شناسهٔ خبر: 71640581 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

اختلاف میان کیهان و ابطحی در پرونده امام موسی صدر

صاحب‌خبر -

متن پیش رو گفت و گوی محمدعلی ابطحی با مجله آگاهی نو در مورد پیگیری‌های او از وضعیت امام موسی صدر است.

ابطحی، رئیس دفتر رئیس جمهور در دولت اصلاحات در این مصاحبه ضمن شرح تلاش‌هایش برای یافتن ردپایی از موسی صدر درباره‌ی چالش روزنامه کیهان نیز گفته است: یکی از دوستان در روزنامه کیهان مقاله‌ای نوشت و مدعی شد که من توانایی لازم برای این مأموریت را نداشتم و انتخاب مناسبی نبوده‌ام. دلیلش هم این بود که معتقد بود این کار یک مأموریت اطلاعاتی است، نه سیاسی. اما من مخالف این نگاه بودم. مگر معنی مأموریت اطلاعاتی این است که نیروهایمان را به لیبی بفرستیم؟ …اعتراض دیگری این بود که می‌گفتند چرا سیاست ما فقط رسیدن به حقیقت است، در حالی که باید هدف مشخصاً پیدا کردن زنده امام موسی صدر باشد.

سوال: شما در دولت خاتمی مسئول پیگیری پرونده امام موسی صدر بودید. آیا قبل از آن با تفکر امام موسی صدر، روند پرونده و خانواده ایشان آشنایی داشتید؟

بر این باور هستم که در تاریخ علمای شیعه، اگر نگوییم بی‌همتا، اما تعداد بسیار معدودی مانند امام موسی صدر وجود داشته‌اند؛ از این جهت ایشان را کم‌نظیر می‌دانم. ایشان انسانی فاضل و برخاسته از خانواده‌ای تأثیرگذار و قدرتمند بودند؛ از یک سو خاندان صدر و از سوی دیگر خاندان طباطبایی قمی. جایگاه خانوادگی در شکل‌گیری شخصیت و تأثیرگذاری بر جامعه بسیار مهم است.

علاوه بر این، هوش سرشار ایشان نیز حیرت‌آور بود. با توجه به امکانات اطلاعاتی محدود آن زمان، واقعاً وجود کسی با این میزان دانش و نوآوری کم‌نظیر بود. این فهم و درک نوین در آن دوره، ایشان را از دیگران متمایز می‌کرد. در کنار این موارد، سبک زندگی مدرن ایشان نیز قابل توجه بود. در ایران پیش از انقلاب افرادی معدودی درمیان روحانیون مانندآقای صدر و کمی آقای هاشمی رفسنجانی دیده می‌شدند که سفرهای خارجی داشتند و اندیشه‌های مدرن و متفاوتی ارائه می‌کردند.

سوال: عمدتاً علمای ما به نجف و کربلا و اماکن مقدس سفر می‌کردند.  

اصل سفر برای روحانیون تعیین‌کننده است. به‌عنوان نمونه، مرحوم آیت‌الله حکیم تا پیش از سفرشان به مکه، تجربه‌ای از حضور در آن مکان نداشتند. اما در اولین سفر خود، با مشاهده دشواری‌های طواف و دیگر مناسک حج، پس از بازگشت تعداد زیادی از فتوای خود را تغییر دادند. 

سوال: درباره امام موسی صدر، مدرن بودن و هوش سرشار برای اثرگذاری کفایت می‌کرد؟

  • یکی دیگر از ویژگی‌های برجسته امام موسی صدر شجاعت ایشان بود. نکاتی در مورد امام موسی صدر وجود دارد که در نگاه برخی انقلابیون پیش از انقلاب به‌عنوان نقاط ضعف محسوب می‌شد، مانند دیدار با شاه. اما اکنون که نگاه دقیق‌تری می‌کنیم، درمی‌یابیم این موارد در واقع نقاط قوت ایشان بوده‌اند. اساساً مذاکره کردن و بیان دیدگاه‌ها در آن شرایط، کاری شجاعانه بود. ایشان به‌عنوان مرجع مذهبی جامعه شیعی در خارج از ایران با رهبر تنها کشور شیعه جهان ملاقات می‌کند، همزمان بر پیکر دکتر شریعتی نماز می‌خواند، از امکانات رژیم هم برای اهداف خود بهره می‌برده، این‌ها نشان‌دهنده نبوغ و تمایز امام موسی صدر بود. این ویژگی‌ها ایشان را نه‌تنها از دیگر رهبران شیعی معاصر خود بلکه حتی از بسیاری از رهبران تاریخ اسلام متمایز کرده است. همین خصوصیات باعث می‌شود تا نتوان به‌سادگی از امام موسی صدر عبور کرد و نیاز است که پژوهش و کار بیشتری درباره شخصیت، روش و منش او انجام شود. 
  • در این حالت خنثی که در حال‌حاضر ایجاد شده که فقط در انتظار بازگشت فیزیکی ایشان هستند (که انشاءالله هم بازگردند) نباید متوقف شد. چالش من با خانواده ایشان همین است: امام موسی صدر نباید تنها به یک اسم یا میراث خانوادگی تقلیل پیدا کند.

اما این برداشت از امام موسی صدر بیشتر از شنیده‌ها و مطالعاتم، مرهون تجربه شخصی‌ام بود. من سال‌های ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۶ نماینده صداوسیما در لبنان بودم. با توجه به اینکه آقای علی لاریجانی در آن دوره رئیس سازمان صداوسیما بود، انتخاب من اقدامی جسورانه از طرف ایشان در آن شرایط به‌شمار می‌رفت.

