به گزارش خبرنگار تئاتر ایرنا، جان اشتاین بک رمان کوتاهی دارد به نام «موشها و آدمها» که از قضا برنده جایزه نوبل ادبیات ۱۹۳۷ هم شده است؛ داستان سرگذشت غمانگیز جُرج میلتون و لِنی اسمال دو کارگر مهاجر که در رکود بزرگ آن روزگار در کالیفرنیا به دنبال یافتن کار به هر سمت و سویی روانه میشوند و در فکر دست و پا کردن مزرعهای برای خودشان هستند. خالق اثر به بهانه معرفی این دو شخصیت تصویری روشن از زندگی کارگران فصلی و پارهوقت در مزارع و کشتزارها در دهه ۱۹۳۰ آمریکا ارائه میدهد؛ تصویری که در عین شفافیت در تودهای از کسالت و غبار فرورفته است.
آمریکا در دهه ۱۹۳۰، رکودی را تجربه میکند که به رکود بزرگ معروف است و دهه بحرانهای بانکی گستردهای نیز به شمار میآید؛ بهار سال ۱۹۳۱، سقوط سال ۱۹۳۱ و رکود سال ۱۹۳۲. موج آخر این بحران تا زمستان ۱۹۳۳ ادامه داشت و با تعطیلی بانک ملی که تعطیلی آن ۶ مارس ۱۹۳۳ به وسیله فرانکلین روزولت (رئیسجمهور آمریکا ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵) اعلام شد، پایان یافت. تعطیلی این بانک موجب تعطیلی همه بانکها را فراهم آورد.
و حال، مهدی رضایی با نمایش «موشها و آدمها» به تالار حافظ آمده تا در بطن بحران اقتصادی آمریکا، از غم تنهایی آدمهایی بگوید که ممکن است حتی دستشان به خون آدمهای بیگناهی هم آلوده شود.
کارگردان نمایش در این باره به خبرنگار تئاتر ایرنا میگوید: میخواستم لحنها به گونهای باشد که مخاطب ایرانی راحتتر بتواند با آن ارتباط برقرار کند و مانند تئاترهای خارجی باشد که سبک و سیاق تئاتری و تلهتئاتری هستند. دنبال زبان نزدیک بودم. به خاطر همین، نمایشنامه را بازنویسی کردم تا به ادبیات امروزی تبدیل شود.
مهدی رضایی گفت: خط دراماتیک رمان از خود اصل مطلب فاصله زیادی نگرفت. اما کوتاهتر و موجزتر شد و چون ترجمهها، همان حال ادبیاتی رمانی جان اشتاین بک را داشت و این را نمیخواستم، از این منظر کوتاهتر و دیالوگها را امروزی کردم اما خط قصه سر جای خودش باقی ماند؛ مانند خط قصه خودمان است.
او خاطرنشان کرد: دغدغه من به عنوان کارگردان در این نمایش، تنهایی است و بیشتر این که بهانهمان رکود اقتنصادی آمریکاست و وضعیت اقتصادی بد و اختلاف طبقاتی در دهه ۱۹۳۰ که خود رمان در سال ۱۹۳۷ نوشته شده است.
رضایی اظهار داشت: در این نمایش خیلی تم تنهایی را مد نظر داشتم. دوست داشتم آن را در کار بیاورم و حتی سعی کردم در میزانسهای شلوغ، آن حال تنهایی را داشته باشد. به یک عنوان، جدا از لنی و جرج همه کاراکترها خودشان بودند و در تنهایی خود.
حمید رشید که در نقش جرج میلتون در این نمایش ظاهر شد کارگر مزرعه است که با دوستش در مزرعه جدید کار میکنند.
او میگوید: این نمایش از آنجا که برگرفته از رمان است، برای آدمهایی است که رمان میخوانند. این شعاع هدف، شعاع هدف جالبی است که تئاتر «موشها و آدمها» منتظر اوست. برای این که تماشاچی بنشیند و نقطه A به B و B به C را ببیند منتنظر میماند تا اتفاق مد نظر بیفتد.
رشید که تجربه کار تصویر هم دارد، معتقد است نمیشود تئاتر را بر تصویر یا برعکس، ارجحیت داد. چون تئاتر همیشه باید باشد چون به تمرین آن نیاز دارم چون من را آماده نگه میدارد برای وقتی که تصویر کار میکنم. بازیگر تئاتر آماده تر است تا هر کاراکتری را بتواند بپذیرد.