به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ تاریخ سیاست گذشته و گذشتهی سیاست است. شاید اگر تاریخ را از این دریچه نگاه کنیم به این نتیجه برسیم که برای فعالان حوزه سیاست، دست یافتن به درکی دقیق از تاریخ برای شناخت و تحلیل روابط قدرت، اگر مهمتر و جدیتر از دانستن نظریههای آکادمیک علوم سیاسی و اجتماعی نباشد؛ دست کم از ضرورتی به همان اندازه برخوردار است. بسیاری از اوقات این نظریهها نیز ریشه در تحولات تاریخ دارند و خود گواه اصالت آن هستند. تاریخ میتواند نقش تعیین کنندهای برای ترسیم راهبردهای کلان حکومتها در حوزه سیاست داخلی و خارجی داشته باشد.
انباشت تجربه انسان ایرانی از بیش از ۲۵۰۰ سال حکومت داری و روابط پیچیده حاکم بر آن از یک سو و آموزهها و معارف اسلام در حوزه سیاست، سبب شد پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رهبران انقلاب در عین توجه به آرمان ها، واقعیتهای تاریخی موجود را نیز در سیاست گذاریهای خود مورد توجه قرار دهند. به عنوان نمونه در طول سالهای گذشته، این جمله و مشابه آن بارها از زبان رهبران انقلاب شنیده شده است: "هرکسی اعتماد کرد به آمریکا، ضربهاش را خورد" (بیانات رهبر معظم انقلاب؛ ۱۲ آبان ۱۳۹۲).
این سخن به مثابه یک هشدار جدی برای تنظیم روابط خارجی بوده است؛ اما در عین حال سلیقههای سیاسی هریک با توجه به مبانی اندیشه سیاسی خود خوانشی از این سخن داشتهاند که با یکدیگر متفاوت و حتی گاه متناقض بوده است. گاهی اوقات از سخنگاههای داخلی و خارجی نیز تلاش میشد این واقعیت تاریخی با برچسبهایی نظیر توهم توطئه به حاشیه رانده شود. اما دیدار ولادیمیر زلنسکی در ۲۸ فوریه با ترامپ، صحنهای عریان از سیاست خارجی آمریکا در برابر چشمان جهانیان به نمایش گذاشت که شمار زیادی از غرب دوستان را با بهت روبهرو ساخت. این بهت شاید نتیجه عدم توجه سیاست مداران دنیا به هشدارهای یاد شده بود. این در حالیست که این هشدارها صرفا با تکیه بر آرمانها بیان نشده و ریشه در واقعیتهای تاریخی داشت. در این نوشتار کوتاه به اختصار به بازخوانی برخی از این تجربههای تاریخی میپردازیم؛ تجربههایی از جنس دوستی و اعتماد، اما فرجامی تلخ و کشنده.
۱- ویتنام جنوبی در عصر نگو دین دیم
نگو دین دیم ژان باپتیست در سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۳ رئیس جمهور ویتنام جنوبی شد و تحت حمایت آمریکا به اداره کشور پرداخت. آمریکا برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم از ویتنام شمالی به جنوبی و در نتیجه به خطر افتادن منطقه هندوچین و ایجاد چالشهای امنیتی برای متحدان آمریکا مانند ژاپن، تحت رهبری آیزنهاور حمایتهای خود از نگو دین دیم را آغاز کردند؛ به گونهای که حتی بخش بزرگی از بودجه این دولت توسط آمریکا تامین میشد. او نیز در سایه این حمایتهای با ایجاد یک حکومت دیکتاتوری مانند سدی در برابر کمونیستهای شمال و جنوب عمل میکرد، اما در عین حال سیاستهای او موجب ایجاد بحرانهایی مانند بحران بودایی، جنگ، فقر گسترده، کمبود مواد غذایی و محدودیت آزادیهای مدنی شده بود که این امر موجب نارضایتی گسترده مردم ویتنام جنوبی شده بود.
این تحولات سبب انسجام تودههای انقلابی مردم و تشکیل جنبشی به نام جبهه آزادی بخش ملی تحت حمایت چین و شوروی بود. چریکهای این جنبش مبارزاتدسختی علیه نگو دین دیم و بعدها واحدهای آمریکایی آغاز کردند. متناسب با شدت گرفتن این مبارزات، آمریکا هم حمایتهای خود را از نگو دین دیم افزایش داد؛ اما در نهایت با توجه به شکستهای سنگین او از چریکهای ویت کنگ، انزوای بیش از اندازه او در میان مردم ویتنام جنوبی و مخالفتهای شدید بودائیان با دولت کاتولیک مذهب او، آمریکا او را قربانی سیاستهای جدید خود ساخت.