سوال: پیش از آن معاون بین‌المللی وزارت ارشاد بودید. 

بله، من کارمند صداوسیما بودم، اما به وزارت ارشاد مأمور به خدمت شدم. پس از  استعفای آقای خاتمی از وزارت ارشاد و وزارت آقای علی لاریجانی به صداوسیما برگشتم. به دو نفر از ما معاونان آقای خاتمی  (من و آقای امین زاده) تلویحا گفته بودند که باید از وزارت ارشاد برویم. در همان دوره، به‌عنوان مشاور آقای محمد هاشمی در رادیو و تلویزیون منصوب شدم. کمتر از یک سال از حضور مجدد من در آنجا نگذشته بود که آقای لاریجانی رئیس صداوسیما شد و من عملاً مشاور ایشان شدم. شوخی می‌کردیم که شما بعد از اینجا به کجا می‌روید تا ما دیگر نرویم! ایشان من را به عنوان نماینده صدا وسیما در لبنان منصوب کردند و رفتم.

در خصوص سه سال اقامتم در لبنان باید بگویم که این دوره برای من بسیار تأثیرگذار بود؛ دلیل آن ارادت فکری‌ام به امام موسی صدر بود، هرچند هیچ‌گاه ایشان را از نزدیک ندیده بودم. چند نوار سخنرانی از ایشان که متعلق به دارالتبلیغ قم بود را آن‌قدر گوش داده بودم که عملاً حفظ شده بودم.

البته اعتراضاتی نسبت به اینکه چرا ایشان در دارالتبلیغ قم و مرکز آیه الله شریعتمداری سخنرانی کردند مطرح بود. دامنه انتقادات برخی از چهره‌ها به امام موسی صدر از اینجا شروع می‌شد تا اینکه چرا ایشان با شاه دیدار کرده، چرا ما پرونده ایشان را پیگیری می‌کنیم و حتی یکی از بزرگان نزد رهبری رفتند و گلایه کردند که چرا این پیگیری ادامه دارد؟ در آن سال‌ها من در ایران مسئول مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی بودم و پیش‌تر نیز وظیفه برگزاری مراسم‌های ویژه مهمانان خارجی در وزارت ارشاد را بر عهده داشتم.

به دلیل رابطه خانوادگی و نزدیکی با آقای خاتمی، با خانم رباب صدر (خواهر امام موسی صدر) آشنا شدم. خانواده ایشان مرکزی خیریه برای حمایت از ایتام داشتند. پسر امام موسی، آقای صدرالدین صدر، معاون هلال‌احمر در تهران بود و بعدها به آمریکا رفت. آقای حمید صدر هم از ابتدا در آمریکا زندگی می‌کرد. اما تنها کسی که در آن دوره فعالانه نام امام موسی صدر را مطرح و امور مربوط به ایشان را پیگیری می‌کرد، خانم رباب صدر بود. او تشکیلاتی را اداره می‌کرد که فعالیت‌های خیریه فراوانی انجام می‌داد.

زمانی که در لبنان اقامت داشتم، اختلافاتی میان طرفداران حزب‌الله و حامیان امام موسی صدر وجود داشت که به نوعی جنگ پنهانی میان شیعیان طرفدار ایران و پیروان امام موسی صدر محسوب می‌شد. در مناطق امل ‌نشین، عکس امام موسی صدر دیده می‌شد و در مناطقی که حزب‌الله نفوذ داشت، عکس امام خمینی برجسته بود. با این حال، نوعی فاصله میان نهادهای نزدیک به جمهوری اسلامی و مؤسسات امام موسی صدر وجود داشت؛ هرچند مخالفت علنی بیان نمی‌شد، اما ارتباط نزدیکی هم میان آن‌ها وجود نداشت.

من و همسرم تلاش کردیم با خانم رباب صدر و خانواده ایشان ارتباطی صمیمانه برقرار کنیم و این رابطه تا امروز هم ادامه دارد. پیشنهاداتی برای برگزاری سمینارهای بزرگ درباره امام موسی صدر دادم که برخی از آن‌ها را شخصاً اجرا کردم. علاوه بر کارهای رادیو و تلویزیون، عصرها وقت خود را صرف فعالیت‌های فکری و فرهنگی مؤسسات وابسته به ایشان می‌کردم. خانم رباب صدر نیز با وفاداری تمام هنوز هم در سفرهایشان به ایران یا به منزل ما می‌آیند یا من به دیدارشان می‌روم.

سوال: یعنی از اوایل دهه ۷۰ شمسی، ماجرای امام موسی صدر در ایران و لبنان مجدداً مطرح شد؟

بله. این موضوع وارد فضاهای عمومی‌تری شد.  

