سفر به لبنان و پوشش مراسم تشییع سید حسن نصرالله، رهبر شهید حزبالله لبنان، تجربهای متفاوت و پر از حواشی خاص بود که در آن «اکبر توکلی» عکاس ایرنا به ثبت لحظات مهم و جزئیاتی پرداخته که کمتر به آنها توجه شده است. این سفر از منظر یک عکاس خبری نشاندهنده تضادهای آشکار در لبنان و تاثیرات عمیق جنگ و سیاست در این کشور است. در این گزارش، تصویری از شرایط پیچیده و حساس لبنان در این مقطع زمانی به دست آمده است.
ممانعت از ورود پروازهای ایرانی به لبنان و تاثیر آن بر مراسم سید حسن نصرالله
ما قرار بود سیام بهمن به لبنان پرواز کنیم، اما هرچه به تاریخ پرواز نزدیکتر میشدیم، اخبار ضدونقیضی به گوش میرسید. درست دو، سه روز قبل از پرواز، با ممنوعیت ورود پروازهای ایرانی به لبنان و اعتراضات گسترده طرفداران حزبالله مواجه شدیم. این اتفاقات باعث شد برنامه سفرمان تغییر کند و در نهایت دوم اسفند از طریق بغداد به بیروت پرواز کردیم.
شب هنگام که به فرودگاه بیروت رسیدیم، جو خاصی را حس میکردیم. صحبتهایی درباره دیپورت برخی ایرانیها مطرح بود، اما شخصاً چنین چیزی را ندیدیم. به نظر میرسید این شایعات با هدف تحتالشعاع قرار دادن مراسم تشییع سید حسن نصرالله مطرح شده بود.
مظلومیت سید از همین اتفاقات آغاز میشد. در بحبوحه جنگ و در شرایطی که دشمنان منطقهای و بینالمللی او، از اسرائیل و آمریکا گرفته تا برخی کشورهای اروپایی، آشکارا یا پنهانی علیه او موضعگیری میکردند، در داخل لبنان نیز جبههای علیه او شکل گرفته بود. برخی گمان میکردند حزبالله بعد از این اتفاقات، قدرت گذشته خود را از دست داده است، اما برگزاری یک مراسم تشییع باشکوه میتوانست این دیدگاه را تغییر دهد.
تفاوتهای تشییعهای ایران و لبنان: از انسجام در ایران تا اختلافات سیاسی در لبنان
از جمله تفاوتهای میان تشییع در ایران و لبنان، تلاشهای مخالفان و همچنین مظلومیت سید حسن نصرالله بود. به نظر من، چه مخالفان داخلی و چه دشمنان خارجی تلاش کردند مانع برگزاری این تشییع شوند. البته، همان زمان که سید حسن نصرالله به شهادت رسید، تصمیم داشتند مراسم را برگزار کنند، اما با توجه به شرایط جنگی و ازدحام جمعیت، ریسک امنیتی بالایی داشت. به همین دلیل، عقلانی بود که این مراسم در یک زمان آرامتر و شرایطی مطلوبتر برگزار شود.
پس از رسیدن به فرودگاه و انجام امور اداری، اجازه ورود به بیروت را دریافت کردیم. بهعنوان یک عکاس، از لحظه ورود به فضای فرودگاه دقت کردم تا ببینم آیا نشانههایی از این رویداد بزرگ دیده میشود یا نه؟ پیشتر، مراسم تشییع حاج قاسم سلیمانی را از نزدیک دیده بودم و انتظار داشتم فضای مشابهی را در بیروت تجربه کنم. اما تفاوت عمدهای بین این دو تشییع وجود داشت. در ایران، نظام، دولت و مردم همگی یکصدا و متحد در برگزاری تشییع حاج قاسم بودند، اما در لبنان این شرایط متفاوت بود.
در ایران، مردم بهصورت خودجوش در کنار دولت و نهادهای رسمی برای گرامیداشت حاج قاسم حضور یافتند. اما در لبنان، اختلافات داخلی و فشارهای سیاسی باعث شد چنین انسجامی دیده نشود. این تفاوت مهمی است که نباید نادیده گرفت.
