این روزهای حوزه علمیه است. علی بهاری، طلبه حوزه علمیه و فعال فرهنگی جهادی در یادداشتی به چند نکته در این باره اشاره کرده است؛
«ببین چه جوری واستون کار جور میکنن» این واکنش یکی از نزدیکانم بود، وقتی خبر استخدام طلاب در شعب بانکهای گوناگون منتشر شد. خبری که با انتشارش، موجی بزرگ در فضای مجازی پدید آورد. اگر چه گوینده این سخن بعدا در مصاحبهای خبر را تکذیب کرد و گفت از سخنش برداشت نادرست شده است ولی در عین حال این خبر، بهانه خوبی است برای پرداختن به اشتغال و معیشت طلاب؛ بلکه گرهای بگشاید و شبههای بزداید:
یک: اصل حضور طلبهها در مناصب مختلف اشکالی ندارد. مهم، تخصص است. اگر تخصص داشته باشند دلیلی ندارد منع شوند و اگر ندارند باید به خاطر «عدم تخصص» محروم شوند نه به خاطر طلبگی. آیا معقول است کسی که سه مقطع کارشناسی، ارشد و دکتری را در روانشناسی گذرانده است به جرم خواندن دروس حوزوی مجوز طبابت و مشاوره نگیرد و نظیر او در دانشگاه با خواندن همین سه مقطع و بدون خواندن دروس حوزوی، مجوز مشاوره بگیرد؟ چرا کسی که اقتصاد، علوم سیاسی یا ادبیات فارسی را تخصصی در دانشگاه و دیگر مراکز مربوط دنبال کرده است حق اظهار نظر نداشته باشد و رفیق دانشگاهیاش با همینها و بدون فضل حوزوی، دائما نظریه بدهد؟ مگر این که بگوییم خواندن دروس حوزوی مانع از فهم علوم دانشگاهی میشود!
دو: طلاب حوزه در برخی دروس و علوم از نظایر دانشگاهی خود موفقترند. مثلا در ادبیات عرب، طلبهای که در طول سه سال کتابهایی، چون صمدیه، سیوطی، ابن عقیل و مغنی خوانده است از کسی که کارشناسی یا ارشد عربی دارد (حداقل در زمینه تدریس عربی) چیزی کم ندارد. وضعیت دروس قرآن و دینی هم همینطور است. ممکن است بگویید؛ فن تدریس غیر از محتوادانی است؛ صحیح، اما در تدریس هم طلاب به خاطر پایبندی به سنت ارزشمند مباحثه، توانمندند و در تقریر و تفهیم مطالب موفقند؛ بنابراین اعتراض به استخدام طلاب در این دروس یا ریشه در ندانستن دارد و یا سیاسیکاری.
سه: دولت باید طلبهها را فقط در زمینههای تخصصی خودشان به کار گیرد. دلیلی ندارد که طلبه را با سطح دو فقه و اصول، به تدریس تاریخ، علوم اجتماعی و جغرافی بگمارند. مگر این که تخصص داشته باشد که در این صورت اشتغالش به خاطر تخصص است، نه طلبگی. از طرفی حضور روحانیان در اموری که هیچ ارتباطی به حوزه کاریشان ندارد موجب اعتراض و حساسیت مردم شده که اعتراضی بهجاست. اشتغال طلاب در مناصب غیر تخصصی موجب میشود مشروعیت بهکارگیریشان در حوزه تخصصشان هم با سوال و چالش مواجه شود.
چهار: کمتر طلبهای است که از دوست یا دشمن، انگ بیکاری نخورده باشد. گویا انتظار برخی از مردم این است که طلبهها صبح تا شب مشغول کار دستی و فنی شوند و در کنارش طلبگیشان را هم ادامه دهند. آنان تدریس، نگارش، تحقیق و تحصیل را کار نمیدانند و معتقدند کار حتما باید طوری باشد که قطرات عرق روی پیشانی نمایان شود! صرفنظر از این که با این منطق، استادان دانشگاه، روزنامهنگاران، مشاوران، پزشکان و برنامهنویسان همه مفتخورند، آیا طلبهای که صبح تا ظهر دنبال شترمرغهایش میدود و ظهر تا غروب برای یک لقمه نان با بساط حجامت در پی تیغ زدن ملت است، میتواند پس از نماز مغرب، نیازهای فکری و پرسشهای مراجعانش را پاسخ گوید؟ هرگز. وقتی هم نتواند جواب دهد، همین مراجعان او را به بیسوادی متهم میکنند. از قضا سرکنگبین صفرا فزود!