سوال: به یک معنی در دهه ۶۰ ماجرا فراموش شده بود. درست است؟

دلایل متعددی برای این امر وجود داشت. قذافی قصد داشت به دیدار امام خمینی بیاید، اما امام اعلام کرده بودند تا زمانی که مسأله امام موسی صدر حل نشود، این ملاقات را نمی‌پذیرند. حاج‌ احمدآقا هم نسبت فامیلی با امام موسی صدر داشتند. با این حال، به دلیل جنگ ایران و عراق و این واقعیت که لیبی در آن زمان از بزرگ‌ترین حامیان تسلیحاتی ایران به شمار می‌رفت، به‌ویژه در تأمین موشک، مسئولان کشور تمایلی نداشتند موضوع حمایت لیبی در جنگ را قربانی مسأله امام موسی صدر کنند. آقای خامنه‌ای در دوران ریاست‌جمهوری‌شان سفری به لیبی داشتند و تلاش کردند درباره امام موسی صدر گفت‌وگو کنند که قذافی گفت: شما از ایران انقلابی آمده‌اید و می‌خواهید درباره یک ساواکی با من حرف بزنید؟

انصاف نیوز: آقای هاشمی چطور؟ رباب خانم خیلی از ایشان گله دارد. به گفته ایشان، آقای هاشمی گفته بود که نمی‌توانیم ارتباطمان را با قذافی قطع کنیم؛ ما هواپیمای خالی به لیبی می‌فرستیم و پر برمی‌گردانیم.  

بعید نیست. در آن زمان هر کسی که فرمانده جنگ بود، شرایط همین‌طور اقتضا می‌کرد که این مسائل را در نظر بگیرد. برخی انقلابیون تند هم اوایل انقلاب طرفدار قذافی بودند، مثل جلال‌الدین فارسی و محمد منتظری.  

سوال: در مدت اقامتتان در لبنان شناختی از خانواده امام موسی صدر پیدا کردید و اعتماد متقابل شکل گرفت.  

– زمانی که در لبنان بودیم، من و همسرم (که ایشان هم بسیار فعال بودند)، جزو نزدیکان خانواده امام موسی صدر شدیم. در آن زمان دو پسر امام، صدرالدین و حمید صدر هنوز به لبنان نیامده بودند.  

* مؤسسه گفت‌وگوی ادیان که شما بنیان گذاشتید، از ایده‌های امام موسی صدر الهام گرفته است؟

– فضای لبنان به طور کلی با ایران تفاوت دارد. در لبنان ممکن است در یک ساختمان، یک طبقه مسیحی و طبقه دیگر مسلمان زندگی کند. این امر آن‌ها را وامی‌دارد تا بتوانند یک زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند. اساساً فضای لبنان این‌طور بود و همچنان نیز هست. امام موسی صدر ناچار بود با چنین شرایطی سازگار شود.

* زمانی که چنین فعالیت‌هایی داشتید، آقای محتشمی‌پور یا دیگر اعضای مجمع روحانیون به شما اعتراض نمی‌کردند؟  

– ما فعالیت سیاسی نمی‌کردیم؛ جلساتی درباره اندیشه‌های امام موسی صدر برگزار می‌کردیم که اساساً کسی با این افکار مخالفتی نداشت. در بهمن ۱۳۷۵، آقای خاتمی در سفر به لبنان، مدت طولانی منزل ما بودند. تمام برنامه‌ریزی این سفر را من انجام دادم. زمانی که آقای خاتمی در لبنان بود، خیلی شب‌ها به دلیل نسبت خانوادگی، میهمان خانه رباب خانم بودیم. گاهی هم به خانه پروین خانم (همسر امام موسی صدر) می‌رفتیم. بعد از آن، آقای خاتمی به ایران برگشت و چند ماه بعد رئیس‌جمهور شد. من هم رئیس دفتر ایشان شدم.

* آن یک ماه آقای خاتمی برای پیگیری پرونده امام موسی صدر کاری کردند؟  

– به برخی مؤسسات مرتبط با امام موسی صدر رفتیم، اما اینکه اقدامی عملی برای آزادی ایشان انجام گرفته باشد، خیر.

* با توجه به نسبت خانوادگی که داشتند، آیا در گذشته هم اقدامی نکرده بودند؟  

– خب آن زمان امام خمینی و احمدآقا بودند و دیگر نوبت به آقای خاتمی نمی‌رسید.

* آقای خاتمی در مقابل جریانی که اجازه نمی‌داد موضوع امام موسی صدر پیگیری شود، اقدام خاصی انجام نداد؟  

– نمی‌دانم. پرونده امام موسی صدر بعد از جنگ کنار گذاشته شده بود.  

* رباب خانم می‌گوید هر وقت با احمدآقا درباره این موضوع صحبت می‌کرد، می‌گفت بگذارید برای بعد، الان وقتش نیست که زیاد درباره‌اش حرف زد. به نظر می‌رسید گله‌مند بود که در دهه ۶۰ عملاً پرونده امام موسی صدر را کنار گذاشته بودند. حتی احمدآقا با وجود نسبت خانوادگی هیچ اقدامی انجام نداد.  

– نمی‌دانم حق با چه کسی است. طبیعتاً خانواده باید بگویند که این موضوع باید پیگیری می‌شد. نهایتاً خود من به دلیل علاقه‌ای که به امام موسی صدر داشتم در سال ۱۳۷۷ به دنبال باز کردن پرونده ایشان رفتم. اولین جلسه سیاست‌گذاری برای این پرونده را با حضور آقای خاتمی و آقای محمد صدر برگزار کردیم. یک نکته دیگر هم وجود داشت؛ من به دلیل مصاحبه‌های عربی که در لبنان داشتم، با خبرنگاران و رهبران لبنانی ارتباطاتی برقرار کرده بودم.

مثلاً رفیق حریری درباره کارهایی که داشت با من تماس می‌گرفت. مسئول پرونده ایران و امارات و جزایر سه‌گانه بودم. به هر حال من پیگیر مسأله آقا موسی شدم و رباب خانم هم از اینکه من پیگیر پرونده شدم بسیار خوشحال شدند. وقتی از لبنان برگشتم و به تهران آمدم، آقای صدرالدین صدر به لبنان رفت و گفت که برای خونخواهی پدرم آمده‌ام. در مؤسسات فرهنگی هم تمام تمرکز خود را بر روی پیگیری سرنوشت امام موسی گذاشتند.