چالشهای سیاسی در لبنان: نبود نمادها و المانها در سطح شهر
به نظر من، هر کس واقعاً موافق یک شخصیت ملی باشد، کسی که تمام زندگی خود را در مسیر دفاع از کشورش گذاشته و حتی جانش را فدا کرده باید حداقل به او احترام بگذارد. سید حسن نصرالله در تمام عمرش به اندازه یک انسان عادی هم زندگی نکرد، چرا که همواره درگیر مبارزه و جنگ بود. او زندگی مخفیانهای داشت، سبک زندگیاش ساده بود و هیچگاه از لبنان خارج نشد. بسیاری از مردم، حتی برخی مقامات در داخل و خارج لبنان، تصور میکردند که او در خارج از کشور زندگی میکند و حضورش در لبنان یک شعار تبلیغاتی است. اما واقعیت این بود که او همیشه آنجا بود، تا جایی که در نهایت او را هدف قرار دادند. نمیخواهم وارد تحلیل شخصیت سید یا حزبالله شوم، اما چالشی که سید حسن نصرالله با آن مواجه بود، کاملاً مشخص است.
آنچه بیش از همه برایم عجیب بود، نبود هر گونه نماد یا نشانهای از سید حسن نصرالله در فرودگاه بود. حتی یک بنر یا عکس هم به چشم نمیخورد. این موضوع نشاندهنده مظلومیت او و همچنین مخالفتها و دشمنیهای پنهانی درون دولت لبنان بود، که از همان لحظه ورود برایم آشکار شد. از فرودگاه که فاصله گرفتیم و به سمت ضاحیه حرکت کردیم، تازه تغییرات آشکار شد. مناطق اطراف فرودگاه بیشتر مسیحینشین هستند، اما وقتی به ضاحیه نزدیک شدیم، نشانههایی از سید در سطح شهر نمایان شد.
ضاحیه منطقهای است که عمدتاً شیعیان و حزبالله در آن حضور دارند، اما این جمعیت از ابتدا در آنجا ساکن نبودند؛ بسیاری از آنها مهاجرانی از جنوب لبنان هستند که به مرور زمان در این منطقه مستقر شدند.
زمانی که به ضاحیه رسیدیم، تازه المانهای مرتبط با سید مشخص شد؛ بیلبوردهایی که در سطح شهر نصب شده بودند. با این حال، تا یک روز قبل از تشییع، همچنان هیچ نشانهای روی ساختمانهای بزرگ یا دیوارهای شهر دیده نمیشد. انتظار داشتم حداقل بنرهایی از سید حسن نصرالله در سطح شهر آویزان باشد، اما این اتفاق نیفتاده بود. این مسئله برای من جای سؤال داشت و نشاندهنده فضای خاص سیاسی و اجتماعی لبنان بود.
چرا تنها ضاحیه نمادهای سید را به نمایش گذاشت؟
این موضوع برای من سؤالبرانگیز شد که چرا دستکم در بیروت، نشانهای از سید حسن نصرالله دیده نمیشد. نمیگویم در کل لبنان چنین وضعیتی حاکم بود، چون امکان مشاهده تمام نقاط کشور را نداشتم، اما در مناطقی که حضور داشتیم، این موضوع کاملاً مشهود بود. چرا فقط در ضاحیه یا جنوب لبنان نمادهای مرتبط با سید وجود داشت و در بدنه اصلی شهر خبری از آنها نبود؟
برای کسی که برای اولین بار به بیروت سفر میکند، این موضوع بیش از دیگران جلب توجه میکند. شاید برای کسانی که چندین بار به لبنان آمدهاند، چنین مسائلی عادی شده باشد، اما من با دقت بیشتری به جزئیات نگاه میکردم. بهعنوان یک عکاس، به دنبال المانها و نشانههایی بودم که بتوانم در گزارشهای تصویری خود از روند آمادهسازی شهر برای این مراسم ثبت کنم.
