شناسهٔ خبر: 71712503 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

ایرنا بررسی کرد؛

اتحاد فراآتلانتیک در بحران؛ اروپا چه گزینه‌هایی دارد؟

لندن – ایرنا – تصمیم بحث‌برانگیز رئیس‌جمهوری آمریکا برای تعلیق کمک‌های نظامی به اوکراین، کشوری که اتحادیه اروپا آن را خط مقدم خود در برابر روسیه می‌بیند، شکاف‌های عمیق در اتحاد فراآتلانتیک را نمایان کرده و رهبران این قاره را با این پرسش اساسی روبه‌رو ساخته است که آیا همچنان می‌توانند به واشنگتن به‌عنوان یک متحد قابل‌اتکا تکیه کنند یا باید به‌سوی استقلال راهبردی در تأمین امنیت خود گام بردارند.

صاحب‌خبر -

به گزارش روز چهارشنبه ایرنا، اعلام تصمیم دونالد ترامپ برای تعلیق تمامی کمک‌های نظامی آمریکا به اوکراین باعث حیرت و نگرانی گسترده در اروپا شده است. مقامات اروپایی بلافاصله نسبت به این اقدام واکنش نشان دادند و آن را تهدیدی برای امنیت قاره و به نفع روسیه دانستند. به‌عنوان مثال، وزیر امور اروپای فرانسه این تعلیق را به‌شدت محکوم و تصریح کرد که قطع ارسال تسلیحات به اوکراین صلح را «دورتر» می‌کند، زیرا صرفاً به گفته او «دست متجاوز» را در میدان جنگ تقویت خواهد کرد. همچنین وزیر خارجه فنلاند هشدار داد که «ما از لحاظ نظامی به آمریکایی‌ها نیاز داریم… اکنون نباید تسلیم شویم». وی تأکید کرد که توقف حمایت غرب می‌تواند موضع اوکراین در برابر روسیه را تضعیف کند. بسیاری از رهبران اروپایی با لحنی نگران ابراز کردند که این تصمیم ممکن است باعث تزلزل مقاومت اوکراین شود و باید با افزایش حمایت اروپا جبران گردد.

هفته گذشته، آنالیزا دادز در اعتراض به تبعیت لندن از سیاست‌های کاخ سفید در کاهش کمک‌های خارجی و افزایش هزینه‌های دفاعی، از سمت خود به‌عنوان معاون امور توسعه بین‌المللی در وزارت خارجه انگلیس استعفا داد. این اقدام نشان‌دهنده حساسیت اروپایی‌ها نسبت به تصمیمات آمریکا و آمادگی آنها برای واکنش جدی در صورت همراهی ناخواسته با این سیاست‌ها است.

فراتر از مواضع رسمی، کارشناسان و تحلیلگران اروپایی نیز نسبت به پیامدهای تصمیم ترامپ هشدار داده‌اند. برخی تحلیلگران معتقدند که تعلیق کمک‌های نظامی آمریکا به اوکراین، زنگ خطری برای اروپا است تا واقع‌بینانه‌تر به اتکای خود به آمریکا بنگرد. به گفته‌ یانا پوگلیرین از اندیشکده شورای اروپایی روابط خارجی، بسیاری از اروپایی‌ها هنوز نپذیرفته‌اند که ترامپ اساساً مایل نیست نقشی را ایفا کند که اروپایی‌ها انتظار دارند؛ او هشدار می‌دهد که به احتمال زیاد دیگر «حمایت قوی آمریکا» در کار نخواهد بود.

حتی برخی مقام‌های اروپایی در محافل خصوصی خشم خود را از رفتار ترامپ پنهان نکرده و آن را «شرم‌آور» توصیف کرده‌اند. یک مقام ارشد اروپا پس از این ماجرا اظهار داشت که «دونالد ترامپ باید تصمیم بگیرد می‌خواهد رهبر دنیای آزاد باشد یا سردسته‌ی یک باند اخاذی». این اظهارات تند - هرچند غیرعلنی - بیانگر عمق ناامیدی و خشم در اروپا نسبت به اقدام آمریکا است.