* گفتید جلسه‌ای درباره سیاست‌گذاری برای پیگیری پرونده امام موسی صدر داشتید. طبق شنیده‌ها گویا خانواده ملاقاتی با رهبری برای این موضوع داشتند و ایشان گفتند که موافق هستند و پیشنهاد داده‌اند که با آقای خاتمی موضوع را دنبال کنند. خانواده می‌گویند ما این موضوع را با آقای خاتمی مطرح کردیم و ایشان جمعی برای پیگیری تشکیل داده‌اند. آیا این گفته‌ها صحیح است؟ تشکیل این جمع مربوط به چه زمانی بوده است؟

– این موارد به ‌بعد از این‌ها برمی‌گردد. این جملات را من نشنیده‌ام.

* یعنی این موضوع ابتکار خودتان بود؟  

– بله.  

* چه کسانی در این جلسه بودند؟  

– آقای سید محمد صدر، من و مدیرکل وقت خاورمیانه و شمال آفریقا وزارت امور خارجه. 

*  این موضوع در وزارت خارجه پیگیری می‌شد یا دفتر رئیس‌جمهور؟  

– این موضوع از طرف ریاست‌جمهوری پیگیری می‌شد و فقط من در این پرونده فعالیت داشتم. البته اطلاعات لازم به وزارت خارجه ارائه می‌شد. این جلسات خیلی رسمی و جدی نبود. ما چند تصمیم مهم گرفتیم؛ یکی اینکه پرونده را برای رسیدن به حقیقت پیش ببریم، نه برای طراحی یا ساختن سناریویی از پیش تعیین‌شده.

تمام این مکاتبات هنوز نزد من موجود است. این رویکرد، مهم‌ترین راهبرد ما بود. ما در ماجرای امام موسی صدر هیچ‌وقت زیر بار سناریوسازی نرفتیم و تنها هدفمان کشف حقیقت بود. این رویکرد ما باعث بروز برخی مخالفت‌ها شد. آن‌ها عقیده داشتند هدف باید پیدا کردن امام موسی صدر به صورت زنده باشد، اما هدف ما رسیدن به حقیقت بدون سناریوسازی بود. 

* در لیبی با چه مسئولی ارتباط داشتید؟

– در اولین سفری که به لیبی داشتم با احمد قذاف الدم مرتبط شدم. او را از طریق یکی از دوستان لبنانی می‌شناختم و قبل از سفر، چند بار با او تماس تلفنی داشتم. احمد قذاف الدم جایگاه خاصی داشت، هرچند دقیقاً نمی‌دانم عنوان رسمی او چه بود، اما در امور امنیتی شخصیت بسیار مهمی محسوب می‌شد. نام او چنان وزنی داشت که هر شهروند لیبیایی از شنیدنش می‌ترسید.

گفته می‌شد برادرزاده معمر قذافی است و در حوزه‌های امنیتی و شاید مالی ارتباط مستقیم با قذافی داشت. احتمالاً در آن زمان حتی از سیف‌الاسلام هم بانفوذتر بود. پیش از سفر به لیبی، من دوبار با احمد قذاف الدم تلفنی صحبت کردم و یک بار هم در پاریس حضوری او را دیدم. در مذاکراتم با او، اعتبار بالای آقای خاتمی در دنیا به من کمک کرد. احمد قذاف الدم از پیشنهاد من برای سفر به لیبی استقبال کرد. در این سفر تنها بودم. آن زمان لیبی تحت شرایط پرواز ممنوع قرار داشت و هواپیماها اجازه ورود به آن کشور را نداشتند.

من اولین سفرم را از ژنو انجام دادم، چون تنها پرواز مستقیم به طرابلس از آنجا بود. جالب اینکه در هواپیمای سوئیسی کنار فردی نشسته بودم که از سلطنت‌طلبان لیبیایی بود. او شروع به بدگویی از قذافی کرد و من هم از او درباره امام موسی صدر پرسیدم. گفت که ایشان زنده هستند و زندانی‌اند. وقتی هواپیما به زمین نشست، احمد قذاف الدم وارد هواپیما شد و همان فرد که تمام مسیر در حال بدگویی از قذافی بود، با دیدن او چنان وحشت‌زده شد که زبانش بند آمده بود! در این سفر با قذافی ملاقات داشتم. او سعی کرد بحث‌های ما درباره امام موسی صدر را نادیده بگیرد. گفت آقای خاتمی شخصیتی بسیار محترم است و حیف است بر سر چنین موضوعاتی درگیری ایجاد کنیم. ما هیچ دلیلی نداریم که امام موسی صدر را دستگیر کرده باشیم یا تا الان ایشان را نگه داشته باشیم.

* چه پیشنهادی مطرح کرده بودید؟  

– گفتم می‌خواهم درباره امام موسی صدر صحبت کنم. او هم چند جمله‌ای گفت و بعد اشاره کرد که ایشان از اینجا به ایتالیا رفته‌اند. ما را سر کار گذاشت و موضوع را عوض کرد. گفت چند روز پیش در یکی از روزنامه‌های لیبی خبری خوانده که فردی به نام معاویه فلان کار را انجام داده است. گفتم در کشوری که اهل بیت در آن حضور دارند، مگر ممکن است اسم کسی معاویه باشد؟ وزیر فرهنگ گفت اسم آن فرد معاویه نبوده بلکه معویه بوده است (معویه نام یک قبیله در لیبی است). یعنی تا این حد ما را سر کار گذاشت.