در ابتدا انتظار داشتم در فرودگاه، دستکم چند فریم عکس از نشانههای مربوط به سید حسن نصرالله بگیرم، حتی اگر با دوربین حرفهای نبود، لااقل با موبایل. اما هیچ اثری از او در فرودگاه دیده نمیشد. همین موضوع نقطه آغاز سؤالاتی بود که در ذهنم شکل گرفت: ما وارد چه شهری شدهایم؟ با چه مردمی، چه دولتی و چه نوع رفتارهایی روبهرو هستیم؟
وقتی به شهر وارد شدیم، متوجه شدیم در محدودههایی که از آن عبور کردیم، حتی یک بنر از سید حسن نصرالله نصب نشده بود. از دوستانی که با رسانههای حزبالله ارتباط داشتند، درباره این موضوع پرسیدیم. پاسخ آنها این بود که دولت چندان موافق تبلیغات مربوط به سید در این مناطق نیست. این موضوع نشاندهنده حساسیتهای موجود بود.
از سوی دیگر، تخمین زده میشد جمعیتی در حدود یک میلیون نفر در مراسم تشییع شرکت کنند، که این خود بحثبرانگیز بود. اما این بیتفاوتی در سطح شهر و محدود شدن نشانههای این مراسم به مناطقی خاص، مسئلهای بود که ذهنم را به خود مشغول کرد.
پیکر سید حسن نصرالله از خیابان حاج قاسم سلیمانی عبور میکند
در گفتوگویی که با دوستان داشتیم، از ما خواستند به مکانی برویم که مراسم تشییع سید حسن نصرالله از آنجا آغاز میشد. استادیومی تعیین شده بود که پیکر سید از آنجا بر روی خودرو قرار میگرفت و مسیری حدود دو و نیم کیلومتر را بهصورت پیاده طی میکردند تا به خیابان اصلی برسند. این مسیر از یک اتوبان بزرگ عبور میکرد که بخشی از آن زیرگذر بود یک تونل که شاید بتوان آن را با تونل توحید مقایسه کرد، اما در ابعادی کوچکتر. این تونل فضای بستهای داشت و گردش هوا در آن دشوار بود، اما بخشی از مسیر تشییع از همین گذرگاه عبور میکرد.
پس از طی این مسیر، پیکر سید به نقطهای میرسید که قرار بود در آنجا به خاک سپرده شود. مسئولان برگزاری مراسم، جانمایی مکانها را برای ما توضیح دادند. به من و برخی از دوستان گفته شد که باید در داخل استادیوم بمانیم و امکان خروج از آن را نداشتیم. برگزار کنندگان تأکید زیادی بر نظم مراسم داشتند و برنامهریزی کرده بودند که تشییع با ترتیبی مشخص انجام شود.
مسیر تشییع از خیابانی میگذشت که به نام «حاج قاسم سلیمانی» نامگذاری شده بود. پیکر سید از این خیابان عبور میکرد تا در نهایت به محل دفن خود در ضاحیه برسد. این مرحله از مراسم نیز جزئیات خاص خود را داشت که نشاندهنده میزان برنامهریزی و حساسیت برگزارکنندگان بود.
فضای کنترلشده سایبری در مراسم تشییع سید حسن نصرالله
پس از مشخص شدن جانماییها، ما را روی نقشه توجیه کردند و حتی با ماشین مسیر را طی کردیم تا با فضا آشنا شویم. اعلام شد که در روز مراسم، تمام شبکههای موبایل و اینترنت قطع خواهند شد، بهجز برخی خطوط ویژه که امکان خرید آنها وجود داشت احتمالاً مبتنی بر ماهواره، اما با هزینههای بالا. یک مدل سیمکارت داده نیز وجود داشت که مانند سیمکارتهای ایرانسل در ایران عمل میکرد، اما کارایی چندانی نداشت. چندین بار تلاش کردم عکسها را ارسال کنم، اما بینتیجه بود. در مجموع، یک فضای کاملاً کنترلشده از نظر سایبری ایجاد کرده بودند که امکان دسترسی به اینترنت بهسادگی وجود نداشت.
جنوب لبنان دیگر یک شهر نبود، بلکه یک ویرانه کامل بود
دو روز مانده به مراسم تشییع، به ما اعلام شد که باید به سمت جنوب لبنان حرکت کنیم، منطقهای به نام «کَفْر کَلا» که یکی از نزدیکترین نقاط به «دیوار حائل بین فلسطین اشغالی و لبنان» است. این منطقه مدتی در اشغال اسرائیل بود، اما طبق آتشبسی که بین حزبالله و رژیم صهیونیستی برقرار شد، نیروهای اسرائیلی مجبور به عقبنشینی از این مناطق شدند.
