عطنا - در تمامی ادیان مفهوم موعود و انتظار ظهور منجی از جایگاه ویژهای برخوردار است. این باور به ظهور فردی منجی که به عدالت و صلح در جهان میپردازد و نه تنها در تاریخ دینی بلکه در جوامع انسانی نیز همواره توجهات زیادی را جلب کرده است. قرآن کریم با ارائه آیات مختلف نه به صورت مستقیم بلکه به صورت مستتر بر موضوع پیروزی حق بر باطل و نور بر ظلمت تأکید دارد.
جوامع بشری در عصر حاضر با چالشها و بحرانهای متعدد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دست و پنجه نرم میکند و در چنین شرایطی نیاز به وجود یک منجی بیش از پیش احساس میشود تا بیاید و جهان را از ظلم و ستم و تباهی نجات دهد و در مسیر تحقق وعدههای الهی گام بردارد.
امروز میتوان گفت که منجی نه تنها یک نیاز مذهبی بلکه یک ضرورت انسانی به شمار میآید. ایکنا در این راستا، گفتوگویی با موضوع «موعود در قرآن و نیاز منجی در عصر حاضر» با سید محمدحسن مؤمنی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و مدرس درس خارج فقه حوزه انجام داده است که در ادامه بخش نخست این گفتگو را میخوانیم.
موضوع موعود و منجی در قرآن چه جایگاهی دارد و برای آن چه مصداقهایی وجود دارد؟
در ادبیات قرآنی با یک منطقی روبرو هستیم که به تعبیر اهل منطق تحت عنوان کبرای قیاس یا مسئله یا برآیند کلی از نگرشی از قرآن میگویند در منطق قرآن که منطق وحی و سخن خداوند است اساساً همه هستی براساس سلامت، سعادت و نجات تعریف میشود و نقطه مقابل آن با عنوان نقطه تاریک و با تعبیر ظلمت، ظلمات و تباهی یاد میشود همواره یک جبهه دو سویه را شکل میدهد که طبیعتاً در این مواجهه؛ یک سو نجات، تذکاری و هدایت و سوی دوم تباهی و شکست است.
وقتی در ادبیات قرآن صحبت از پیروزی حق و شکست باطل به میان میآید نباید خیلی نگاه سطحی و ابتدایی به مسئله داشت، چون بار معنایی، حس و اتمسفری که واژه پیروزی برای آدمها دارد این است که گمان بر این است که باید از همان اول تا پایان صورت و ظاهر مسئله توأم با کامرانی باشد درحالی که اینگونه نیست و در ادبیات قرآن اگرچه از پیروزی حق بر باطل یا اصلاً دو سویه حق و باطل سخن گفته میشود، اما تار و پود این مسئله به صبر، بردباری و رنج آغشته است.
مسئله رنج امروز در دنیا وضعیتی دارد که رشته تخصصی و حوزه کاری بسیاری از فلاسفه در دنیا حوزه رنج است و اساساً فلسفه رنج یک باب علمی شده است که بشر در بستر رنج زندگی میکند. نمیخواهم بگویم که لزوماً بستر زندگی، بستر رنج است، اما بیشک تار و پود زندگی به رنج آغشته است و به تعبیری که فرمود سرای زندگی، سرای توأم با خوشی دائمی نیست.
وقتی صحبت از پیروزی، نجات، رستگاری در برابر تاریکی و بحث منجی در قبال نیروهای اهریمنی به میان میآید حتماً بر پایه صبر، تحمل در مشکلات و مقولات اینچنینی در کنار آن حتماً تدبیر و درایت وجود دارد که این منطق رگههای جدی از خیرخواهی دارد و اینچنین نیست که گمانی از اینکه منجی هست و این منجی صرفاً نیروی غالبی است که میآید و به صورت مکانیکی عمل میکند و همه از او بهره میبرند بلکه او میآید و این کارها را میکند و همه از او بهره میبرند، اما این بهرهمندی حتماً برای آنهایی که خیرخواه هستند و به فکر دیگرانند و اهل صبر و برداری هستند وجود دارد؛ یعنی این فضائل اخلاقی به میزانی در افراد تقویت میشود و آنهایی که نوع دوستند و جهان آفرینش برای آنها محترم است، چون به عنوان فعل، صنعت و خلقت خدا نگاه میکنند و در بستری قرار دارند که منجی در آن بستر حرکت میکند، از رشحات نورانی وجود آن منجی مستفیض میشوند.
