به گزارش ایرنا، تصور کنید در کوچههای خاکی گرگان قدم میزنید، جایی که بوی نان تازه از تنور بلند شده و صدای سحرخوانها در سکوتی سپیدهدمی طنینانداز است.
حالا به این تصویر، شکوفههای نوروزی و سفرههای هفتسین را اضافه کنید که در کنار دعای افطار، رنگ و بویی دیگر به زندگی میدهند. اینجا گرگان است، شهر تاریخ و سنت که در بهار ۱۴۰۴ میزبان یک رویداد دلانگیز شد: نشست «رمضان در نوروز».
این مراسم در خانه تاریخی قوانلو، مثل کلیدی بود که قفل صندوقچه خاطرات را باز کرد و ما را به سفری در زمان برد؛ سفری به روزهایی که رمضان و نوروز، دست در دست هم، قلب مردمان این دیار را گرم میکردند.
وقتی تقویم به ماه مبارک رمضان میرسد و همزمان بهار با عید نوروز از راه میرسد، انگار طبیعت و معنویت با هم پیمان میبندند تا جشنی دوگانه بسازند. در این نشست، پژوهشگران و تاریخنگاران گرد هم آمدند تا از میراث ناملموس گلستان بگویند؛ از آیینهایی که نسل به نسل چرخیدهاند و هنوز هم در گوشهگوشه این سرزمین زندهاند.
از «یا رمضان» ترکمنها گرفته تا پخت قاورقا و سحرخوانیهایی که شبهای سرد را به گرمای همدلی پیوند میزدند. این رویداد، فقط یک مراسم نبود؛ بلکه آینهای بود که گذشته را در برابر چشمانمان گذاشت و ما را به فکر فرو برد که چطور این سنتها هنوز هم میتوانند در زندگی امروزمان نفس بکشند.
بیایید لحظهای چشمانمان را ببندیم و به دهههای دور برویم: به گرگان دهههای ۳۰ و ۴۰، جایی که صدای توپ افطار از چهارگوش شهر بلند میشد و بچهها زیر کرسی از خواب میپریدند تا سحری بخورند. یا به شبهایی که مردم با تنقلات دور هم جمع میشدند و تا نیمهشب از قصههای قدیم میگفتند. این نشست، پلی بود میان دیروز و امروز؛ فرصتی برای لمس دوباره آن صفا و صمیمیتی که شاید در شلوغی زندگی مدرن گم کردهایم.
گنجینهای از سنتهای ناملموس؛ ۱۱۰ اثر ثبتشده!
معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان گلستان ، با افتخار اعلام کرد: تاکنون ۱۱۰ اثر از میراث ناملموس این استان در فهرست آثار ملی ثبت شده است. از آیین سنتی «یا رمضان» ترکمنها که در شبهای ماه مبارک طنینانداز میشود تا پخت «قورقا»، آن خوراکی خوشمزه سفرههای افطار که با گندم یا برنج نیمدانه، شکر، کنجد و گردو عجین شده، همه و همه بخشی از این گنجینهاند.
حمید عمرانی رکاوندی با اشاره به نوروز گفت: ۱۳ کشور این آیین را گرامی میدارند؛ نشانهای از شکوه فرهنگ ایرانی که از مرزها فراتر رفته است.
وی افزود: سحرخوانی، قرائت قرآن، سفرههای افطاری، کمک به نیازمندان و جشن عید فطر هم از دیگر آیینهایی هستند که در گوشهگوشه گلستان جان میگیرند و قلبها را به هم نزدیکتر میکنند.
سحر و افطار در آینه اقوام گلستان
کارشناس میراث ناملموس اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری گلستان هم با شور و شوق از تنوع آیینهای رمضانی در میان اقوام گلستان سخن گفت. از سحرخوانی که نوای بیداری را در کوچهها میپراکند تا مراسم «یا رمضان» و ختم قرآن کریم که فضای معنوی را دوچندان میکند.