قبل از ما، یک تیم رسانهای دیگر برای بازدید به آنجا رفته بود. به همه گروهها هشدار داده شده بود که وارد خانهها نشوید، زیرا اسرائیلیها هنگام عقبنشینی، تلههای انفجاری و مین در داخل خانهها کار گذاشته بودند. برخی از این مینها منفجر شدند، اما خوشبختانه آسیبی به تیمهای رسانهای ایرانی وارد نشد. نیروهای حزبالله مشغول خنثیسازی این مینها بودند، اما همچنان منطقه از نظر امنیتی بسیار حساس و شکننده بود.
ما تا نزدیکی دیوار حائل پیش رفتیم و من تصاویر متعددی از آنجا ثبت کردم. گزارشی از این بازدید نیز آماده کردیم. چیزی که در جنوب لبنان برای من بسیار تکاندهنده بود، این بود که هیچ اثری از شهر وجود نداشت! همه چیز با خاک یکسان شده بود. آنجا دیگر یک شهر نبود، بلکه یک ویرانه کامل بود.
اما صحنهای که بیش از همه نظرم را جلب کرد و برایم حیرتآور بود، یک درخت تنومند و بزرگ بود که اسرائیلیها آن را هم از ریشه درآورده بودند! یعنی حتی به درختها هم رحم نکرده بودند. نابودی کامل منطقه بهحدی بود که حتی وسایل بازی کودکان در پارکها هم تخریب شده بود. تاب، سرسره، و تمام چیزهایی که در یک پارک کوچک معمولاً میبینیم، بهطور کامل نابود شده بود.
نیروهای حزبالله پس از عقبنشینی اسرائیلیها، مناطقی را که هنوز ویران نشده بود، مینگذاری و تخریب میکردند تا مسیر بازگشت دشمن مسدود شود. این وضعیت جنوب لبنان بود شهری که دیگر وجود نداشت، تنها خاطرهای از آن باقی مانده بود.
دیوار حائل: تضاد آشکار بین آرامش اسرائیل و ویرانی لبنان
زمانی که وارد جنوب لبنان شدیم، شاید در سه موقعیت خاص ارتش لبنان را مشاهده کردیم، ولی بیشتر جاها هیچ اثری از نیروهای ارتش لبنان نبود. در عوض، نیروهای حزبالله و گروههای محلی بودند که حضور داشتند و مسئولیت امنیت و نظم را بر عهده میگرفتند.
در کنار اینها، چیزی که بسیار به چشم میآمد و توجه من را جلب کرد، دیوار حائل اسرائیل بود که کاملاً مشخص بود. در آن سمت، برخی مناطق دستنخورده باقیمانده بودند، خانهها سالم و بازسازی شده بودند، در حالی که در سمت لبنان، همه چیز به ویرانه تبدیل شده بود. این تفاوت، تفاوتی بسیار چشمگیر و معنیدار بود.
برای من به عنوان یک عکاس خبری، این تفاوتها جذاب بود. در سمت اسرائیل، خانهها سالم بودند و این نشاندهنده امنیت و رفاه بود. در حالی که در لبنان، خانهها تخریب شده و همه چیز به هم ریخته بود. به نظر میرسید که این تصویر نه تنها یک تناقض را نشان میدهد، بلکه بیانگر یک وضعیت واقعی است که در آن طرف دیوار، احساس امنیت و آرامش وجود دارد، ولی در طرف دیگر، ویرانی و درد ناشی از جنگ و تجاوزات.
جالب اینجاست که حتی با وجود ویرانیها، در لبنان هنوز روحیه مقاومت به وضوح حس میشد. به نوعی، این ویرانیها نه تنها شکست نبود، بلکه نشانهای بود از مقاومت و اراده برای بازسازی و ایستادگی در برابر دشمن. این نکته برای من بسیار جذاب و شیرین بود، زیرا نشان میداد که حتی در میان این ویرانیها، امید و استقامت وجود دارد و مردم جنوب لبنان هرگز تسلیم نشدهاند.
این تصاویر و این تفاوتها برای من نه تنها یک تجربه عکاسی خبری بودند، بلکه فرصتی برای درک عمیقتر از پیچیدگیهای این منطقه و جنگهایی که در آن جریان دارند، بود.
