شرکت «انیمیشن آسمان خیال» با اثری که یک سر و گردن از سطح انیمیشنهای ایرانی بالاتر است، ثابت کرده که میتوان از نظر فنی پابهپای آثار معروف و محبوب دنیا پیشرفت و علیرغم همه تحریمها، توجه مخاطب جهانی را به انیمیشنهای ایرانی جلب کرد. اما آیا این همه ماجراست؟ سینمایی پسر دلفینی علیرغم انیمیشن متفاوت، صداپیشگی حرفهای و موسیقی خوب داستان نداشت. درواقع این انیمیشن بر هیچ بنا شده است! شاید این حرف به مذاق بسیاری خوش نیاید، اما واقعیت تلخ این است که بهترین انیمیشن از نظر فنی، وقتی داستانی چفتوبستدار نداشته باشد مثل دکوراسیونی گرانقیمت است که صرف خانهای نیمهساز یا در حال تخریب شده باشد. هدف از ساخت فیلم یا انیمیشن این است که داستان و ماجرایی را برای مخاطبین به تصویر بکشد، اما وقتی داستانی نباشد مخاطب حرفهای متوجه ضعف کار میشود و این ضعف میتواند بقیه اثر را هم تحتالشعاع قرار دهد.
جامانده در کلیشهها
پسر دلفینی داستان نوزادی است که پدر و مادرش در اثر سانحهای هوایی از بین رفتهاند و این بچه که در دریا افتاده توسط یک دلفین بزرگ میشود. در نوجوانی متوجه تفاوت خود با آنها میشود و بهدنبال ریشه خود میگردد و اینگونه با دنیای انسانها آشنا شده و به راز والدینش پی میبرد. تا اینجا داستان شباهت نعلبهنعلی به «تارزان» یا «پسر جنگل» دارد. البته این شباهت درونمایه داستانی فینفسه ایرادی ندارد. آثار زیادی با الهام از داستانهای معروف بازسازی میشوند. اما مشکل اینجاست که داستان پسر دلفینی از این فراتر نمیرود و نمیتواند نسخه خودش را ارائه دهد. ما در ادامه فقط ترکیبی از انیمیشنهای پریدریایی کوچک، موآنا و پنگوئنهای ماداگاسکار را میبینیم و درنهایت هم داستان با پایانی گنگ به اتمام میرسد. حالا بعد از دو سال و در جشنواره چهلوسوم یکی از انیمیشنهای اکرانشده پسر دلفینی ۲ است. دنبالهساختن برای انیمیشن مسأله عجیبی نیست. مخصوصا اگر داستان قبلی ایرادهای بزرگ داشته باشد و امید میرود که ضعفهای داستانی آن رفع شده، ابهامهایش پاسخ داده شده و حالا ترکیبی دلچسب از داستانی قوی و انیمیشنی استخواندار میبینیم. اما متاسفانه، نهتنها اینطور نشد، بلکه حتی اوضاع داستان و قصهگویی در این قسمت بدتر هم شد. خلاصه همه نقدی که میخواهم بنویسم این است که ایکاش عوامل پسر دلفینی این سینمایی را با همه خوب و بدش کنار میگذاشتند و در مسیر اوج رهایش میکردند تا اینکه با این داستان ضعیف آن را از جایگاه قبلی پایینتر بیاورند. «پسر دلفینی ۱» مثل بادکنکی کوچک و نازک بود که تا حد توان باد شد. دمیدن دوباره در آن در بهترین حالت، بادکنک را بزرگتر نمیکند اگر باعث ترکیدنش نشود. همه این تلاش و زحمت میتوانست صرف داستانی جدید شود.