مریم منصوری، از سنت کمک به نیازمندان و سفرههای افطاری گفت که نشاندهنده همدلی مردمان این دیار است. انگار هر قوم با زبان و فرهنگ خودش، رمضان را به رنگ خاصی درمیآورد و این تابلوی رنگارنگ، زیبایی گلستان را دوچندان میکند.
بازگشت به دهههای ۳۰ و ۴۰، نوستالژی رمضان و نوروز
پژوهشگر پیشکسوت گرگان، ما را به سفری در زمان برد؛ به گرگان دهههای ۳۰ و ۴۰، جایی که رمضان و نوروز با هم گره خورده بودند.
محمدرضا اثنیعشری از آمادهسازی پیش از رمضان گفت: مردم از اواخر تابستان زغال را الک میکردند تا گازش از بین برود و زیر کرسی، کسی خفه نشود! مسگرها هم دست به کار میشدند و ظرفها را برای سفرههای افطار و نوروز آماده میکردند. تهیه مواد غذایی هم حکایتی داشت. رشتهها را خیس میکردند، نشاسته را خودشان از گندم یا سیبزمینی میگرفتند و همه چیز با دستان خودشان مهیا میشد.
وی گفت: تعیین وقت سحر و افطار هم حال و هوای خودش را داشت. در آن روزها که رادیو «جعبه شیطان» نامیده میشد و تلویزیون هنوز به خانهها راه نیافته بود، صدای توپهای چهارگوش شهر، زمان افطار را اعلام میکرد.
اثنیعشری ادامه داد: دو ساعت مانده به سحر، سحرخوانها با چوب و حلبی در کوچهها میچرخیدند و با فریاد و مناجات، مردم را بیدار میکردند.
وی با حسرت گفت: مناجاتها طوری بود که از هر خانهای صدای خوش به گوش میرسید.
این پژوهشگر پیشکسوت میراث فرهنگی خاطرهای از سحری خواند: زمستان بود و برف میبارید. زیر کرسی خوابیده بودم که صدای چکش سحرخوان بیدارم کرد. دیگها روی آتش میرفت و سفره با نان، پنیر، حلوا و فرنی پهن میشد.
تفریحات رمضانی؛ از دورهمی تا حمام شب بیستوهفتم!
تفریح مردم در رمضان چه بود؟ اثنیعشری با لبخند گفت: دورهمیهای ۲۰-۳۰ نفره با تنقلات تا نیمهشب ادامه داشت. شب بیستوهفتم که شب به درک واصلشدن ابنملجم بود، مردم به حمام میرفتند و کلهپاچه میخوردند!
تقارن رمضان و نوروز: صفا و صمیمیت گمشده
در سالهای ۱۳۰۴، ۱۳۳۸ و ۱۳۷۰ خورشیدی، رمضان و نوروز با هم آمدند. روزها به روزهداری و عبادت میگذشت و شبها به دید و بازدید نوروزی.
اثنیعشری با حسرت گفت: آن سالها صمیمیتی بود که حالا کمرنگ شده. مردم با وجود سرما و باران، سحری را در خانه اقوام میخوردند. حالا مشکلات اقتصادی، سفرهها را کوچک کرده و سنتها را کمرنگ.
وی افزود: آن زمان بچهها را در سرمای سحر بیدار میکردند تا با روزه آشنا شوند، اما حالا میگویند «بگذار بخوابد، فردا امتحان دارد».
گرگان دیروز و امروز؛ از صلوات تا سلام تلفنی
در پایان، اثنیعشری با طنزی تلخ گفت: آن موقع مردم در عید به دید و بازدید از هم خیلی اصرار داشتند. حتی پیش میآمد که برای افطار به خانه هم میرفتند اما تا سحر میماندند و صبح به خانه بازمیگشتند اما حالا حتی برادر به برادر زنگ میزند و با یک سلام و خداحافظ تمام!.
این پژوهشگر پیشکسوت میراث فرهنگی معتقد است که سنتهای باصفا جای خود را به تبلیغات و تشریفات دادهاند. اما هنوز هم میتوان عطر آن روزها را در کوچههای گرگان جستوجو کرد، جایی که رمضان و نوروز، مثل دو دوست قدیمی، دست در دست هم میدادند.