در میان ویرانیها همچنان مقاومت زنده بود
در جنوب لبنان و در میانه این ویرانیها، نکتهای که خیلی به چشمم آمد، این بود که هر خانهای که تخریب شده بود، تصویری از شهید یا پرچم حزبالله در آن جا نصب شده بود. پرچمهای زرد حزبالله در باد تکان میخوردند و صدای آنها به گوش میرسید، انگار که با هر وزش باد یک سیلی به صورت اسرائیلیها زده میشد. این تضاد عجیب بین خانههای ویران و وجود این پرچمها، نوعی احساس زندگی و مقاومت را به انسان منتقل میکرد.
من با دوربین ۳۰۰ میلیمتری که داشتم، تصاویر زیادی گرفتم، اما در این خرابهها هیچ جنبندهای غیر از پرچمها و نمادهای مقاومت نمیدیدم. در عوض، در این ویرانیها، هر کجا نگاه میکردی، انسانهایی بودند که در حال حرکت و زندگی کردن بودند. حتی برخی از همکاران رسانهای که قبل از ما به منطقه رفته بودند، نزدیک دیوار حائل اسرائیل شده بودند و به آنها شلیک شده بود، نه مستقیم به خودشان، ولی تیراندازیها نشاندهنده حساسیت بالای منطقه و حضور مستمر نیروهای حزبالله بود.
این منطقه، برای من به نوعی نماد زنده بودن مقاومت بود. در حالی که در آن سوی دیوار، خانهها سالم بودند، ولی هیچ اثری از زندگی یا انسانها در آنجا وجود نداشت. خانهها از بیرون سالم بودند، اما درونشان خالی و متروکه به نظر میرسید. انگار که در آنجا روح زندگی وجود نداشت. این تضاد در ظاهر و باطن خانهها، بهطور مستقیم احساس مقاومت و زنده بودن را در جنوب لبنان به نمایش میگذاشت.
به عنوان یک عکاس خبری، این صحنهها برایم فوقالعاده جالب بودند. دیدن اینکه در میان ویرانیها همچنان مقاومت زنده است و انسانها حتی در شرایط سخت هم از ارزشهای خود دست نمیکشند، حقیقتا جذاب بود. در حالی که در آن سوی دیوار، فقط خرابی و سکوت حاکم بود.
جمعیت یک میلیونی در مراسم تشییع سید حسن نصرالله: تبلیغات یا واقعیت؟
فاصله بین محل اسکان ما و استادیومی که قرار بود مراسم از آنجا آغاز شود، حدود ۱۰ تا ۲۰ دقیقه با ماشین بود. این مسیر برای پیادهروی طولانی بود و امکان طی کردن آن با پای پیاده وجود نداشت. شرایط آبوهوایی نیز خاص بود؛ هوا ابری و سرد، همراه با وزش باد که سرما را در بدن نفوذ میداد و گاهگاهی باران میبارید.
از سوی دیگر، بحث جمعیت شرکتکننده نیز مورد توجه رسانهها و تحلیلگران بود. هم رسانههای ایرانی و هم رسانههای وابسته به حزبالله تخمین زده بودند که حدود یک میلیون نفر در مراسم شرکت خواهند کرد. اما مخالفان داخلی و خارجی این ادعا را رد میکردند و میگفتند که در این شرایط کسی حاضر نخواهد شد شرکت کند. بهویژه اینکه، هرچه به روز مراسم نزدیکتر میشدیم، اسرائیل حملات هوایی به جنوب لبنان انجام میداد. این حملات بهنوعی ایجاد رعب و وحشت میکرد تا شاید بر حضور مردم در مراسم تأثیر بگذارد.
یکی از تحلیلهایی که مطرح میشد این بود که این فضای ترس و تهدید باعث کاهش چشمگیر جمعیت خواهد شد و در نهایت، تنها استادیومی با ظرفیت حدود ۵۰ هزار نفر پُر خواهد شد. حتی با احتساب فضای داخل چمن که صندلی چیده شده بود، جمعیت حاضر در استادیوم حدود ۱۰۰ هزار نفر تخمین زده میشد. مخالفان میخواستند اینگونه وانمود کنند که برخلاف تبلیغات حزبالله، مراسم با حضور حداقلی برگزار شده و حزبالله آنقدر که ادعا میکند، طرفدار ندارد.