مجموع واکنش‌های سیاستمداران و تحلیلگران اروپایی نشان می‌دهد که تصمیم تعلیق کمک‌ها به اوکراین به‌عنوان ضربه‌ای جدی به اعتماد متقابل فراآتلانتیک و عاملی تهدیدکننده برای امنیت اروپا تلقی می‌شود.

چالش‌های اروپا در تأمین امنیت بدون حمایت آمریکا

این بحران بار دیگر میزان وابستگی نظامی اروپا به ایالات متحده را آشکار ساخت. واقعیت این است که توان بازدارندگی و قدرت نظامی آمریکا به‌مراتب فراتر از هرآن چیزی است که اروپایی‌ها به تنهایی قادر به فراهم کردن آن هستند.

ده‌ها هزار نیروی آمریکایی در پایگاه‌های متعدد سراسر اروپا مستقرند و واشنگتن انواع قابلیت‌های نظامی پیشرفته را تأمین می‌کند که اروپا در حال حاضر فاقد آنهاست؛ از امکانات سوخت‌گیری هوایی گرفته تا چتر هسته‌ای عظیم آمریکا که امنیت نهایی اروپا را تضمین می‌کند. برای نمونه، ایالات متحده لوایح اطلاعاتی، آموزش نیروها و بخش عمده‌ای از تجهیزات کلیدی مانند سامانه‌های پدافند هوایی را در اختیار اوکراین و متحدان اروپایی قرار داده است که جایگزین کردن آنها برای اروپا بسیار دشوار است. طبق آمار ناتو، آمریکا در سال ۲۰۲۴ بیش از ۲۰ میلیارد یورو کمک نظامی به اوکراین ارائه کرد که بیش از ۴۰ درصد کل حمایت‌های نظامی دریافتی کی‌یف در آن سال بود. چنین سهم بزرگی نشان می‌دهد در صورت عقب‌نشینی واشنگتن، کشورهای اروپایی ناچار خواهند بود خلائی بزرگ را پُر کنند.

واقعیت این است که پایگاه‌ها و نیروهای آمریکایی مستقر در کشورهای اروپایی یکی از پایه‌های اصلی امنیت قاره طی دهه‌های گذشته بوده‌اند. وابستگی اروپا به این چتر امنیتی گسترده باعث شده است که هر گونه کاهش حضور آمریکا، مستقیماً شکاف‌های توان دفاعی اروپا را نمایان سازد.

هرچند کشورهای اروپایی اقتصادی نیرومند و جمعیتی قابل توجه دارند، اما تبدیل این ظرفیت به توان دفاعی مستقل با چالش‌های بزرگی همراه است. بر اساس یک مطالعه‌ مشترک اندیشکده‌های بروگل و کیل، اروپا برای دفاع مستقل از خود در برابر روسیه نیازمند افزایش سالانه دست‌کم ۲۵۰ میلیارد یورو در بودجه‌ی دفاعی (معادل حدود ۱٫۵ درصد تولید ناخالص اتحادیه اروپا) و فراهم کردن حدود ۳۰۰ هزار نیروی نظامی اضافی در کوتاه‌مدت است. چنین جهشی نشان‌دهنده‌ فاصله‌ فعلی اروپا با سطح بازدارندگی مطلوب بدون اتکا به آمریکاست.

به‌رغم فشارهای فزاینده‌ واشنگتن طی سال‌های اخیر، بسیاری از کشورهای اروپایی هنوز به طور کامل به هدف هزینه‌کرد ۲ درصد تولید ناخالص داخلی برای دفاع (مطابق تعهدات ناتو) نرسیده‌اند. دونالد ترامپ بارها متحدان اروپایی را به خاطر «سواری مجانی» سرزنش کرده و از آنان خواسته بود سهم بیشتری در دفاع خود برعهده گیرند.