پنج: ممکن است عدهای بگویند؛ چگونه اصحاب پیامبر و امامان، هم کار میکردند و هم سر درس این بزرگواران حاضر میشدند؟ طلاب هم همین کار را کنند. این پیشنهاد شدنی نیست، زیرا حجم و عمق نیازهای فکری جامعه با دوره پیامبر (ص) و اهل بیت قابل سنجش نیست. ساعتی نمیگذرد مگر آن که پرسشی جدید در شاخههای گوناگون علوم اسلامی تولید میشود. از تفسیر، فقه، اصول و فلسفه اسلامی بگیرید تا حدیث و کلام و تاریخ اسلام. پاسخ به این پرسشها کار تخصصی، متمرکز و گسترده میطلبد. نمیتوان از طلبه انتظار داشت هم متخصص تاریخ باشد و هم مرغداریاش را شخصا اداره کند. هم در تفسیر قرآن خبره باشد و هم آچار به دست، لولههای شکسته حمام مردم را تعمیر کند. تمرکز، شرط لازم موفقیت است. از طرفی کار هم فقط کار دستی و فنی نیست.
اهل فرهنگ بهتر است کار متناسب با فرهنگ انجام دهند تا کمتر از حوزه تخصصیشان فاصله بگیرند. همانطور که اگر معلم فقط معلمی کند و روی کار خود متمرکز باشد، موفقتر است تا معلمی که هم تدریس میکند، هم مسافرکشی و هم خرید و فروش سهام. هر چند گاهی فشار زندگی، معلمان را هم به درد طلاب گرفتار میکند.
شش: اگر چه بهتر است طلاب از کارهای غیر فرهنگی و بیربط بپرهیزند، اما چه میشود کرد وقتی سرعت زندگی، رشد توقعات و افزایش هزینهها با سرعت به ثمر نشستن تلاش آنان و بهرهمندی بیشترشان از تلاشهای علمی سازگار نیست. تا ازدواج میکنند درگیر هزینه مراسم، مسکن، سفر، سرویس، لباس، خوراک و قبض میشوند و تا میآیند طعم پدری را تجربه کنند سیسمونی، پوشک، شیر خشک و دارو بر سرشان آوار میشود که حتی اگر از ترکیه هم تهیه نکنند باز گران است! تا میآیند نفسی چاق کنند بچه، مدرسه میرود و سر و کله شهریه، نوشتافزار، کیف و کفش پیدا میشود. از این رو گاه راننده تاکسی اینترنتی میشوند و گاه برنج مزرعه پدری را بعد از درس خارج به همدرسیها میفروشند تا چرخ معاش بچرخد و خانواده روی خوش ببیند؛ خانوادهای که از برخی، اتهام نشستن بر سفره نفت را میشنود و گاه در خانه دو ماه یک بار لب به گوشت نمیزند، مبادا تناسب شهریه و هزینه به هم بخورد.
هفت: منکر خدمات حوزویان در طول این چهل و سه سال نیستم که انصافا طلاب جهادی در سیل، زلزله و کرونا خوش درخشیدند ولی مشکلات را هم نمیشود انکار کرد. اگر حوزه علمیه در پاسخ به نیاز مردم توانا و کارآمد بود این همه مشکل فرهنگی و عقیدتی وجود نداشت. حوزویان نتوانستند خود را مطابق با نیازها، به روز کنند و به تشنهکامان، حقیقت تشیع را جرعهجرعه بنوشانند و حتی معیشت نیروهای خود را سر و سامانی بدهند که این خود یکی از ریشههای کمتوفیقی در تبلیغ است.
این نوشته نیز در پی سفیدنمایی وضع حوزه و حوزویان نبود. غرض، نقد کملطفی برخی عوام بود نه توجیه کمکاری خواص.
انتهای پیام