قذافی در کشورهای آفریقایی کودتاهای زیادی به راه می‌انداخت و در زمان ملاقات ما هم درگیر یکی از همان کودتاها بود. در ضمن صحبت‌های ما، از سفیر ایران که در آن دوره یکی از اعضای حزب مؤتلفه بود، خواست ما را تنها بگذارد تا دو نفره با هم صحبت کنیم. او از من خواست که سلاح‌های شیمیایی در اختیار کودتاگران طرفدارش بگذاریم و من قاطعانه گفتم ما هیچ سلاح شیمیایی نداریم. جلسه به همین ترتیب تمام شد. بعد از ملاقات، برخورد تندی با قذاف الدم داشتم، ولی او علاقه زیادی داشت مسائل را پیگیری کند. بعد از بازگشت به ایران، گزارش دیدار را به آقای خاتمی دادم و ایشان هم آن گزارش را نزد رهبری برد.

بعد از شکست مذاکرات، جنجال‌های زیادی شکل گرفت. یکی از دوستان در روزنامه کیهان مقاله‌ای نوشت و مدعی شد که من توانایی لازم برای این مأموریت را نداشتم و انتخاب مناسبی نبوده‌ام. دلیلش هم این بود که معتقد بود این کار یک مأموریت اطلاعاتی است، نه سیاسی. اما من مخالف این نگاه بودم. مگر معنی مأموریت اطلاعاتی این است که نیروهایمان را به لیبی بفرستیم؟ آن هم کشوری که به شدت در سیستم امنیتی مسلط است! اعتراض دیگری این بود که می‌گفتند چرا سیاست ما فقط رسیدن به حقیقت است، در حالی که باید هدف مشخصاً پیدا کردن زنده امام موسی صدر باشد. البته خانواده امام موسی صدر از من دلجویی کردند.

* خبر دیدار شما با قذافی رسماً اعلام شد؟

– بله.

* نسبتی بین آقای کمالیان با خانواده امام موسی صدر وجود دارد؟

– نسبتی که وجود ندارد و خانواده هم با ایشان ارتباط خاصی ندارند. 

* کانال ارتباطی شما پس از شکست مذاکرات اول همچنان با قذاف‌ الدم بود؟

  • مذاکره دوم با وساطت سیف‌الاسلام و در فرانسه بود. سیف‌الاسلام پسر قذافی، فردی لیبرال‌مسلک، تحصیل‌کرده غرب و بسیار فهمیده به نظر می‌رسید. سیاست کلی او این بود که باید احترام مبارزان قدیمی انقلاب لیبی را نگه داشت، اما قدرت را از دستشان گرفت. به ما هم این سیاست را توصیه می‌کرد. مثلا در آن زمان چند عضو لیبیایی القاعده در ایران دستگیر شده بودند. او تأکید داشت که این افراد به لیبی منتقل نشوند چون پدرش قطعاً آن‌ها را اعدام خواهد کرد. در آن زمان حزب‌الله لبنان در بین مردم منطقه محبوبیت بالایی پیدا کرده بود. سیف‌الاسلام پرسید آیا می‌توان رابطه میان لیبی و لبنان، به‌ویژه حزب‌الله، را برقرار کرد؟ من پاسخ دادم که این موضوع منوط به حل مسأله امام موسی صدر است. حتی گفتم اگر این مسأله حل شود، با وجود ممنوعیت پرواز در لیبی، آقای خاتمی با هواپیمای شخصی خود به این کشور سفر خواهد کرد.
  •  بعد از صحبتهای مقدماتی در فرانسه قرار سفر دوم به لیبی را گذاشتیم. این بار با قذافی در چادرهای معروفش دیدار کردم. در اول گفت‌وگو، ایده‌ای به ذهنم رسید. گفتم از کودکی چند چهره انقلابی برای من اهمیت زیادی داشتند که یکی از آن‌ها معمر قذافی بود و اکنون باورم نمی‌شود که دارم با آقای قذافی صحبت می‌کنم. اکنون ازشما می خواهم دستور دهید مساله امام موسی را بدون پیچ و خم با کمک یکدیگر حل کنیم. در مجلس با منشی‌اش تماس گرفت و از موسی کوسه، رئیس رسمی اطلاعات امنیت لیبی، خواست بعدازظهر به هتل من بیاید و صحبت کنیم. لیبیایی‌ها به ‌شدت اصرار داشتند امام موسی صدر در لیبی نیست و به ایتالیا رفته است. بعدازظهر که موسی کوسه آمد، به او گفتم بحث ایتالیا را کنار بگذارد. گفت امروز دستوری که از رئیس دریافت کرده، کاملاً متفاوت با روایت‌های سال‌های قبل است و آن‌ها قصد کمک دارند. من دو ساعت بعد پرواز برگشت به ایران داشتم و قرار شد سیف‌الاسلام مسئول مذاکره با ما شود. روز خوبی بود با نتیجه‌ای امیدبخش.

در داخل ایران، دو نگاه متفاوت درباره پرونده امام موسی صدر وجود داشت. عده‌ای معتقد بودند پیگیری این پرونده ضرورتی ندارد و حتی ارزش چنین کاری را ندارد (اغلب از انقلابیون)؛ این افراد حتی پیش رهبری رفتند تا جلوی این تلاش‌ها را بگیرند. گروه دیگری مخالف بودند که من مشخصاً این پرونده را پیگیری کنم؛ این دسته بیشتر شامل بعضی افراد خانواده و کسانی می‌شدند که با ما اختلافات سیاسی داشتند.