اگرچه پس از شروع جنگ اوکراین، روند افزایش بودجه‌های نظامی در اروپا سرعت گرفته است، اما ناهماهنگی و پراکندگی در برنامه‌ریزی دفاعی اروپا همچنان چالشی جدی محسوب می‌شود. نیروهای نظامی کشورهای اروپایی عمدتاً به صورت ملی سازمان‌دهی شده و صنایع دفاعی آنها به‌صورت موازی و بعضاً با دوباره‌کاری عمل می‌کنند که بهره‌وری را کاهش می‌دهد. عدم یکپارچگی کامل در استانداردهای تسلیحاتی و فقدان ساختار فرماندهی واحد اروپایی برای عملیات‌های بزرگ، از جمله موانعی است که توان قاره را محدود می‌کند. با این حال، رهبران اروپا اکنون بیش از هر زمان دیگری بر ضرورت غلبه بر این چالش‌ها تأکید دارند.

یک مقام ارشد اروپا در این باره تصریح کرده است: «ما می‌دانیم که آنها (آمریکایی‌ها) انتظار دارند ما مسئولیت بیشتری برای امنیت اروپا بر عهده بگیریم و ما باید برای آن آماده باشیم». به همین دلیل اتحادیه اروپا و کشورهای اروپایی گام‌هایی برای تقویت همکاری‌های دفاعی برداشته‌اند؛ از جمله افزایش بودجه‌های نظامی در آلمان، لهستان و کشورهای اسکاندیناوی پس از ۲۰۲۲، و ابتکارهایی مانند همکاری ساختار دائمی دفاعی اروپا (PESCO) جهت توسعه‌ مشترک قابلیت‌های نظامی. در مجموع، توان بالقوه‌ نظامی و مالی اروپا برای دفاع از خود وجود دارد، اما تبدیل آن به ظرفیت عملی نیازمند زمان، سرمایه‌گذاری عظیم و اراده‌ سیاسی مشترک در میان کشورهای اروپایی است؛ اراده‌ای که اکنون با توجه به تزلزل تکیه‌گاه آمریکایی، در حال تقویت شدن است.

تزلزل اتحاد فراآتلانتیک

تصمیم اخیر ترامپ از دید بسیاری تحلیلگران، نشانه‌ای از کمرنگ‌شدن تعهد آمریکا به دفاع از اروپا است؛ روندی که می‌تواند انسجام اتحاد فراآتلانتیک را به شکلی بی‌سابقه تضعیف کند. برای دهه‌ها اساس بازدارندگی ناتو بر یک باور مشترک استوار بود که حمله به هر کشور عضو، واکنش جمعی همه را در پی دارد (اصل ماده ۵ پیمان آتلانتیک شمالی). اکنون اما برای نخستین بار تردیدهایی جدی درباره اعتبار این تعهد به وجود آمده است.

در کنفرانس امنیتی مونیخ ۲۰۲۵ بسیاری از ناظران به این جمع‌بندی رسیدند که ایالات متحده دست‌کم در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ دیگر مایل به تضمین امنیت اروپا به شیوه‌ گذشته نیست. حتی اگر این رویکرد تاکتیکی برای واداشتن اروپا به افزایش توان نظامی خود باشد، نفس ایجاد تردید در حمایت آمریکا کافی است تا پایه‌های اعتماد در درون ناتو متزلزل شود. اهمیت این مسأله از دید کارشناسان اروپایی به حدی است که در یک نظرسنجی، گروهی از متخصصان امنیتی اروپا هشدار داده‌اند خروج کامل آمریکا از اروپا به اندازه‌ یک حمله‌ هسته‌ای روسیه می‌تواند برای امنیت اتحادیه اروپا بی‌ثبات‌کننده باشد. این قیاس تند ولی قابل توجه، گویای آن است که غیبت نقش آمریکا در بازدارندگی تا چه حد می‌تواند معادلات امنیتی اروپا را دستخوش تغییرات خطرناک کند.