گاهی ما به دنبال یکسری اصطلاحات میگردیم که البته قرآن کتاب آسمانی است که بر اساس اصطلاحات نازل نشده است. بشر در طول زندگی خود بر حسب نیازهایی که پیدا کرده جعل اصطلاح کرده است و واژههایی را در همه زبانها تولید کرده و لزوماً قرآن با آن معیار نازل نشده است بلکه قرآن ما را با ادبیاتی مواجه میکند که همه آدمها بتوانند در آینده رستگاری، هدایت و حقیقت را پیدا کنند.
تعابیری که قرآن دارد بیشتر از سنخ نور و ظلمت، هدایت و کفر و... است که خداوند متعال در این تعابیر این بشارت را در عین بیان این واقعیت مطرح میکند که جنگ بین حق و باطل، درگیری نور و ظلمت و تقابل بین نجات و هلاکت وجود دارد، اما خداوند تضمینی داده است که در نهایت (اینکه نهایت کی میرسد و با چه تحمل رنجها و سختیها و تدبیری باید به استقبال آن رفت و به چه میزان باید پذیرای حقایق بود بستگی دارد) پیروزی با مؤمنان و نیروی خیر است.
خداوند میفرماید «یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ»؛ عدهای هستند که اساساً نمیخواهند نور حقیقت وجود داشته باشد و در صدد این هستند که این نور را خاموش کنند و «یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ»؛ نور حق و نور خدا است و خداوند در صدد این است و آن را عهد و تضمین کرده است که این نور الهی حتماً بر همه هستی سیطره پیدا کند؛ چه اهل کفر و شکر با آن در تضاد و تقابل باشند یعنی مسئله نجات و تعبیر منجی، آخرالزمان و دوره آخرالزمان به عینه در قرآن نیامده است، ولی حقیقت بحث وجود دارد.
یعنی منظور شما این است که ما باید به آیات قرآن به صورتی تأویلی نگاه کنیم و حقیقت پنهانی که در مفهوم نور، ظلمت و حق و صبر وجود دارد را بنگریم که چه برداشتهایی میشود از آنها کرد تا بتوانیم بحث منجی و موعود را از آن استخراج کنیم؟
اصطلاح تأویل در علوم قرآن اصطلاح رایجی است که در آن اختلاف نظر وجود دارد که تأویل به چه معنا است؛ ولی شاید منظور شما را اینگونه بتوانم بیان کنم که منطق قرآن منطقی است که اگر انسانها با یک روحیه حقطلبی و واقعیت پذیری در برابر آنچه طریق سلامت است و بر اساس همان تعریف خیر و شر با قرآن مواجهه پیدا کنند؛ قرآن خیلی ساده این مسائل را بیان میکند که ما همیشه یک راه صحیحی در برابر راه غلط داریم و البته حافظه تاریخی این را به بشر نشان داده است که راه غلط و باطل خیلی پر رهرو بوده است و راه صحیح و حق همیشه رهروان کمتری دارد.
منتها اولاً طبیعی است که کم بودن راهیان راه حق نباید باعث دلسردی افراد شود البته رنج، سختی و حرف و طعنه شنیدن دارد، اما نکتهای وجود دارد که این افراد علاوه بر اینکه اهل صبر و بردباری و در عین حال خیرخواهی هستند بسیار سخت است که طعنه بشنوند و در صدد انتقام برنیایند یا رنجیدهات کنند و در عین حال برای او خیرخواهی کنی؛ زیرا چارهای جز این نیست اگر قرار باشد شما هم مقابله به مثل کنید طبیعتاً بحث جدال و درگیریهایی که حتماً ریشه نفسانی دارد پیش میآید.
حق و حقیقت روشن است و نیازی به اینگونه جدالها نیست، اما نکته دیگری که بحث آسیبشناسی به این مسئله است این است که آدمها به طور طبیعی به این علت که خود را دوست دارند و حبالنفس دارند یعنی خودخواهی در معنای مثبت که هرکس خودش را دوست دارد؛ طبیعتاً هر موضعی که میگیرد، میگوید این موضع حق است به خصوص اگر در جایگاهی قرار بگیرد که یاران و یاوران او کم باشند؛ آنگاه این پیوستها را برای خود میچیند که رهروان راه حق همیشه کم هستند پس من هم که در اینجا تک واقع شدم و چندان طرفداری ندارم، مصداق آن حرف هستم.
امیرالمؤمنین (ع) فرمودند «عرفِ الحقَّ تَعرِفْ أهلَهُ»؛ یعنی حق را باید شناخت؛ وقتی صحبت از منجی به میان میآید منظور برپایی حق در دورهای است که هلاکت و تباهی و انحطاط رواج یافته است. امیرالمؤمنین (ع) فرمود اگر حق را بشناسید اهلش را میشناسید. این تصور وجود دارد که متأسفانه به لحاظ روانشناختی ما آدمها وقتی تک قرار میگیریم و کمیاور میشویم به گونهای برای خودمان حق نمایی داریم و این یکی از آسیبهایی است که باید نسبت به آن دقت داشت. ابتدا باید حق و راه درست را پیدا کنیم و سپس ببینیم آیا بر ما منطبق هست یا خیر؛ صرف کم بودن یا زیاد بودن جمعیت نمیتوان مسیر نجات را از مسیر هلاک تشخیص داد که کدام است.