بعد از اینکه از جنوب برگشتیم و به بیروت رسیدیم، روز تشییع نزدیک میشد. ساعت ۷ و نیم صبح از محل استقرارمان بیرون آمدیم. همه جا بسته بود و تنها اتوبوسهای حزبالله اجازه حرکت داشتند. وقتی به استادیوم رسیدیم، جمعیت عظیمی را دیدیم که به تدریج وارد استادیوم میشدند. من در پایین استادیوم بودم، اما به دلیل محدودیت دسترسی، مجبور شدم بالا بروم. از آنجا توانستم نمای بهتری از جمعیت بگیرم. استادیوم پر شده بود و جمعیت سرریز شده بود و به خیابانها میرفت. این تصویر از تجمع عظیم مردم برای تشییع، تجربهای بینظیر بود.
این جمعیت نه تنها در استادیوم بلکه در خیابانها هم حضور داشتند و آن روز واقعاً قدرت و نفوذ حزبالله را به وضوح به نمایش گذاشتند.
واقعا صحنههای تشییع سید در بیروت چیزی فراتر از یک مراسم بود. مردم نه فقط از بیروت، بلکه از سراسر لبنان آمده بودند و جمعیتی که به استادیوم و خیابانها سرازیر شده بود، به وضوح نشان میداد که چقدر مردم لبنان به سید و به حزبالله وفادارند. حتی مقامات لبنانی از حضور در مراسم خودداری کرده بودند، که این هم خود نماد خصومت و تنشهای سیاسی با سید و حزبالله بود. مقامات حتی نمایندگانی را فرستاده بودند، اما خودشان حاضر نشدند که در این مراسم شرکت کنند، که این خود نشاندهندهی عمق تنشها بود.
اما آنچه در میان این تنشها و تردیدها به وضوح دیده میشد، «حضور میلیونی مردم» بود. جمعیتی که به راحتی از مرز یک میلیون نفر عبور کرده بود و همه در آرامش و نظم کامل، به یاد سید آمده بودند. همه جا پر از مردم بود؛ نه تنها استادیوم، بلکه خیابانها و کوچههایی که منتهی به محل دفن سید میشدند، پر از جمعیت بودند. تصور کن که خیابانهای باریک پر از آدمهایی بودند که با شوق و احترام ایستاده بودند تا در آخرین وداع با سید مشارکت کنند. حزبالله توانسته بود با ایجاد نظم در این جمعیت عظیم، از بروز هرگونه حادثهی ناگوار جلوگیری کند.
در تشییع حاج قاسم سلیمانی در ایران، ازدحام جمعیت منجر به حوادثی شد، اما در اینجا حزبالله به قدری دقیق و با برنامهریزی عمل کرده بود که هیچ چیزی به آن سمت نرفت. حتی در مورد بنرهای سید هم، حزبالله تصمیم گرفته بود که به هیچ وجه مجبور به تبلیغات نکنند و از زور استفاده نکنند. این کار نشان میدهد که چگونه آنها در عین قدرت، به نظر و خواسته مردم احترام میگذارند.
حضور یک میلیون نفر در تشییع سید و نظم بینظیر این مراسم در کنار نگرانیهایی که از تهدیدات خارجی وجود داشت (مثل جنگندههای اسرائیلی که در فضای مراسم پرواز کردند)، همه چیز را تحت تاثیر قرار داد. در این لحظه، احساس خطر از تهدیدات خارجی نه تنها نتواست روحیه مردم را بشکند، بلکه آنها را حتی بیشتر متحد کرد. شعارهایی که در جواب به جنگندههای اسرائیلی سر داده شد، نشانهی این است که مردم لبنان از همهی تهدیدات خارجی نمیترسند و همیشه به سید و جنبش خودش وفادار میمانند.
تشییع سید نصرالله: پشت سر یک جنبش مردمی با ارادهای پولادین
یکی از نکات جالب دیگر این بود که در این تشییع، همهی اقشار جامعه حضور داشتند؛ مسیحیها، سنیها، شیعهها و حتی کسانی که ممکن بود در روزهای عادی با حزبالله همسو نباشند، در این روز یکصدا آمده بودند تا آخرین احترام خود را به سید بگذارند. انگار که همه احساس میکردند که این تشییع فقط متعلق به حزبالله یا یک مذهب خاص نیست، بلکه به نوعی نشاندهندهی «یک ملت متحد» است که برای ارزشها و اصولی که سید به آنها پایبند بود، گرد هم آمدهاند.