آمریکا با سلب حمایتهای خود از نگو دین دیم فضایی ایجاد کرد تا در نهایت در اول نوامبر ۱۹۶۳ میلادی با کودتایی که از سوی ژنرالهای ارتش ترتیب داده شد، سایگون پایتخت ویتنام جنوبی سقوط کند. او نیز در مقابل این کودتا نتوانست مقاومت کند و روز بعد در جریان این حوادث کشته شد.
۲- محمد مصدق؛ نخست وزیر ملی ایران
دکتر محمد مصدق از چهرههای شاخص تاریخ معاصر ایران است. اقدامات او برای ملی شدن صنعت نفت، نقطه عطفی در زندگی سیاسی او به شمار میرود. دکتر مصدق تصور میکرد با ملی کردن صنعت نفت، دست انگلیس را از ایران کوتاه کرده است و اکنون نیازمند حمایت یک کشور ابرقدرت دیگر از ایران است. در ابتدای دوران نخستوزیری مصدق نیز، آمریکا در ظاهر خود را حامی ملی شدن صنعت نفت معرفی میکرد و این باعث شد که مصدق در مقابل تهدیدات انگلیسیها، به جای تکیه بر حمایتهای مردم و علما همچون آیت الله کاشانی که از عوامل اصلی پیروزی نهضت ملی و نخست وزیری او بودند، به آمریکا تکیه کند.
دولت مصدق در یک خطای محاسباتی آشکار، آمریکا را برای حمایت از خود برگزید و به سوی این کشور گرایش پیدا کرد. اما امریکاییها حتی در موضوع تحریم نفت ایران جانب انگلیسیها را گرفتند و در نهایت در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علی رغم دوستی مصدق با آن ها، با همکاری انگلیس عملیات آژاکس را طراحی کرده و دولت مصدق را سرنگون ساختند.
حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دانشآموزان و دانشجویان به تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۹۶ این واقعه تلخ را این گونه روایت کردهاند: "بعضیها هستند که میگویند حالا یکجوری، مثلاً یک ذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنیشان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند؛ [مثل]چه کسی؟ دکتر مصدّق. دکتر مصدّق برای اینکه بتواند با انگلیسیها مبارزه کند و در مقابل انگلیسها بایستد به خیال خودش، رفت سراغ آمریکاییها؛ با آنها ملاقات کرد، مذاکره کرد و درخواست کرد؛ [به آنها]اعتماد کرد. کودتای بیستوهشتم مرداد نه به وسیلهی انگلیس [بلکه]به وسیلهی آمریکا در ایران انجام گرفت، علیه مصدّق. یعنی حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند؛ اینها نوکر میخواهند، سرسپرده میخواهند، توسریخور میخواهند؛ مثل چه کسی؟ مثل محمّدرضای پهلوی؛ اینجور آدمی میخواهند؛ که بر این کشورِ پُرنعمتِ پُربرکتِ ثروتمندِ حسّاسی که ازلحاظ موقعیّت جغرافیایی حسّاس است، ازلحاظ تواناییهای گوناگون حسّاس است، حکومت کند؛ یک نفری باشد دست بسته و تسلیم آنها؛ آمریکاییها این را میخواهند؛ اگر نشد، میشوند دشمن".
۳- محمد رضا پهلوی؛ ژاندارم منطقه غرب آسیا
محمدرضا پهلوی که پس از هشدار ترومن، رئیس جمهور وقت امریکا به استالین در سال در ارتباط با بیرون بردن قوای شوروی از خاک ایران به شدت مرعوب امریکا شده بود، به تدریج به سوی قدرت قویتر یعنی امریکا روی آورد. به گونهای که در سالهای بعد بزرگترین دوست و متحد امریکا در منطقه غرب آسیا به شمار میآمد. سولیوان نیز در کتاب ماموریت در ایران به نقل از کارتر، شاه ایران را به عنوان دوست نزدیک و متحد قابل اعتماد برای امریکا نام میبرد که رئیس جمهور به گرمی از او پشتیبانی میکند و میگوید ایران عامل ثبات امنیت منطقه حساس خلیج فارس است. این وابستگی سبب شده بود شاه برای حفظ منافع آمریکا نه تنها در ایران و منطقه غرب آسیا حتی در نقاط دیگری مانند ویتنام نیز وارد عمل شود.
