به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ جلد ششم تاریخ شفاهی حقوق ایران ۱۶ ساعت گفتوگوی تصویری دکتر سید جلالالدین مدنی، محمدحسین قائم مقام فراهانی، بهشید ارفعنیا و سید حسن امین که با کوشش وحیدآگاه و تهمورث بشیریه، محمد جلالی و امیرحسین سلیمیان انجام شده و در قاب کتاب «شرح حق» نشسته که در نشر نگاه معاصر به چاپ رسیده است. در این کتاب طی گفتوگوهای تاریخ شفاهی زندگی، زمانه و تحصیل و تدریس و فراز و فرود رشته حقوق بررسی شده است.
در واقع این کتاب گفتوگوهایی درباره تاریخ فراز و فرود حقوق در ایران از زبان موسفیدان و استادان دانشگاه با طرح سوالهایی از چهرههای جوان دانشگاهی است که درصدد برآمدند راه طی شده را مستند کنند.
نخستین گفتوگوی جلد ششم با استاد جلالالدین مدنی، استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران است. او سال ۱۳۱۶ در خانوادهای روحانی پرجمعیت در کرمان متولد شد. پدر او روحانی روشنفکر و سردفتر اسناد رسمی بود و به دخترش هم اجازه تحصیل داد به طوری که دادیار دیوان عالی شد.
جلالالدین در کرمان هم در مدرسه اسلامی درس خواند هم در مدرسه زرتشتیها. در دبیرستان رشته ادبی خواند و مدتی هم معلمش محمدابراهیم باستانی پاریزی بود. رتبه نخست رشته علوم انسانی را کرمان کسب کرد و به دانشگاه تهران آمد. در گرایشات سیاسی اگرچه پدرش اصرار به معم شدنش داشت، اما نپذیرفت. هر چند در نگاه به سیاست نظری شبیه خانواده داشت. آنها حکومت پهلوی را حکومت غیرشرعی و حکومت جور میدانستند. در دوره مصدق هم طرفدار او نبود. اگرچه به گفته خودش خانواده به آیتالله کاشانی گرایش داشتند. خودش بعدها به مظفر بقایی، نماینده کرمان علاقهمند شد.
به تهران که آمد در رشته حقوق و علوم سیاسی پذیرفته شد. علاقه به حقوق در بچگی در او بروز و ظهور داشت: «از همان بچگی به دادگستری اهمیت میدادم و برایم مهم بود که عدالت برقرار شود.»
در محیط دانشکده حقوق علیه دکتر متین دفتری حرف زد و او هم پاسخ داد. به دکتر باهری معترض بود، چون در حزب رستاخیر عضویت داشت و به حسن امامی، امام جمعه تهران انتقاد داشت، چون عضو تشکیلات فراماسونری بود.
جلالالدین مدنی آنقدر شیفته قضاوت و برگستراندن عدالت بود که دوست داشت پس از پایان تحصیل حتی اگر به او حقوق هم ندهند در سیستم قضایی استخدام شود. چون به نظرش قضات آن موقع به صورت صحیح کار نمیکردند و اهل قماربازی بودند.
او چنان در ایفای نقش خود غرق شده بود که سعی داشت تمام دستگاه قضاوت را تغییر دهد و حتی کار به جایی رسید که علیه شاه کیفرخواست داد. این عمل باعث شد که مورد تعقیب دستگاه امنیتی قرار بگیرد. اما هیچ وقت آسیبی به او نرسید!
محمدحسن قائممقامی فراهانی؛ میراثدار تاریخی صدراعظم
یکی دیگر از قضاتی که در این کتاب با او مصاحبه شده، استاد محمدحسن قائممقامی فراهانی، استاد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی است. همان طور که از نامش پیداست، متولد اراک در ۱۳۲۸ در خانوادهای مرفه است. پدرش از مدیران اداره کل ثبت بود. پدرش در گرایشات سیاسی طرفدار مصدق بود، برای همین پس از کودتای ۲۸ مرداد به قم تبعید شد. به علت ماموریتهای زیادی که پدر در ایران داشت، تحصیلات محمدحسن در شهرهای مختلف سپری شد. او که فرزند خاص مادرش بود به همراه خواهر و برادرش در خانوادهای با رگ و ریشه حقوقی بزرگ شد، به طوری که پدربزرگش هم در زمان احمدشاه قاضی بود و پس از کنار رفتن سلسله قاجار به ملاکی روی آورد.
محمدحسن بر اساس رویه خانواده رشته ادبی را انتخاب کرد تا پس از آن در دانشگاه حقوق بخواند. او در مدرسه شرایط خوبی را طی نکرد تا زمانی که به دبیرستان دارالفنون ارک منتقل شد و در آنجا همه را علامه یافت. به گفته خودش در آنجا بر قوت زبان انگلیسی تاکید داشت. در همین مدرسه وقتی از درس تاریخ نمره خوبی نگرفت، معلم تاریخ زیر برگهاش نوشت: «حیف از آن مرحوم که چنین «سه نقطهای» از خودش به جای گذاشت.» منظور از مرحوم امیرکبیر بود! محمدحسین این رفتار معلم تاریخ را چون شوکی میداند که او را بیدار کرد و به شاگرد درسخوان و سختکوشی تبدیل شد.