پسر دلفینی داستان نوزادی است که پدر و مادرش در اثر سانحهای هوایی از بین رفتهاند و این بچه که در دریا افتاده توسط یک دلفین بزرگ میشود. در نوجوانی متوجه تفاوت خود با آنها میشود و بهدنبال ریشه خود میگردد و اینگونه با دنیای انسانها آشنا شده و به راز والدینش پی میبرد. تا اینجا داستان شباهت نعلبهنعلی به «تارزان» یا «پسر جنگل» دارد. البته این شباهت درونمایه داستانی فینفسه ایرادی ندارد. آثار زیادی با الهام از داستانهای معروف بازسازی میشوند. اما مشکل اینجاست که داستان پسر دلفینی از این فراتر نمیرود و نمیتواند نسخه خودش را ارائه دهد. ما در ادامه فقط ترکیبی از انیمیشنهای پریدریایی کوچک، موآنا و پنگوئنهای ماداگاسکار را میبینیم و درنهایت هم داستان با پایانی گنگ به اتمام میرسد. حالا بعد از دو سال و در جشنواره چهلوسوم یکی از انیمیشنهای اکرانشده پسر دلفینی ۲ است. دنبالهساختن برای انیمیشن مسأله عجیبی نیست. مخصوصا اگر داستان قبلی ایرادهای بزرگ داشته باشد و امید میرود که ضعفهای داستانی آن رفع شده، ابهامهایش پاسخ داده شده و حالا ترکیبی دلچسب از داستانی قوی و انیمیشنی استخواندار میبینیم. اما متاسفانه، نهتنها اینطور نشد، بلکه حتی اوضاع داستان و قصهگویی در این قسمت بدتر هم شد. خلاصه همه نقدی که میخواهم بنویسم این است که ایکاش عوامل پسر دلفینی این سینمایی را با همه خوب و بدش کنار میگذاشتند و در مسیر اوج رهایش میکردند تا اینکه با این داستان ضعیف آن را از جایگاه قبلی پایینتر بیاورند. «پسر دلفینی ۱» مثل بادکنکی کوچک و نازک بود که تا حد توان باد شد. دمیدن دوباره در آن در بهترین حالت، بادکنک را بزرگتر نمیکند اگر باعث ترکیدنش نشود. همه این تلاش و زحمت میتوانست صرف داستانی جدید شود.
در جستوجوی هویت
در قسمت دوم، پسر دلفینی بین دریا و خشکی در رفتوآمد است. دریا دیگر مثل سابق خانه او نیست، اما بین آدمها هم احساس تعلق ندارد. دوست دارد پسری معمولی باشد اما همه فقط به چشم قهرمان به او نگاه میکنند. پسر متوجه میشود که حتی اسمی هم ندارد و همه او را پسر دلفینی صدا میکنند. این داستان قرار است داستان جستوجوی پسر دلفینی برای هویتش باشد. این درونمایه در این مرحله بسیار جذاب و حتی درست است. مسأله هویت و جستوجوی آن ازجمله دغدغههای هر آدمی بهخصوص در سن نوجوانی است. اما دو ایراد بزرگ سر راه نمایش این دغدغه است. اول مجموعه اتفاقها و علت و معلولهایی است که پسر دلفینی را به هویتش میرساند. تمام مدت دست کارگردان، نویسنده و حتی انیماتور را در فیلم میبینیم که میخواهند نبود منطق داستانی و عدم ارتباط بین اتفاقات را جبران کنند. شخصیتهایی اضافه شدهاند که بود و نبودشان چندان فرقی نمیکند. دختربچهای به داستان اضافه شده که نمیتواند حرف بزند و ظاهرا ناشنواست ولی حتی وقتی چهره افراد را نمیبیند باز حرفشان را میفهمد. لحظاتی شبهعاشقانه بین این دختر و پسر دلفینی شکل میگیرد که دلیل آن مشخص نیست. گویی این دختربچه صرفا با گوشهچشمی به بازارهای جهانی اضافه شده است. اگر در قسمت اول کمی از فرهنگ و حالوهوای ایرانی و خطه جنوب در این داستان آمده بود یا به مسأله انهدام هواپیمای ایران توسط آمریکا اشاره شده بود، در این قسمت هیچ رد و نشان خاصی از فرهنگ ایرانی دیده نمیشود. چنانچه اسامی را در نظر نگیریم، با توجه به بوم بهتصویرکشیدهشده حتی میتوان کشوری عربی را محل رخداد داستان دانست.
در قسمت دوم، پسر دلفینی بین دریا و خشکی در رفتوآمد است. دریا دیگر مثل سابق خانه او نیست، اما بین آدمها هم احساس تعلق ندارد. دوست دارد پسری معمولی باشد اما همه فقط به چشم قهرمان به او نگاه میکنند. پسر متوجه میشود که حتی اسمی هم ندارد و همه او را پسر دلفینی صدا میکنند. این داستان قرار است داستان جستوجوی پسر دلفینی برای هویتش باشد. این درونمایه در این مرحله بسیار جذاب و حتی درست است. مسأله هویت و جستوجوی آن ازجمله دغدغههای هر آدمی بهخصوص در سن نوجوانی است. اما دو ایراد بزرگ سر راه نمایش این دغدغه است. اول مجموعه اتفاقها و علت و معلولهایی است که پسر دلفینی را به هویتش میرساند. تمام مدت دست کارگردان، نویسنده و حتی انیماتور را در فیلم میبینیم که میخواهند نبود منطق داستانی و عدم ارتباط بین اتفاقات را جبران کنند. شخصیتهایی اضافه شدهاند که بود و نبودشان چندان فرقی نمیکند. دختربچهای به داستان اضافه شده که نمیتواند حرف بزند و ظاهرا ناشنواست ولی حتی وقتی چهره افراد را نمیبیند باز حرفشان را میفهمد. لحظاتی شبهعاشقانه بین این دختر و پسر دلفینی شکل میگیرد که دلیل آن مشخص نیست. گویی این دختربچه صرفا با گوشهچشمی به بازارهای جهانی اضافه شده است. اگر در قسمت اول کمی از فرهنگ و حالوهوای ایرانی و خطه جنوب در این داستان آمده بود یا به مسأله انهدام هواپیمای ایران توسط آمریکا اشاره شده بود، در این قسمت هیچ رد و نشان خاصی از فرهنگ ایرانی دیده نمیشود. چنانچه اسامی را در نظر نگیریم، با توجه به بوم بهتصویرکشیدهشده حتی میتوان کشوری عربی را محل رخداد داستان دانست.