اما در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب، با نظر به فعالیتهای جدی انقلابیون که منجر به پیروزی میشد، دولت آمریکا به رهبری کارتر متقاعد به خروج شاه از ایران شده و حمایتهای خود را از او سلب کردند. آنها دیگر حاضر نبودند بابت شاه هزینهای پرداخت کنند. برای آنها حفظ ایران و منافعشان در آنجا مهمتر از حفظ شاه بود. آمریکاییها پس از انقلاب اسلامی نیز به میانهروی دولت موقت دل بسته بودند و امیدوار بودند تا نوعی رابطه را با جمهوری اسلامی در میان خرابههای دوستی درازمدت ایالات متحده با شاه، برقرار کنند؛ بنابراین آنها حتی حاضر به پذیرش شاه در آمریکا هم نبوده و علی رغم بیماری وی و نیازش به درمان درخواستهای او را بی پاسخ میگذاشتند. او در نهایت به مصر رفت و آنجا درگذشت.
ریچارد نیکسون رئیس جمهور سابق آمریکا که از دوستان شاه بود، هنگام سفر به قاهره برای شرکت در تشییع جنازه شاه، مرگ او را یک تراژدی خوانده و سیاستهای کشورش در قبال این متحد قدیمی را، یکی از صفحات سیاه تاریخ سیاست خارجی آمریکا خواند. او گفته بود: "رفتار ما با شاه هشداری به دیگر دوستان آمریکا است که هر وقت به دردسر افتادند، نمیتوانند روی آمریکا حساب کنند".
۴- انور سادات و حسنی مبارک؛ از ییلاق کمپ دیوید تا پشت میلههای آهنین
هر اندازه جمال عبدالناصر به بلوک شرق گرایش داشت بر خلاف او انور سادات و حسنی مبارک گرایش شدید به غرب و آمریکا پیدا کردند. رهاورد این گرایش، پیمان ننگین کمپ دیوید بود که اسرائیل را به رسمیت شناخته و عملا مصر را وارد رابطه سیاسی با او میکرد. این خدمت بزرگ سبب توجه بیش از پیش آمریکا به مصر و ایجاد کانالهایی برای حمایتهای مالی مستمر از مصر شد. حتی بنیاد نوبل هم جایزه صلح خود موسوم به جایزه صلح نوبل را در سال ۱۹۷۸ بهطور مشترک به انور سادات از مصر و مناخیم بگین از اسرائیل تقدیم کرد. این موضوع موجب بر انگیخته شدن خشم جهان عرب به ویژه گروههای اسلام گرای مصر شد. در نهایت ۶ اکتبر ۱۹۸۱ هنگامی که انور سادات مشغول تماشای رژه نیروهای مسلح مصر بود توسط چند تن از ارتشیهای وابسته به جریان جهاد اسلامی کشته شد.
بعدها برخی از پژوهشگران با انتشار اسنادی مدعی شدند که سازمان"سیا" آمریکا از قصد اسلام گرایان مصر برای ترور انور سادات اگاه بوده است؛ اما، چون ملت مصر از سیاستهای غربگرایانه وی خشمگین شده بود بنابراین سازمانهای جاسوسی آمریکا معتقد بودند نباید هزینهای بیشتر برای سادات پرداخت کرد و در برابر تحرکات اسلام گرایان برای انجام این ترور سکوت کردند.
پس از ترور انور سادات، معاون او حسنی مبارک به ریاست جمهوری رسید. او نه تنها روند گرایش به آمریکا را متوقف نساخت، بلکه به مدت نزدیک به ۳۰ سال زمامداری خود به صورت فزایندهای به این روابط توسعه داد؛ اما در پیجنبشهای انقلابی سال ۲۰۱۱ مصر و افزایش نارضایتیهای مردمی، آمریکا برای حفظ مصر در حوزه نفوذ خود، حمایت هایش را ازمبارک سلب کرده و حتی به او صریحا پیشنهاد استعفا داد.