* رباب خانم موافق بود؟  

– بله، ایشان مشکلی نداشت. بعد از آن صحبت‌ها، جلسه دیگری با سیف‌الاسلام تنظیم کردیم. قرار ما این بار در ژنو بود، این جلسه خیلی حیاتی بود.

* چرا این جلسات در اروپا برگزار می‌شد؟ آیا به دلیل حفظ محرمانگی و جلوگیری از شنود بود؟  

– مذاکرات محرمانه بود، اما دلیل اصلی این بود که سیف‌الاسلام در اروپا اقامت داشت و به همین دلیل جلسات آنجا تشکیل می‌شد. ذکر این خاطره هم بد نیست، همزمان با سفر من رباب خانم  صدر مصاحبه‌ای با الجزیره انجام داده بود که البته نیت بدی پشت آن نبود؛ اما استدلال این بود که شما از آن طرف در حال گفت‌وگو هستید، ما از این طرف باید به قذافی فشار بیاوریم. در آن مصاحبه تأکید کرد که ما دلایل قطعی داریم که امام موسی صدر زنده است. همین موضوع باعث شد طرف مقابل بخواهد دلایلی ارائه دهیم تا آن‌ها هم پیگیری خود را انجام دهند.  

در این حین شایعاتی ایجاد شده بود مبنی بر اینکه شیخ شمس‌الدین قصد دارد خود را به عنوان امام معرفی کند. به خاطر خنثی کردن این برنامه، به آن یک نفر گفته بودند بگوید من امام را دیده‌ام، او هم به خاطر مسائل عاطفی گفته بود که امام را دیده است. ما هم آن فرد را از سوریه دعوت کردیم تا بیشتر در این باره صحبت کنیم. وقتی آمد، مشخص بود خیلی نگران است و ترسیده بود. وقتی با او گفت‌وگو کردیم، توضیح داد که از روی پلی عبور می‌کرده که در نزدیکی آن یک پادگان نظامی قرار داشته و مرد قدبلندی را که شباهت به امام موسی صدر داشته، از پشت سر دیده است. به او گفتیم تو فکر نکردی که شخصیت شناخته‌شده‌ای مثل امام موسی صدر را نمی‌توانند در ملأعام نگه دارند؟ او پاسخ داد که به من گفته بودند این‌ را بگویم.

برگردیم به نقطه محوری :در مذاکرات ژنو، سیف‌الاسلام مطرح کرد که جورج حبش، از رهبران ملی‌گرای فلسطینی که در لیبی زندگی می‌کرد، اخیراً فوت کرده است. تا قبل از مرگ جورج حبش دسترسی به خانه‌اش وجود نداشت، اما بعد از مرگ او وقتی وارد خانه‌اش شدند، دیدند در حیاط خانه دو یا سه جنازه دفن شده است. سیف‌الاسلام گفت ما حدس می‌زنیم که یکی از اجساد متعلق به امام موسی صدر باشد. البته ممکن است همه این‌ها سناریویی طراحی‌شده از طرف آن‌ها باشد.

با این حال، او پیشنهاد داد که اگر ما واقعاً دنبال حقیقت هستیم، گروه پزشکی ایرانی و اگر خواستید لبنانی ها هم باشند، برای انجام آزمایش دی‌ان‌ای تشکیل دهیم و جنازه‌ها را بررسی کنیم. سیف‌الاسلام گفت ما احتمال می‌دهیم یکی از این اجساد متعلق به امام موسی صدر باشد و پس از تأیید نتیجه اعلام کنیم امام موسی صدر پیدا شده است. طبیعی بود دولتی که سر کار بود نمی‌گفت من او را کشتم! سناریو هم می‌توانست برای افکار عمومی قابل قبول باشد. و برای رسیدن به امام موسی راه حل مرضی الطرفین بود. با این حال، هدف اصلی آن‌ها تحویل جنازه بود.

* در واقع، ممکن است جورج حبش شخصاً امام موسی صدر را به قتل نرسانده و خود دولت این کار را کرده باشد، اما آن را به گردن حبش انداخته‌اند.

– بله، به هر حال، وقتی یک حکومت بخواهد روایتی طرح کند که هم به نظر واقعی برسد و هم خودش متهم نشود، چنین سناریویی می‌تواند مؤثر باشد. برای ما هم که خود را به احتمال زیاد در یک قدمی جنازه امام می‌دیدیم خوب بود.

* جورج حبش، رهبر جبهه خلق برای آزادی فلسطین بود و شاید انگیزه‌ای داشته که به دلیل مخالفت امام موسی صدر با اقامت فلسطینی‌ها در لبنان، او را حذف کند. روایت‌ آن‌ها این بوده که قذافی بعد از گفت‌وگو با امام موسی صدر، او را راهی فرودگاه می‌کند، اما در میان راه توسط جورج حبش ربوده می‌شود. دولت لیبی هم از این موضوع بی‌اطلاع بوده و نمی‌توانسته آن را ردیابی کند.