البته نشانه‌های اولیه‌ این واگرایی فراآتلانتیک پیش‌تر خود را نشان داده بود. آنگلا مرکل صدراعظم پیشین آلمان، پس از نشست‌های پرتنش با ترامپ در سال ۲۰۱۷ صریحاً اعلام کرد که اروپا دیگر نمی‌تواند همچون گذشته «به طور کامل به دیگران متکی باشد» و باید سرنوشت خود را به دست خویش گیرد. این اظهارات کم‌سابقه از زبان رهبری اروپایی، آن هم در حالی که هنوز آمریکا رسماً از هیچ تعهدی خارج نشده بود، نشان از تکانه‌هایی داشت که در بنیان اعتماد اروپا به حمایت واشنگتن احساس می‌شد.

دو سال بعد، در ۲۰۱۹، امانوئل مکرون رئیس‌جمهور فرانسه حتی پا را فراتر گذاشت و با انتقاد از عدم رهبری آمریکا، وضعیت ناتو را به «مرگ مغزی» تشبیه کرد. چنین بیان صریحی از یکی از رهبران اروپای غربی درباره ائتلافی که کشورش از بنیان‌گذاران آن است، بازتاب شوکی بود که سیاست‌های غیرقابل‌پیش‌بینی ترامپ به پیکره اتحاد غربی وارد کرده بود. هرچند این سخنان با واکنش تند ترامپ مواجه شد، اما واقعیت این است که در دوره‌ ریاست‌جمهوری او شکاف‌های کم‌سابقه‌ای در روابط دوسوی اقیانوس اطلس پدیدار شد.

اکنون سؤال محوری برای اروپا این است که آیا ایالات متحده همچنان یک متحد قابل اتکا است؟ تداوم رویکرد واشنگتن در قبال اوکراین و ناتو به‌گونه‌ای که دیده می‌شود (اول آمریکا، کاهش نقش در اروپا) می‌تواند به این تردیدها دامن بزند. بسیاری در اروپا بیم آن را دارند که اگر روند کنونی ادامه یابد، روند فاصله گرفتن آمریکا از تعهدات سنتی خود ممکن است از دوره‌ ترامپ فراتر رود و حتی به یک تغییر راهبردی بلندمدت تبدیل شود. از همین رو، برخی تحلیلگران اروپایی تأکید می‌کنند که قاره باید خود را برای تداوم اختلال در رابطه با آمریکا آماده کند.

مجموع این عوامل حکایت از دوره‌ای پرتلاطم در اتحاد فراآتلانتیک دارد؛ دوره‌ای که برخی آن را سخت‌ترین مقطع برای این اتحاد از زمان بحران سوئز در ۱۹۵۶ به این سو توصیف کرده‌اند.

سناریوهای احتمالی آینده

در صورت استمرار روند کاهش حمایت‌های آمریکا، اروپا با چند گزینه و سناریوی پیش رو مواجه است:

تقویت استقلال دفاعی اروپا: محتمل‌ترین واکنش بلندمدت اروپا حرکت به سمت اتکای بیشتر بر توانایی‌های دفاعی خود است. این سناریو شامل افزایش چشمگیر بودجه‌های نظامی، توسعه صنایع دفاعی مشترک و ایجاد سازوکارهای هماهنگ فرماندهی اروپایی است.

بحث «خودمختاری استراتژیک» اروپا که مدتی است در بروکسل مطرح شده، در چنین وضعیتی شتاب خواهد گرفت. حتی ایده‌هایی نظیر تشکیل یک ارتش واحد اروپایی که زمانی دور از دسترس می‌نمود، اکنون جدی‌تر مطرح می‌شوند. ولودیمیر زلنسکی رئیس‌جمهور اوکراین در سخنرانی اخیر خود بیان کرده که باور دارد «زمان آن فرارسیده که نیروهای مسلح اروپا ایجاد شوند»؛ اشاره‌ای نمادین که نشان می‌دهد حتی شرکای خط مقدم اروپایی نیز خواهان تضمین‌های امنیتی مستقلی از جانب اروپا هستند.