این جمعیت عظیم، این حضور پرشور مردم، بیشتر از هر چیز دیگر نشان میدهد که سید یک نماد بود؛ نه فقط برای حزبالله، بلکه برای تمام لبنان. این انرژی و هیجان در چهرهها و در نگاه مردم، واقعاً به خوبی نشان میدهد که سید در قلب مردم لبنان زندگی میکند.
حزبالله چیزی بیشتر از یک نیروی نظامی است؛ این یک جنبش مردمی است که با تمام وجود، عشق و وفاداری به سید و لبنان را نشون میدهد. این که مردم بدون هیچ ترسی، حتی در شرایط سخت، همراه سید میجنگند و به او وفادارند، خیلی تاثیرگذار است.
حضور مردم از هر قشر و مذهبی در این مراسم، نشاندهندهی یک انسجام عمیق در لبنان است؛ هیچ تفکیکی بین حزباللهی بودن و لبنانی بودن وجود نداره. این یعنی حزبالله بخشی جداییناپذیر از لبنان شده، نه فقط از جنبهی نظامی، بلکه از جنبهی هویتی و فرهنگی. این رو در خیلی از ملتها میبینیم که وقتی یک جنبش یا فرد، بخشی از هویت ملی یا فرهنگی میشود، فراتر از ایدئولوژی یا سیاست میرود.
لبنان به نوعی در حال الهام گرفتن از فرهنگهای غربی، مثل فرانسه و اروپا است. این تمایل به شیک بودن و مدرن بودن با حفظ هویت و اصالت عربی، همیشه در لبنان وجود داشته. این که حزبالله هم این چنین احساس هویتی عمیق نسبت به لبنان دارد، جدا از بحثهای سیاسی و نظامی، نشانهی یکی از ویژگیهای مهم این جنبش است.
مظلومیت سید در رسانهها؛ بایکوت خبری و تقویت اتحاد داخلی حزبالله
موضوع رسانهها و پوشش خبری این مراسم هم جالب است. با این که جمعیت و عظمت این مراسم به وضوح نشاندهندهی قدرت و تاثیرگذاری سید و حزبالله بود، رسانههای خارجی به نوعی آن را نادیده گرفتند یا به کمترین شکل ممکن به آن پرداختند. این بایکوت خبری خود به نوعی مظلومیت سید را نمایان میکند، اما در عین حال این اقدام هیچ تاثیری در قوت و استحکام حزبالله نداشت. بلکه برعکس، این وقایع و این قدرت نمایی، باعث شد تا حزبالله و سید بیشتر از گذشته در ذهن و قلب مردم لبنان و منطقه ریشه بزنند.
واقعاً چنین مراسمی جزو رویدادهای تاریخی و فرهنگی است که نشاندهندهی قدرت نه فقط از نظر نظامی، بلکه از نظر معنوی و هویتی است. سید در این مراسم تنها از نظر جسمی حضور نداشت، بلکه روحیه و باورهایی که به آنها پایبند بود، به شکل معجزهآسا ادامه پیدا کرد و مردم، همچنان از آنها حمایت کردند. این قدرت معنوی و روحی که حزبالله به نمایش گذاشت، فراتر از هر نوع تهدید و خطر خارجی بود. باید گفت که این مراسم یک نقطه عطف در تاریخ لبنان و منطقه است و تاثیرات آن تا مدتها ادامه خواهد داشت.
حزبالله همچنان برای پر کردن جایگاه سید، نیاز به شخصی با ویژگیهای خاص و کارنامهای همچون خود سید دارد. درست مثل یک رهبر معنوی که فراتر از نقشهای سیاسی و نظامی قرار میگیرد و میتواند قلبهای مردم را به خود جذب کند. به همین دلیل، جایگزینها باید در ابعاد مختلف مانند سخنرانی، رفتار، دیپلماسی و حتی تواناییهای معنوی مانند سید، همگام باشند.