حسنی مبارک قبلا جمله مشهوری در رابطه با آمریکا گفته بود با این مضمون که:"هرکسی پیراهن آمریکاییها را بر تن کند برهنه باقی میماند"؛ اما شاید او دیر به این نتیجه رسید و فرجامی جز سقوط برای او نبود.
این وضعیت تا اندازهای مشمئز کننده و تحقیرآلود بود که هنگامی که حسنی مبارک پشت میلههای آهنین در دادگاه حاضر شد، روزنامه یدیعوت احارونوت به نقل از «ایتان گیلبواع» استاد دانشگاه و مشاور اسبق وزارت جنگ رژیم صهیونیستی نوشت: "زمانی که رهبران عرب مشاهده میکنند نزدیکترین دوست منطقهای آمریکا همانند سگی بیمار در قفسی تنگ انداخته و نه به کهنسالی او و نه به سرطان او رحم میشود، این پیام به همه رهبران جهان مخابره میشود که این آمریکا دیگر قابل اعتماد نیست".
۵- قذافی؛ چرخش ۱۸۰ درجه
معمر قذافی از جمله انقلابیون مشهور دنیای عرب در تاریخ معاصر به شمار میرود که یکی از طولانیترین دورانهای زمامداری را داشته است؛ از سپتامبر ۱۹۶۹ که با کودتایی پادشاه لیبی را سرنگون ساخت تا اکتبر ۲۰۱۱. او نیز در ابتدا به بلوک شرق تمایل داشت و تلاش کرده بود در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ با توسعه برنامههای هستهای، شیمیایی و موشکی، لیبی را به یک قدرت مستقل تبدیل کند؛ ولی حمایت آمریکا از گروههای مسلح و مداخلات سیاسی در این کشور باعث شد که قذافی به یکی از بزرگترین دشمنان غرب تبدیل شود. اما در ادامه تحت فشارهای شدید مانند تحریم ها، مجبور به چرخش ۱۸۰ درجه و تجدید نظر در سیاستهای خود شد.
قذافی در سال ۲۰۰۳ در نتیجه تغییر سیاست هایش، تصمیم گرفت برنامههای تسلیحاتی به ویژه برنامه هستهای خود را کاهش دهد. این تصمیم برای غرب به خصوص آمریکا یک پیروزی بزرگ به شمار میرفت. طی مذاکره با آمریکایی ها، برد موشکها به کمتر از ۳۰۰ کیلومتر کاهش یافته و تجهیزات هستهای نیز با کشتیهای بزرگ به خارج از لیبی انتقال یافت. آمریکا نیز در ازای این اقدامات بنا بود تحریم را کاهش دهد. در ادامه این روابط مذاکرات مختلفی با آمریکا صورت گرفته و قراردادهای متنوعی منعقد شد، اما با گذشت زمان آمریکا به تدریج این روابط را نادیده گرفته واز عمل به مفاد توافقات خودداری کرد.
تنشها میان غرب به رهبری آمریکا و لیبی اندازهای زیاد شد که پس از مدتی، در سال ۲۰۱۱ و با شروع قیامهای مردمی در لیبی، این کشورها وارد عمل شدند و در نهایت با حمله نظامی تحت رهبری ناتو، قذافی سرنگون شد و در پی آن لیبی بهطور کامل درگیر جنگ داخلی شد. قذافی نیز در نهایت پس از حدود ۴۲ سال حکومت در شهر سرت کشته شد.
اینها تنها نمونهای کوچک از خیانت آمریکا به دوستان و متحدان خود است که به اختصار بیان شد. اگر بنا بود نمونههای دیگر مانند گورباچف در شوروی، صدام در عراق، اشرف غنی در افغانستان، عربستان و حتی کشورهای اروپایی بیان شود؛ از ظرفیت این نوشتار خارج بود؛ بنابراین رفتار امروز آمریکا با افرادی مانند زلنسکی و کشورهایی مانند کانادا امری غریب و استثنایی نیست؛ بلکه دومینویی است که سال هاست ادامه دارد و شاید هیچ تعبیری مانند این سخن از هنری کیسینجر دیپلمات و سیاست مدار آمریکایی نتواند این موضوع را بیان کند: دشمن آمریکا بودن خطرناک است، اما دوست آمریکا بودن کشنده است!
نویسنده و پژوهشگر: عباس کریمیان