اتحادیه اروپا احتمالاً برای ایفای نقش به عنوان ضامن امنیت اوکراین پس از جنگ یا در صورت توافق صلح، ناچار به اعزام نیروهای اروپایی در زمین خواهد بود. بدیهی است تحقق چنین سناریویی نیازمند عزم سیاسی، رفع اختلافات درونی (مثلاً میان کشورهای شرقی و غربی اروپا بر سر رویکردهای امنیتی) و صرف هزینه‌های سنگین است، اما بسیاری آن را تنها راه مطمئن در بلندمدت می‌دانند. در واقع، تحلیلگران دفاعی اروپایی استدلال می‌کنند که بهترین راه برای مواجهه با آینده‌ نامعلوم اتحاد با آمریکا، سرمایه‌گذاری بر یک نیروی بازدارنده‌ قدرتمند اروپایی است تا اروپا بتواند در صورت لزوم به تنهایی از پس دفاع خود برآید.

اصلاح ساختار ناتو با محوریت اروپا: سناریوی دیگر، تغییر توازن نقش‌ها در درون ناتو به نفع اروپا است، بدون انحلال این ائتلاف. در چنین حالتی، کشورهای اروپایی سهم نظامی و مالی بسیار بیشتری بر عهده می‌گیرند و ایالات متحده نقش کوچک‌تری ایفا می‌کند (مثلاً به پشتیبانی اطلاعاتی-لجستیکی محدود می‌شود). این گزینه مستلزم اقناع آمریکا به ماندن در حداقل نقش و در عین حال شکل‌دهی یک ستون دفاعی اروپایی قدرتمند در چارچوب ناتو است.

برخی معتقدند این سناریو می‌تواند مدلی واقع‌بینانه‌تر باشد؛ زیرا حفظ آمریکا، هرچند در نقشی کمرنگ‌تر همچنان برای بازدارندگی (به ویژه به خاطر توان هسته‌ای آمریکا در حمایت از اروپا) حیاتی است. نمونه‌ای از این رویکرد را می‌توان در اظهارات اخیر نخست‌وزیر انگلیس مشاهده کرد که گفت اروپا آماده است «بار اصلی تأمین امنیت اوکراین» را بر دوش بگیرد، اما برای موفقیت به «پشتیبانی قوی آمریکا» نیز نیاز دارد.

با این حال، منتقدان هشدار می‌دهند که تکیه بر حضور حداقلی آمریکا همچنان اروپا را در وضعیت وابستگی نگاه می‌دارد و مشخص نیست در بلندمدت تا چه اندازه پایدار باشد. در هر صورت، افزایش نقش اروپا در ناتو حتی در کوتاه‌مدت نیز اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد؛ چنان‌که مقامات اروپایی اعلام کرده‌اند ناتو برای تطبیق با واقعیت‌های جدید باید «به‌طور اساسی تغییر کند» و اروپا سهم بسیار بیشتری را بر عهده بگیرد.

سناریوی واگرایی و خطرات آن: بدبینانه‌ترین گزینه این است که شکاف بین آمریکا و اروپا عمیق‌تر شود و اتحاد فراآتلانتیک به مسیر فروپاشی بیفتد. در این سناریو، آمریکا به تدریج نیروهای خود را از اروپا خارج می‌کند و تمرکز خود را به رقابت‌های جهانی دیگر (مثلاً آسیا) معطوف می‌سازد. نتیجه می‌تواند ظهور یک اروپای دوپاره در حوزه امنیتی باشد؛ به طوری که برخی کشورهای اروپایی برای محافظت به دنبال توافقات دوجانبه‌ جداگانه با آمریکا یا حتی امتیاز دادن به روسیه بروند (شکلی از موازنه‌سازی منفرد)، و برخی دیگر تلاش کنند به طور جمعی ولی بدون پشتیبانی واشنگتن از خود دفاع کنند.

