سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمد عثمانی (دکتری علوم سیاسی): با اعلام رسمی لغو پادشاهی یا خلافت عثمانی از سوی مجلس ملی کبیر ترکیه در سال ۱۹۲۲ م، خاورمیانه و جهان اسلام در وضعیت جدید و نااندیشیده شدهای قرار گرفت. این شرایط نااندیشیده در میان مسلمانان و به خصوص مردمان سرزمینهای عرب پُر رنگ بود؛ زیرا در خیالاندیشی عرب مسلمان از دوره خلافت راشدین تا پایان خلافت عثمانی، در قالب ساختاری و ماهیت فکری خلافت دینی اسلامی برساخته شده بود. سقوط امپراتوری عثمانی، به طور ناگهانی از یکسو و تفکیک سرزمینهای عربی به دولت- ملتهای نوپا، بحران فکری وسیعی بوجود آورد. این بحران فکری را میتوان از پرسش مهم و اساسی سید جمال، چه باید کرد؟ فهمید. نخبگان فکری عربی، آمادگی مواجهه فکری با این شرایط جدید تحمیلی را نداشتند. لذا طیف بزرگی از افکار ناسیونالیسم عربی تا اسلامگرایی، طیف وسیع فکری بود که در پاسخ به این سؤال طرح میشد. اما یک مسئله بنیادینی وجود داشت که امکان گذار فکری از اندیشه خلافت به حکومتاندیشی نوگرایانه را ممتنع میساخت و آن عبارت از ذهیت تقدیس قدرت بود. بنیان این تقدیس در عصر سنت از طریق استناد منشأ قدرت به امر متافیزیکی و الله، آن را به مثابه ودیعهای الهی در اختیار پیامبر و جانشینانش قرار گرفته است. این ایده حکومتاندیشی در دوره اموی ساختارمند شد و در عصر عباسی به ایدهای فکری برسازنده مشروعیت الهی قدرت تبدیل شد.
خوی فکری عربی و اسلامی با این تفکر، سبب شد تا عثمانیها در لحظه ضعف قدرت عباسی و سقوط آن با قدرت نظامی خود را بر جهان اسلام تحمیل سازد؛ زیرا مبانی برسازنده حکومتاندیشی اسلامی، نمایندگی قدرت در جهان مادی را با انتساب به خاندان پیامبر، تعین فیزیکی و عینی پیدا میکرد. عثمانیها هیچیک از صفات و ویژگیهای عنیت بخشی به حکومتاندیشی اسلامی را نداشتند. آنان در شرایط خلاء قدرت و با توان نظامی توانستند، سلطه خود را تحمیل کنند. عثمانیها با تکیه به ایده امام بالسیف، امام مشروع خواهد بود؛ مشروعیت قدرت خود و استمرار آن در چارچوب خلافت توجیه کنند. سقوط این خلافت، پس از چهار قرن، در شرایط جدیدی بود که دولت – ملتها در حال برسازی بودند و امر خلافت را با چالش روبرو میکرد. در مصر ملک فؤاد، تلاش بسیاری برای احیای خلافت با تسمیه خود به خلیفه مسلمین صورت داد. اما به طور ناگهان، کتابی در مصر در سال ۱۹۲۵ م منتشر شد که ضمن به چالش کشیده مسئله خلافت پیامبر و بنیانهای دینی حکومت، امر حکومتورزی را امری عرفی و مطابق شرایط اجتماعی و زمانی در هر عصر و دورهای قلمداد کرده بود. این کتاب به سرعت در میان نخبگان و طیف وسیع کتاب خوان در مصر و دیگر سرزمینهای عربی، جایگاه خود را پیدا کرد. واکنشهای بسیار از تأیید تا نقد و تکفیر، دلالت بر اهمیت موضوع داشت. در میان ملک فؤاد این کتاب را در نفی تلاشها برای احیای خلافت اسلامی خود تصور کرد و تا آنجا پیش رفت که مجبور به رها کردن این فکر شد و به پادشاهی سرزمین مصر اکتفاء کند. سؤال مهم این است که این کتاب چه ایدهای را در خود حمل میکرد؟ و چه تأثیر فکری در جهان اسلامی داشت؟