  • این سناریویی باورپذیر نیست. سخت بتوان باور کرد که جورج حبش به قدری قدرت داشته باشد که بدون اطلاع قذافی چنین اقدامی کند. من همچنان قذافی را عامل و متهم اصلی این ماجرا می‌دانم. با این حال، ما برای دستیابی به حقیقت تصمیم گرفتیم این مسیر را دنبال کنیم. براساس درخواست آقای خاتمی، به لبنان سفر کردم تا با خانواده امام موسی دیدار کنم. همه اعضای خانواده در لبنان جمع شده بودند. مساله را برای آنلن مطرح کنیم که تا این قدر به کشف حقیقت نزدیک شده ایم. نظر آنها چیست.
  •  روز قبل از دیدار با خانواده وقتی سید حسن نصرالله متوجه شد من برای چنین هدفی به لبنان آمده‌ام، فردی را فرستاد تا نزد ایشان بروم. من هم رفتم و ماجرا را برای ایشان شرح دادم. به ایشان گفتم که تا اینجا پیش رفته‌ایم و فکر می‌کنم بتوانیم جنازه امام موسی را پیدا کنیم. چشمانش پر از اشک شد. گفتم نظر شما چیست؟ گفت هرچه خانواده بگویند. به ایشان گفتم که فردا با خانواده ملاقات دارم.

* یکی از مقامات سابق وزارت خارجه نقل کرده در ملاقات با سید حسن نصرالله ایشان گفته بود، افسوس که نشد ما برای «مرحوم» امام موسی صدر مراسم در خوری برگزار کنیم؛ به نوعی درگذشت ایشان را پذیرفته بودند.

– ایشان از علاقه‌مندان امام موسی صدر بودند. در هر حال، ماجرا را در دیدار با خانواده مطرح کردم. دو موضوع در آن جلسه مطرح شد؛ اول اینکه من پیشنهاد دادم بهتر است پیش برویم، اگر متوجه شدیم که موضوع دروغ است، به‌صورت رسمی تمام مذاکرات را اعلام کنیم و خاتمه دهیم. اما اگر معلوم شد حقیقت دارد، خانواده می‌توانند همچنان به قذافی اعتراض کنند، ولی یک کمیته مشترک از ایران و لبنان تشکیل شود تا پیکر ایشان را تحویل بگیرد و آرامگاهی شایسته و درخور برای ایشان در صور ساخته شود. البته نمی‌شد خیلی صریح صحبت کرد، چون پروین خانم هم در جلسه حضور داشت و به هر حال، آن‌ها خانواده بودند و احساساتی داشتند که طبیعتاً در چنین شرایطی انتظار می‌رود، عکس‌العمل نشان دهند. جلسه فضای عجیبی داشت؛ خانواده با احساسات شدید گفتند شما می‌خواهید قاتل را تبرئه کنید.

* اگر خانواده می‌پذیرفتند و تصمیم بر این می‌شد که پیکر امام موسی صدر را تحویل بگیرند، دولت لیبی قرار بود چه موضعی اعلام کند؟

  • قرار بود بیانیه‌ای از طرف دولت لیبی صادر شود مبنی بر اینکه این حادثه توسط یک گروه خودسر انجام شده، ولی بعدها پیکر به ‌دست دولت لیبی افتاده است. این سناریو به شکلی منطقی و قابل‌قبول طراحی شده بود. جورج حبش هم در تمام این سال‌ها تنها زندگی می‌کرد و کسی از درون خانه‌اش مطلع نبود. پیشنهاد لیبیایی ها بر بررسی دی ان ان توسط پزشکان ایرانی و حتی لبنانی ها مجه مثبت ماجرا بود.
  • هدف نهایی این بود که راهی پیدا کنیم تا به امام موسی صدر برسیم. اما خانواده مخالفت کردند و گفتند این کار درست نیست، چون قذافی تبرئه می‌شود. سیف‌الاسلام در خلال صحبت‌هایش گفته بود ما در حد مسئولیتی که داشتیم آماده‌ایم هر کاری لازم باشد انجام دهیم. مثال زد که اگر کسی کیف شما را دزدیده باشد، من فقط در زمانی که نزدیک شما بوده‌ام مسئولیت دارم و هر اقدامی که این قصور را جبران کند، انجام می‌دهم. با این حال برخی افراد به‌طور ناجوانمردانه ادعا کردند که به ما پیشنهاد شده پول بگیریم و از خون آقا موسی بگذریم. این حرف برای من بسیار ناراحت‌کننده بود. سیف‌الاسلام صراحتاً اعلام کرد که آماده است هر اقدامی را برای جبران این قصور انجام دهد، اما خانواده مخالفت کردند. من در مصاحبه‌ای با یک روزنامه لبنانی گفتم که امیدوارم با کمک دوستان لبیایی بتوانیم این مشکل را حل کنیم. با این حال، خانواده اصرار داشتند که قذافی همچنان متهم ردیف اول باقی بماند و به همین دلیل موضوع منتفی شد. گزارش این ماجرا به آیت‌الله خامنه‌ای و آقای خاتمی ارائه شد و نبیه بری، رئیس مجلس لبنان هم اعلام کرد وقتی خانواده مخالف باشند، نمی‌توان کاری انجام داد؛ خانواده محور اصلی موضوع هستند.

* حکومت لیبی جنازه‌ها را مورد آزمایش دی‌ان‌ای قرار داده بود تا از هویت آن‌ مطمئن شود؟

– خیر، حداقل من از آن اطلاعی ندارم.  