در غیاب چتر امنیتی آمریکا، بازدارندگی اروپا به چالش کشیده خواهد شد و سناریوهایی مانند تشدید رقابت تسلیحاتی منطقه‌ای (از جمله احتمال فکر کردن برخی کشورها به گزینه‌های بازدارندگی مستقل نظیر سلاح هسته‌ای) دور از ذهن نخواهد بود. تاریخ نشان داده است که هرگاه اتحاد غرب دچار اختلاف و تفرقه شده، رقابت در این زمینه تشدید شده است. نمونه‌ی بارز آن بحران مجارستان ۱۹۵۶ است که در بحبوحه‌ی اختلاف غرب (بر سر سوئز) رخ داد و شوروی توانست بدون واکنش موثر غرب، قیام بوداپست را مدیریت کند. اروپا بیم آن دارد که تکرار چنین وضعیتی در عصر حاضر (مثلاً در قبال کشورهای شرق اروپا یا حوزه‌ بالتیک) فاجعه‌بار باشد.

بنابراین، حتی در این سناریوی تاریک نیز راهبرد معقول برای اروپا تقویت حداکثری توان بازدارندگی مشترک خود است تا هزینه‌ هرگونه ماجراجویی برای روسیه را به حدی بالا ببرد که بدون حضور آمریکا نیز صلح حفظ شود. به بیان دیگر، اروپا باید بدترین حالت، یعنی خروج کامل آمریکا را فرض گرفته و برنامه‌ریزی دفاعی خود را بر آن اساس تنظیم کند تا در صورت وقوع، غافلگیر و ناتوان نشود.

البته آینده‌ واقعی ممکن است ترکیبی از سناریوهای بالا باشد. به گفته‌ تحلیلگران، این احتمال وجود دارد که آمریکا از اروپا فاصله بگیرد اما نه به طور ناگهانی و کامل؛ در عوض ممکن است با استفاده از تهدید ترک اروپا، امتیازات بیشتری از متحدان بگیرد (چه در زمینه‌ بودجه‌ نظامی، چه در موضوعات تجاری و سیاسی) و هم‌زمان حضور نظامی خود را به‌تدریج کاهش دهد. از سوی دیگر، اروپا ممکن است ضمن تلاش برای حفظ حدی از مشارکت آمریکا، بنیان دفاعی مستقل خود را نیز تقویت کند. برنامه‌ریزان دفاعی اروپا اکنون ناگزیرند برای طیفی از احتمالات آماده شوند. نتیجه‌ نهایی هر چه باشد، تردیدی نیست که دوران اتکای تقریبا مطلق اروپا به آمریکا به پایان رسیده و قاره‌ سبز در آستانه‌ تعریف نقش جدیدی برای خود در معماری امنیتی جهان پساجنگ سرد قرار دارد.

پیشینه تاریخی و نمونه‌های مشابه

نگاهی به تاریخ نشان می‌دهد مواردی که در آنها آمریکا حمایت نظامی خود را از اروپا کاهش داده یا رویکرد متفاوتی در پیش گرفته، با تکاپوی اروپا برای واکنش و سازگاری همراه بوده است. یکی از بارزترین نمونه‌ها بحران سوئز در سال ۱۹۵۶ بود. در جریان این بحران، انگلیس و فرانسه بدون جلب حمایت آمریکا به عملیات نظامی در مصر دست زدند که با مخالفت صریح واشنگتن مواجه شد.

دوایت آیزنهاور رئیس‌جمهور وقت آمریکا صراحتاً خواستار توقف حمله و خروج نیروهای اروپایی از مصر شد و این فشار آمریکا در نهایت به عقب‌نشینی تحقیرآمیز لندن و پاریس انجامید، تا حدی که آنتونی ادن نخست‌وزیر وقت انگلیس مجبور به استعفا شد. هم‌زمان، شوروی از فرصت اختلاف در اردوگاه غرب بهره برد و شورش ضدکمونیستی مجارستان را سرکوب کرد. این درحالی است که به دلیل شکاف ایجادشده بین آمریکا و متحدان اروپایی، غرب نتوانست واکنشی در حمایت از مجارستان نشان دهد.