البته باید توجه داشت که با انتشار این کتاب توسط علی عبدالرازق، طیف اسلامی در مصر که نمادش الازهر است و دیگر سرزمینهای اسلامی، تاب تحمل طرح این ایده توسط فردی از دانشآموختگان الازهر را نداشتند؛ لذا به صور گوناگون به مقابله با این کتاب پرداختند. اسلامگرایان که همواره ایده خلافت را در امتداد نقش سیاسی پیامبر در مدینه و تألی تلو، جانشینی خداوند بر زمین تلقی میکردند با رویارویی با ایده کتاب عبدالرازق، تلاش کردند در ابتدا آن را به پژوهشهای مستشرقان در اکسفورد نسبت دهند. چرا که علی عبدالرازق از معدود مصریانی بودکه به جای فرانسه و تحصیل در سوربون به انگلستان رفت و در آکسفورد به تحصیلات تکمیلی پرداخت. این انتساب به آکسفورد را بستری برای انتقال افکار شرقشناسان غربی قلمداد کنند. عدم توفیق در این انتساب، اسلامگرایان از رابطه دوستی علی عبدالرازق کمک گرفتند تا اعلاب بکند که نویسنده اصلی این کتاب طه حسین است. او با قرار دادن عبدالرازق در موقعیت خاص، اور ا مجبور به پذیرش مسوؤلیت کتاب کرده است. این در حالی است که علی عبدالرازق با پوشش الازهری، آنان را در مقام موقعیت سخت قرارداده بود. از این جهت تلاش میکردند با رفع مسوؤلیت کتاب از عبدالرازق، الازهر و اساتید آن را در مقابل امواج نوگرایی در بازخوانی سنت اسلام بدور قرار دهند. طه حسین، سالیان بود که با خروج از ساختار الازهر، هیچگونه ارتباطی نه فکری و نه ساختاری با الازهر نداشت؛ اما علی عبدالرازق با انتساب به خاندانی معروف و تأثیرگذار در مصر و جایگاه شغلی قضاوت، او را در ارتباطی عمیق با سازمان الازهر قرار میداد. طرح این مسائل برای دور ساختن دامان الازهر از نوگرایی دینی بود. اما نگارش این کتاب و انتشار وسیع آن در جهان عرب و اسلامی، بستر خوانش نو، مطابق با افقمعنایی جدید که مصر در معرض آن قرار گرفته بود را ناگزیر میکرد.
علی عبدالرازق در این کتاب بر چند ایده مهم از مناسبات دین و سیاست و جایگاه حکومت در سیره پیامبر، توجه خاص میکند. این ایدهها عبارتند از:
رد پیوند میان دین و خلافت: عبدالرازق استدلال میکند که خلافت یک نهاد سیاسی است که توسط مسلمانان ایجاد شده، اما هیچ پایه شرعی قاطعی در قرآن یا سنت ندارد. او معتقد است که خلافت پس از وفات پیامبر اسلام، یک ساختار بشری و تاریخی بوده که تحت تأثیر شرایط اجتماعی و سیاسی شکل گرفته است. خلافت، ساختاری از حکومت بود که معاصران پیامبر در مسیر ادامه راه پیامبر اسلام در مدینه، اتخاذ شده بود. این تصمیم، برآمده از مشارکت عموم مسلمانان بوده است. لذا با رجوع به تاریخ تحولات اسلامی در آن برهه تاریخی، استدلال صحابه پیامبر مبتنی بر آیات قرآن و روایت نبوده است؛ بلکه ضرورتهای اجتماعی و حفظ انسجام جامعه نوپای مسلمانان برای بقا، استمرار حاکمیت مدینه در قالب خلافت پیامبر در ابتدا و خلافت خداوند در مراحل بعدی، مطرح شده است. این ایدهها با پذیرش عمومی، امکان نمود عینی و استمرار قدرت نوظهور مسلمانان شد.
اسلام و سیاست: نویسنده کتاب اسلام و مبانی حکومت بیان میکند که اسلام بهعنوان یک دین، به طور اساسی بر ایمان، عبادت و اخلاق تأکید دارد و دستور مستقیمی برای ایجاد حکومت خاصی ارائه نمیدهد. به عقیده او، سیاست و حکومت اموری هستند که مسلمانان بر اساس منافع خود میتوانند درباره آن تصمیمگیری کنند.
