همشهری آنلاین _ حوادث: صبح دوشنبه ۶ اسفند امسال بود که حسین نصیرپور، راننده تاکسی ۴۹ ساله مرندی از خانه بیرون آمد و سوار تاکسیاش شد تا یک روز کاری جدید را شروع کند.
آن روز مثل همه روزهای قبل بود و راننده میانسال مسافران را یکی از پس از دیگری به مقصد میرساند تا اینکه حدود ساعت ۶ عصر، آخرین مسافرش را که پیاده کرد، در یکی از خیابانها پارک کرد و مشغول تمیز کردن تاکسی شد.
حسین صندلیهای جلو را تمیز کرد، زیر پاییها را تکان داد و نوبت به صندلیهای عقب رسید. اما وقتی خم شد تا زیرپایی عقب را بیرون بیاورد، ناگهان شیای براق نظرش را جلب کرد. خوب که دقت کرد، یک دستبند طلا زیر صندلی افتاده بود.
راننده میانسال آن را برداشت و چند بار ورانداز کرد. شک نداشت که دستبند، طلاست و با توجه به وزنی که داشت مطمئن بود که ارزش زیادی دارد. همان لحظه سعی کرد به یاد آورد که در آخرین ساعات چه کسانی را سوار تاکسی خود کرده است اما یادش نیامد که صاحب طلا چه کسی میتواند باشد.
در جست و جوی صاحب طلا
پیدا کردن یک دستبند طلا که ارزش زیادی داشت بیشک میتوانست هرکسی را وسوسه کند. اما راننده تاکسی پاکدست به محض پیدا کردن دستبند شروع کرد به گشتن برای پیدا کردن صاحب طلا. اما هر چه جستوجو کرد، او را پیدا نکرد. این مرد چند ساعتی را گشت و به چند طلافروشی سر زد تا شاید ردی از صاحب طلا پیدا کند. در این میان متوجه شد دستبندی که داخل ماشینش جا مانده بود، ۲۲۰ میلیون تومان قیمت دارد.
از همان زمان، فکر و خیال یک لحظه هم دست از سرش بر نمیداشت. اینکه صاحب دستبند کیست و با توجه به شرایط اقتصادی، حالا در چه حالی است؟
وقتی چند روزی گذشت و خبری از صاحب دستبند نشد، حسین راهی اتحادیه طلافروشیها شد. در آنجا متوجه شد که صاحب طلای گمشده، یک آگهی چاپ کرده و آنجا بود که این راننده پاکدست به یک قدمی صاحب طلا رسید و توانست او را پیدا کند.
چند روز امانتداری
راننده امانتدار که برای برگرداندن دستبند طلا به صاحبش همه تلاش خود را کرده بود، در گفت و گو با همشهری میگوید: از وقتی دستبند را پیدا کردم، همهاش به فکر صاحبش بودم.
در این چند روز حتی منتظر بودم که او به تاکسیرانی سر بزند و سراغ طلایش را بگیرد اما خبری از وی نشد و فهمیدم که صاحب دستبند اصلا متوجه نشده که آن را در تاکسی جا گذاشته است. بعد از کلی پرس و جو و گشتن، در نهایت به فکرم رسید که به اتحادیه طلافروشان سر بزنم.
وقتی متوجه شدم که صاحب طلا خانمی اهل شهر کشکسرای در اطراف مرند است، از اتحادیه خواستم که با او تماس بگیرند. آن زن با شنیدن خبر، خیلی خوشحال شد و کلی از من تشکر کرد. آنجا بود که فهمیدم او برای خرید به بازار مرند آمده بود اما نمیدانست که دستبند کجا از دستش جدا شده است.
بنابراین تصمیم گرفته بود یک آگهی چاپ کند و به دنبال دستبندش بگردد. صاحب طلا بعد از پس از گرفتن دستبندش ۵ میلیون تومان به من مژدگانی داد، هر چند به او گفته بودم که برای رضای خدا این کار را انجام دادم و مژدگانی نمیخواهم اما همسرش آنقدر اصرار کرد که قبول کردم.
نانوایی که راننده تاکسی شد
حسین نصیرپور پیش از اینکه راننده تاکسی شود، نانوا بود. او میگوید: از ۲۰سالگی نانوا بودم و کارم پخت نان سنتی بود. اما از سال ۹۳ که دیگر همه به دنبال نان ماشینی بودند، شغلم را رها کردم و یک تاکسی قسطی خریدم و شدم راننده تاکسی. در این سالها اشیای زیادی نظیر گوشی موبایل و ... داخل ماشینم پیدا کردهام که همگی را تحویل تاکسیرانی دادم که به صاحبانشان برگرداند اما اولین بار بود که دستبند طلایی با این ارزش داخل ماشینم جا مانده بود که شکر خدا از این آزمون هم سربلند خارج شدم. نصیرپور دو دختر دارد که یکی ازدواج کرده و دیگر کلاس دهم است و با اینکه مخارج زندگی بالاست، اما به گفته خودش هرگز برای برداشتن دستبند میلیونی وسوسه نشد.