* گفتید زمانی که شما پیگیر پرونده بودید، اعتراضاتی انجام شد. چه کسانی معترض بودند؟

– این مسأله مربوط به اواخر دوره ریاست‌جمهوری آقای خاتمی است، زمانی که آقای منهاج سفیر ایران در لیبی بود. ایشان می‌گفت از وقتی پرونده دعوای دولت‌های ایران و لیبی بر سر ماجرای امام موسی صدر آغاز شد، مخصوصاً پس از نتیجه‌ای که لیبیایی‌ها احساس می‌کردند  پرونده به نتیجه نزدیک شده است اما دولت ایران به شکل دیگری رفتار کرد، روابط و همکاری‌های ما با لیبی دچار مشکل شد و هیچ پیشرفتی نکرد. یکی از شخصیت‌های برجسته کشور به من گفت، تا کِی باید برای اینکه آقای خاتمی می‌خواهد قوم و خویش‌های همسرش را راضی نگه دارد، مملکت را فدا کنیم؟ آقای منهاج هم می‌گفن مملکت را دارید فدای یک سید ساواکی می‌کنید. موضوع دیگری هم پیش آمد. در یکی از برنامه‌های تلویزیونی مطلبی پخش شد که در آن گفتند «اگرچه امامی رفت، اما بعد امامی آمد». امام خمینی را با امام موسی صدر در یک ردیف قرار داده بودند. این موضوع باعث اعتراض برخی از افراد شد و یکی از معترضان هم نزد رهبری رفت. پس از آن، ایشان به صداوسیما دستور دادند دیگر آن برنامه را پخش نکنند.

* شما با یک دوگانه‌ مواجه بودید؛ از طرفی افرادی مانند محتشمی‌پور و موسوی خوئینی‌ها بودند (که در سال ۱۳۹۷ مصاحبه‌ای با خبرگزاری ایرنا داشت و به ‌شدت علیه امام موسی صدر موضع گرفت که چرا با شاه ملاقات کرده‌ است) و با حمید روحانی هم دوستی نزدیک داشتند که به مخالفت آشکار با امام موسی صدر شناخته می‌شود. از طرفی آقای خاتمی که هم پیوندهای خانوادگی با امام موسی صدر دارد و هم پیگیر تعیین سرنوشت ایشان است.

– هیچ‌ یک از این مسائل ارتباطی با موضوع پیگیری نداشت. آقای موسوی خوئینی‌ها اعتراضی به پیگیری ماجرای امام موسی صدر نداشت. باید توجه داشت که هر کسی که پیش از انقلاب یک مبارز انقلابی محسوب می‌شد و در آن دوران دشوار فعالیت می‌کرد، نسبت به ملاقات امام موسی صدر با شاه حساسیت زیادی داشت. روحانیون خط امام چندان رویکرد مثبتی نسبت به امام موسی صدر نداشتند.

* بعد از پایان دوره ریاست‌جمهوری آقای خاتمی، پرونده پیگیری سرنوشت امام موسی صدر متوقف شد؟ 

– در دوره آقای احمدی‌نژاد، آقای مهدی چمران به‌عنوان فردی نزدیک به ایشان باهمراهی آقای مهدی فیروزان و خانواده و حرکت امل جلسه‌ای همایش طوری ترتیب دادند که موضوع آن پیگیری وضعیت امام موسی صدر بود. این جلسه در هتل انقلاب برگزار شد و من هم دعوت شده بودم. البته به دلیل همین موضوع، مدتی به آقای فیروزان کنایه می‌زدم. ایشان از قدیمی‌ترین دوستان من هستند و دوستی ما به دوران دانشجویی در مشهد برمی‌گردد. در این نشست، آقای چمران سخنرانی کرد و گفت که اگر در این سال‌ها به اندازه یک گربه دنبال آقا موسی گشته بودند، ایشان را پیدا کرده بودند.

این حرف به‌شدت مرا دلخور کرد. بعد از تمام تلاش‌ها و پیگیری‌هایم، احساس کردم دیگر جایگاهی در این ماجرا ندارم و تصمیم گرفتم از پیگیری ماجرای امام موسی صدر دست بکشم. حدود یک سال و نیم بعد، در حالی که دوران حکومت قذافی رو به پایان بود، سیف‌الاسلام قذافی با من تماس گرفت و اطلاع داد که در یک پرونده قضایی در ایتالیا ماجرای امام موسی صدر دوباره مطرح شده است. این یعنی همه تلاش‌های گذشته کنار گذاشته شده و آن‌ها دوباره به این سناریو بازگشتند که امام موسی در ایتالیاست. او از من خواست که پیگیری مجددی انجام دهم. اما این بار من ماجرا را به آقای خاتمی سپردم و گفتم دیگر حاضر به دخالت نیستم.

* برای شما قطعی است که آن جنازه که سیف‌الاسلام اشاره کرد متعلق به امام موسی صدر بود؟

– می‌توانست باشد. من پیشنهاد می‌دادم که کار را با رسیدن به نتیجه درباره امام موسی صدر به پایان برسانیم. می‌گفتم اگر آزمایش دی‌ان‌ای نشان بدهد که جنازه متعلق به امام موسی صدر نیست، ما باید تمام حقیقت را توضیح دهیم که این امر فشار زیادی بر قذافی وارد می‌کرد. حتی پیشنهاد من به خانواده این بود که اعلام کنند این ادعاها بی‌اساس است و قذافی مسئول اصلی بوده است. البته این صحبت‌ها پس از پیدا کردن جنازه مطرح می‌شد. شاید دولت ایران توان انجام چنین کاری را نداشته باشد، اما شما به‌عنوان خانواده قطعاً توانمندی این اقدام را دارید. با سه بار مذاکره در این مورد و سقوط قذافی و مرگ او، این ماجرا کم‌کم رو به محاق رفت.

انتهای پیام