نقد مشروعیت خلافت: عبدالرازق خلافت را بهعنوان یک نهاد سیاسی میبیند که هیچ الزام دینی ندارد و در طول تاریخ، بیشتر به ابزاری برای سلطه و قدرت تبدیل شده است. او با تحلیل تاریخی نشان میدهد که حکومتهای اسلامی گاهی مستبدانه عمل کردهاند و این امر را دلیلی بر بشری بودن این ساختار میداند.
دین و حکومت در دنیای مدرن: او پیشنهاد میکند که مسلمانان باید مفاهیم جدیدی از حکومت را بررسی کنند که مبتنی بر اصول مدرن دموکراسی و عدالت باشد؛ دیگر با توجه به مبانی فکری حکومتاندیشی سنتی و الگوهای تاریخی خلافت به استمرار وضع قدیم در شرایط نوین ادامه داد. او خواستار گذار فکری از حکومتاندیشی متکی به خلافت به سوی حکومتاندیشی برسازنده دموکراسی و اعطای حقوق شهروندی به انسان مسلمان شد. این تلقی از رابطه دین و حکومت در فضای طرح سؤال چه باید کرد سید جمال، واکنشهای مختلفی پیدا کرد؛ اما از همه مهمتر، ایجاد راهی نو در میان اندیشههای دینی برای نواندیشی در این عرصه بود. این در شرایطی بود که الازهر بوسیله نخبگانی چون رشید رضا هنوز در تلاش فکری برای احیای خلافت بسر میبردند، ایده گذار از حکومتاندیشی خلافت محور به سوی حکومتاندیشی ملی، عرفی و سکولار در میان سرزمینهای عربی به مثابه گفتمان غالب تبدیل شد. برسازنده این گفتمان را باید علی عبدالرازق با کتاب اسلام و مبانی حکومت قلمداد کرد.
کتاب "الإسلام وأصول الحکم" از نخستین آثار روشنفکرانهای بود که به تفکیک دین از سیاست در جهان اسلام پرداخت. استدلال عبدالرازق همچنان موضوعی بحثبرانگیز است و در گفتمانهای مدرن درباره حکومت اسلامی، سکولاریسم و دموکراسی نقش مهمی ایفا میکند.
این کتاب در ایران در اواخر دهه ۵۰ شمسی و با کتاب دکتر حمید عنایت ((اندیشههای اسلام معاصر)) ترجمه بهاالدین خرمشاهی، معرفی و شناخته شد. همانطور که تصور میشد در میان روحانیت شیعه و نخبگان آن، کسانی چون مرتضی مطهری که محصول دوستی او با عنایت به نگارش این کتاب منجر شده و عنایت توجهی خاص به کتاب علی عبدالرازق و واکنش به امر خلافت نشان داده است؛ اما از طرح اندیشههای عبدالرازق عبور میکنند. این گذار، میتوان در بستر اندیشه حکومت دینی و مسئله ولایت فقیه در ایران تلقی کرد. زیرا در این کتاب عبدالرازق با طرح ریشههای بشری حکومت و عدم ارتباط قدرت با امر دین و خداوند، میتوانست در میان نخبگان و روشنفکران واکنشی در جهت خلاف شرایط فکری اوائل انقلاب بوجود آید.
کتاب اسلام و مبانی قدرت در دهه هفتاد شمسی و در چارچوب حکومت اصلاحطلبان دینی به فارسی ترجمه شد. در آن زمان واکنشهای همسو و انتقادی با این ایده در عرصه عمومی مطرح شد. اما به طور کلی در مواردی اظهار شده که مهدی بازرگان در کتاب آخر خود که با عنوان: ((خدا و آخرت، هدف بعثت انبیاء)) تحت تأثیر کتاب علی عبدالرازق بوده است. البته میتوان از شواهد کتاب مواردی همسو با این کتاب پیدا کرد. ولی به طور کلی میتوان این مسئله را بیان داشت، علی عبدالرازق با نگارش این کتاب در صد ساله گذاشته، بستری فکری و نوگرایانهای در مسیر تفکر دینی باز کرد. روشنفکری یا نواندیشی دینمداران در مسیر تکوین خود، بسیار تحت تأثیر کتاب اسلام و مبانی حکومت علی عبدالرازق بودهاند.
∎