نقطه عطف دیگری که در زندگی محدحسن قائم مقام فراهانی اتفاق افتاد، آشنا شدن با دکتر محمد خزانلی، نابغه اراکی که علیرغم نابینا بودن در پنج رشته دکتری داشت. با مشاوره او آماده کنکور تشریحی در رشته حقوق قضایی شد. اما صبح موعود خواب ماند و تا دم در جلسه کنکور با نیم ساعت تاخیر حاضر شد...
بهشید ارفعنیا؛ دور از سیاست اما گرفتار سیاست
بهشید ارفعنیا، سومین عضو هیئت علمی دانشکده حقوق دانشگاه علامه طباطبایی که در این کتاب با او مصاحبه شده است. او در اول دی ۱۳۲۶ در تهران در خانوادهای متوسط به دنیا آمد. پدرش از مستشاران عالی وزارت دارایی و مادرش خانهدار بود. بهشید دیپلم ریاضی گرفت و به توصیه پدرش تصمیم گرفت از مهندس شدن دل بکند و به سمت قضاوت برود و وکیل بشود.
در زمان تحصیل در دانشگاه بهمن کشاورز و سید محمد خامنهای با لباس روحانیت در کلاش ما حضور داشتند… یادم است در کلاس سیصد تفره حقوق ۱۰ نفر خانم بودند که در همان ردیف اول مینشستند. یکی از آنها نازی جعفری، دختر موسس انتشارات امیرکبیر بود. در کلاس ما کسی حجاب نداشت و بحث سیاسی هم مطرح نبود. یکی از استادان ما حسن امامی بود که فکر نمیکنم کسی دانشجوی ایشان بوده باشد و از او به نیکی یاد نکند. در عوض استاد سنگلجی گاهی که فقه درس میداد، گاهی در کلاس بیادبانه حرف میزد.
بهشید در کلاس درس استاد صفایی به حقوق جزا علاقهمند شد و برای تحصیلات عالیه به پاریس رفت. به گفته خودش در امتحان اعزام محصل به خارج از کشور شرکت کرد، با اینکه قبول شد اما از آن استفاده نکرد، چون ارز دولتی با ارز عادی فرق نداشت. از طرفی گرفتن ارز دولتی باعث میشد که تحت نظارت سفارت ایران در پاریس قرار بگیرد، اگرچه گرایشات سیاسی نداشت.
تهورث بشریه: در تظاهرات شرکت کردید؟
ارفعنیا: یکی دو بار با فرزند سه سالهام و همسرم شرکت کردم. بگذریم که پس از انقلاب اینها روزی در دانشکده اسم چهار نفر از اساتید از جمله من را نوشته بودند که از ورود اینها جلوگیری شود و اگر وارد شوند، امکان برخورد فیزیکی وجود دارد!
-یعنی شما را انقلابی نمیدانستند؟
حتماً نمیدانستند اعضای انجمن اسلامی چنین کاری کرده بودند.
حسن امین؛ مصدقی مخالف شاه
استاد سید حسن امین، استاد دانشگاه کالدونیان گلاسکوی انگلستان نفر چهارم تاریخ شفاهی «شرح حق» است که در هفت آذر ۱۳۲۷ در شهر سبزوار متولد شد. پدرش سید علی تقی امین و پدربزرگش سید حسن امینالشریعه از علما بودند و مادرش فاطمه عربشاهی، خانهدار، شاعر، معلم و مفسر قرآن بود.
پدرش روحانی روشنفکری بود و با اینکه در سبزوار از خانواده علما کسی فرزند دخترش را به مدرسه نمیفرستاد، اما او دخترانش را به مدرسه فرستاد.
یکی از کارهای مهم علی تقی امین این بود که جلوی ارتزاق روحانیت از مردم را گرفت. در سال ۱۳۲۶ اساسنامهای نوشت که بر اساس آن دریافت خمس، زکات، سهم امام و وجوهات بریه جنبه شورایی پیدا کند. پدرم متصدی این کار شد و این وجوه را بین اشخاص بر اساس مرتبه و نیازشان تقسیم کرد و از این افراد رسید میگرفت.
از منظر حسن امین، استاد الاساتید و برجسته ترین استاد حقوق مدنی دکتر میرسید حسن امامی است. اگرچه امین با شاه مخالف بود، اما با امام جمعه به عنوان استاد علم حقوق و شخصیتی اجتماعی مخالف نبود. با سیاستورزی او زاویه داشت. مخالفت او را با دکتر محمد مصدق نقطه تاریک کارنامه امامی میداند.
-در مجله حافظ خاطراتی را از استاد شهابی تعریف کردهاید.آنها را هم برای تعریف کنید.
در تابستان درسها تعطیل بود. دانشکده و کتابخانه دانشکده حقوق باز بود و من برخلاف اکثریت دانشجویان که به شهرستان و نزد خانوادههایشان میرفتند یا برای امرار معاش مجبور به کار کردن بودند، به کتابخانه دانشکده حقوق میرفتم. یکی از نسخ کمیابی که در آنجا بود، دیوان اشعار ادیب نیشابوری یا همان ادیب اول بود.در راهروی دانشکده مشغول مطالعه این کتاب بودم که استاد آمدند و گفتند: امین! باز چه کتابی داری میخوانی؟ گفتم: دیوان اشعار ادیب اول. گفتند: آیا این شعر در دیوان هست؟ «می نیارد دید دل آیینه در دست حبیبم / تا مبادا صوت خود بیند و گردد رقیبم» …
∎