سطح بالای شعارزدگی
دوم حجم بالای شعارزدگی و پیامهای گلدرشت و مستقیمی که در فیلم به زور میخواهد به مخاطب نوجوان حقنه کند. پسر دلفینی ۲ مسأله قهرمان و قهرمان بودن را در تقابل با هویت فردی و تلاش برای رسیدن جایگاه مطلوب نشان میدهد. مدام این مسأله را تکرار میکند که قهرمانها همان آدمهای عادی هستند و قهرمان و ناجی لازم نیست ویژگی خاصی داشته باشد. این حرف از جهاتی درست است و هرکس میتواند تلاش کند تا هم برای خود و هم برای جامعه ناجی باشد. اما همه ماجرا نیست. قهرمانبودن نیازمند این است که فرد به حدی از رشد شخصیتی رسیده باشد که بتواند ناملایمات را به خاطر بقیه تحمل کند و حتی تحمل نامهربانی جامعه با خود را داشته باشد. چیزی که در این داستان طور متفاوتی نشان داده شد و قهرمانهای قدیم جامعه بهدلیل نامهربانی مردم یا ضداجتماع شدند یا به گوشه عزلت رفتهاند.
درواقع، ایراد بزرگ اکثر انیمیشنهای ایرانی در این انیمیشن با شدتی بیشتر تکرار شده است: انیمیشنهایی که برای طیف سنی کودکونوجوان ساخته شدهاند، در روندی عجیبوغیرقابل درک برای صاحبنظران، بهدنبال القای این نکته به مخاطبین خود هستند که احتیاجی به قهرمان ندارند و قهرمان وجود ندارد. این قهرمانزدایی ظاهرا در تقابل با انیمیشنها و فیلمهای ابرقهرمانی خارجی و بهخصوص آمریکایی است. اما مگر هرچه از سمت آنها مطرح شود بد است که ما برای تقابل باید بهکل صورت مسأله را حذف کنیم؟ مسأله قهرمان و الگوسازی از قهرمان مسألهای غیرقابلانکار برای مخاطب کودکونوجوان است. اگر بهجای تلاش برای حذف این مسأله، سعی کنیم قهرمانهای مناسب از نظر فرهنگ ایرانی ارائه دهیم، کارمان موثرتر نیست؟
بیگانه ایرانی!
پسر دلفینی۲، به مثابه نمادی دوپاره از صنعت انیمیشن ایران، در میانه قلههای فنی و درههای روایی گیر افتاده است. این اثر با جلوههای بصری حیرتانگیز و استانداردهای جهانی، گام بلندی در نمایش توانمندیهای فنی انیماتورهای ایرانی برداشته، اما در سایه ضعف مفرط قصهپردازی، شخصیتسازی ناکارآمد و گمگشتگی هویتی، بهجای تبدیلشدن به پرچمدار «روایت اصیل شرقی»، به تقلیدی ناقص از فرمولهای هالیوودی بدل شده است. فیلمنامه این دنباله، با انبوهی از پیامهای شعارزده (از نفی قهرمانگرایی تا تلاش برای عرفینمایی ناجیان) و شخصیتهای بیریشه (مانند دختر ناشنوای فاقد کارکرد روایی)، نهتنها نتوانسته درد هویتجویی نوجوان ایرانی را بازتاب دهد، بلکه با حذف نشانههای بومی چون جغرافیای جنوب ایران یا روایت مقاومت در برابر تهاجم خارجی (که در قسمت اول کمرنگ حضور داشت)، فضایی فاقد رنگوبوی فرهنگ ملی خلق کرده است. نکته تراژیک ماجرا اینجاست که فیلمسازان، بهجای بهرهگیری از ظرفیتهای اسطورهای ایران (همچون داستانهای شاهنامه یا افسانههای دریایی خلیجفارس)، ترجیح دادهاند با کپیبرداری سطحی از عناصر آثار موآنا و پری دریایی کوچک، خود را در گرداب رقابتی بیحاصل با غولهای انیمیشن جهانی بیندازند. نتیجه؟ انیمیشنی که در سینمای ایران «بیگانه» مینماید و در عرصه جهانی نیز فاقد امضای منحصربهفرد است.