ماجرای سوئز درس عبرت مهمی برای اروپا داشت؛ این‌که اقدام مستقلانه‌ نظامی بدون پشتوانه‌ آمریکا می‌تواند نه تنها موفق نباشد، بلکه به تضعیف کلی موقعیت غرب منجر شود. پس از این واقعه، وابستگی اروپا به چتر امنیتی آمریکا عملاً بیشتر شد و هماهنگی در چارچوب ناتو اولویت یافت. از سوی دیگر فرانسه که از بی‌اعتمادی آمریکا در ماجرای سوئز دلخور بود، تلاش کرد با توسعه برنامه هسته‌ای بومی و خروج از فرماندهی یکپارچه ناتو در دهه ۶۰، حدی از استقلال راهبردی را برای خود حفظ کند؛ هرچند که کلیت ساختار امنیت غرب همچنان حول نقش محوری آمریکا سازمان‌دهی شده باقی ماند.

در دهه ۱۹۹۰ میلادی نیز نمونه‌ قابل توجهی رخ داد که در آن اروپا ناچار شد در نبود حمایت کافی آمریکا چاره‌اندیشی کند. پس از فروپاشی یوگسلاوی و آغاز جنگ‌های بالکان، آمریکا برای چندین سال از مداخله مستقیم نظامی خودداری کرد و عملاً اروپایی‌ها را مسئول پایان دادن به درگیری‌ها دانست.

در این مدت نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (متشکل عمدتاً از نیروهای اروپایی) در بوسنی مستقر بودند، اما کشتارها و پاکسازی‌های قومی فاجعه‌باری (مانند واقعه سربرنیتسا در ۱۹۹۵) رخ داد که نشان داد ماموریت صلح‌بانی اروپا بدون پشتوانه قدرت قاطع، موفق نبوده است. تنها زمانی که ایالات متحده در اواخر ۱۹۹۵ تصمیم گرفت رهبری پایان دادن به جنگ بوسنی را از طریق مداخله ناتو و مذاکرات صلح دیتون، بر عهده بگیرد، درگیری مهار شد.

این تجربه برای اروپایی‌ها بسیار آموزنده بود. از یک سو ناتوانی اروپا در مدیریت بحران بالکان بدون آمریکا عیان گشت و از سوی دیگر همین موضوع به شکل‌گیری اراده‌ای منجر شد که اروپا باید توان اقدام مستقل خود را تقویت کند تا در آینده در برابر بحران‌های منطقه‌ای دست‌بسته نباشد.

به طور کلی، هرگاه حمایت و حضور نظامی آمریکا کاهش یافته است، اروپا واکنش نشان داده و در پی تقویت توانایی‌های مستقل خود برآمده است. این واکنش‌ها بسته به شرایط متفاوت بوده: گاهی به صورت تلاش دیپلماتیک برای ترمیم شکاف و بازگرداندن آمریکا (مانند درخواست‌های مکرر کشورهای شرق اروپا برای حفظ نیروهای آمریکایی در خاکشان پس از جنگ سرد)، گاهی از راه افزایش توانمندی بومی (مانند تشکیل نیروهای واکنش سریع اتحادیه اروپا در دهه ۲۰۰۰) و زمانی هم با پذیرش واقعیت و تطبیق راهبردها (مانند همراهی اکراه‌آمیز اروپا با سیاست‌های جدید آمریکا در دوره ترامپ، همزمان با طرح‌ریزی ابتکارات دفاعی جدید).

بدین ترتیب، پیشینه تاریخی نشان می‌دهد که سرنوشت امنیت اروپا عمیقاً با نقش آمریکا گره خورده و کاهش حمایت واشنگتن همواره اروپا را وادار به بازنگری در سازوکارهای امنیتی خویش کرده است؛ خواه این بازنگری به شکل تقویت بیشتر اتحاد با آمریکا باشد یا تلاش برای خوداتکایی بیشتر.

نمونه‌های گذشته همچون آینه‌ای در برابر رهبران امروز اروپا قرار دارد تا بر اساس آن تصمیم بگیرند چگونه با چالش‌های کنونی ناشی از تزلزل حمایت آمریکا برخورد کنند.