دوم حجم بالای شعارزدگی و پیامهای گلدرشت و مستقیمی که در فیلم به زور میخواهد به مخاطب نوجوان حقنه کند. پسر دلفینی ۲ مسأله قهرمان و قهرمان بودن را در تقابل با هویت فردی و تلاش برای رسیدن جایگاه مطلوب نشان میدهد. مدام این مسأله را تکرار میکند که قهرمانها همان آدمهای عادی هستند و قهرمان و ناجی لازم نیست ویژگی خاصی داشته باشد. این حرف از جهاتی درست است و هرکس میتواند تلاش کند تا هم برای خود و هم برای جامعه ناجی باشد. اما همه ماجرا نیست. قهرمانبودن نیازمند این است که فرد به حدی از رشد شخصیتی رسیده باشد که بتواند ناملایمات را به خاطر بقیه تحمل کند و حتی تحمل نامهربانی جامعه با خود را داشته باشد. چیزی که در این داستان طور متفاوتی نشان داده شد و قهرمانهای قدیم جامعه بهدلیل نامهربانی مردم یا ضداجتماع شدند یا به گوشه عزلت رفتهاند.
درواقع، ایراد بزرگ اکثر انیمیشنهای ایرانی در این انیمیشن با شدتی بیشتر تکرار شده است: انیمیشنهایی که برای طیف سنی کودکونوجوان ساخته شدهاند، در روندی عجیبوغیرقابل درک برای صاحبنظران، بهدنبال القای این نکته به مخاطبین خود هستند که احتیاجی به قهرمان ندارند و قهرمان وجود ندارد. این قهرمانزدایی ظاهرا در تقابل با انیمیشنها و فیلمهای ابرقهرمانی خارجی و بهخصوص آمریکایی است. اما مگر هرچه از سمت آنها مطرح شود بد است که ما برای تقابل باید بهکل صورت مسأله را حذف کنیم؟ مسأله قهرمان و الگوسازی از قهرمان مسألهای غیرقابلانکار برای مخاطب کودکونوجوان است. اگر بهجای تلاش برای حذف این مسأله، سعی کنیم قهرمانهای مناسب از نظر فرهنگ ایرانی ارائه دهیم، کارمان موثرتر نیست؟
بیگانه ایرانی!
پسر دلفینی۲، به مثابه نمادی دوپاره از صنعت انیمیشن ایران، در میانه قلههای فنی و درههای روایی گیر افتاده است. این اثر با جلوههای بصری حیرتانگیز و استانداردهای جهانی، گام بلندی در نمایش توانمندیهای فنی انیماتورهای ایرانی برداشته، اما در سایه ضعف مفرط قصهپردازی، شخصیتسازی ناکارآمد و گمگشتگی هویتی، بهجای تبدیلشدن به پرچمدار «روایت اصیل شرقی»، به تقلیدی ناقص از فرمولهای هالیوودی بدل شده است. فیلمنامه این دنباله، با انبوهی از پیامهای شعارزده (از نفی قهرمانگرایی تا تلاش برای عرفینمایی ناجیان) و شخصیتهای بیریشه (مانند دختر ناشنوای فاقد کارکرد روایی)، نهتنها نتوانسته درد هویتجویی نوجوان ایرانی را بازتاب دهد، بلکه با حذف نشانههای بومی چون جغرافیای جنوب ایران یا روایت مقاومت در برابر تهاجم خارجی (که در قسمت اول کمرنگ حضور داشت)، فضایی فاقد رنگوبوی فرهنگ ملی خلق کرده است. نکته تراژیک ماجرا اینجاست که فیلمسازان، بهجای بهرهگیری از ظرفیتهای اسطورهای ایران (همچون داستانهای شاهنامه یا افسانههای دریایی خلیجفارس)، ترجیح دادهاند با کپیبرداری سطحی از عناصر آثار موآنا و پری دریایی کوچک، خود را در گرداب رقابتی بیحاصل با غولهای انیمیشن جهانی بیندازند. نتیجه؟ انیمیشنی که در سینمای ایران «بیگانه» مینماید و در عرصه جهانی نیز فاقد امضای منحصربهفرد است.