از پاسخ سؤال پیشین که «موعود در قرآن چه جایگاهی دارد» اینگونه میتوان دریافت که جایگاه موعود در حق مستتر است؛ یعنی هر جایی که خداوند میخواهد به حق و حقیقت بپردازد گویی درباره منجی صحبت میکند؛ آیا حق را باید مصداق منجی بنگریم؟
ما یکسری کلیدواژه در قرآن داریم که آنچه را از منجی مدنظر است حتماً این کلیدواژهها تأمین میکند؛ اگر به لحاظ مفهومشناسی و ترمینولوژی بخواهیم بحث کنیم؛ منجی یعنی نجات دهنده و طبیعی است که نجات همیشه یک امر ناپسندی است یعنی به تعبیر شفاف و روشن نجات از یک هلاکت، انحطاط و تباهی است و منجی آدمها را از تباهی، سیاهی و هلاکت نجات میدهد و مهمترین معیار نجات و هلاکت در قرآن توحید و شرک و توحید و کفر است.
درست است که وقتی مسئله نجات برای ما آدمها بر حسب نیاز بشری خود مطرح میشود؛ مثلاً رفاه اجتماعی، آرامش زندگی، آرامش کار و سلامت زندگی، همگی در بعد مادی مدنظرمان قرار میگیرد، اما همه اینها رگههایی از یک شاهراه اصلی است که مسئله نجات و منجی، آن شاهراه اصلی را برای ما تضمین میکند؛ یعنی توحید، خداباوری و اندیشه یگانهپرستی را مطرح میکند. مسئله منجی یعنی عاملی که حق به معنای سیطره الهی و توحید را بر سراسر جهان با رشد عقلی نه صرف قلع و غلبه با شمشیر چیره میکند. حضرت رسول (ص) در روایت فرمود فرق دولت و حکومت ما با سایرین در این است که دولت و حکومت ما حکومت بر دلها است، ما دلها را تسخیر میکنیم.
زمانی میشود دلها را تسخیر کرد که اندیشهها را در اختیار داشته باشیم و اندیشه را زمانی را میشود در اختیار گرفت که به او خدمات صحیح بدهیم و منطق درست ارائه کنیم؛ پس طبیعتاً ما در قرآن با کلیدواژههایی روبرو هستیم که این کلیدواژهها ما را به مسئله منجی، نور، هدایت، رستگاری، سیطره کلمهالله، استیلای حق، نورالله میرساند. اینها کلیدواژههایی است که ما را به مسئله موعود و منجی و رستگاری میرساند، اما اگر صراحتاً در قرآن به دنبال کلیدواژههایی مثل آخرالزمان هستیم چنین کلیدواژهای و از این سنخ کلیدواژهها را که در واقع خلق بشری است نداریم.
ایکنا ـ چرا چنین کلیدواژههایی نداریم؟
ما آدمها، چون در بعد زمان زندگی میکنیم اقتضائات خودمان به طور طبیعی بر ما چیره است؛ بازه زمانی آفرینش از نگاه ما بیرون است. اکنون مواجهه ما با قرآن این است که انگار قرآن باید مطابق میل ما بر اساس شرایط زمانه ما نازل شود و چنین چیزی که در بسته اینچنینی مهیا شده باشد نه جواب گذشتگان را میتوانست بدهد و نه جواب آیندگان را میتواند بدهد؛ چون اقتضائات زمانه متفاوت میشود.
خدا در علم الهی خود و منطق وحیانی که در قرآن کریم عرضه کرده است با ادبیاتی سخن گفته است که هم در عصر جاهلی که با چهارپا تردد داشتند و هم امروز که با تکنولوژیهای مدرن زندگی میکنیم و هم فردا که شاید سیطره تکنولوژی هوش مصنوعی بر دنیا باشد، قابل فهم است. قرآن باید منطقی داشته باشد تا آدمهای آن دوره هم بتوانند از آن استفاده هدایتی کنند؛ بنابراین بعضی از این تعابیر ممکن است در گذشته نبوده باشد یا اگر بوده برای آیندگان فهم نشود، ولی ادبیاتی مثل نور، هدایت، رستگاری، سلامت، نجات، توحید، حق و حقیقت همیشه یک معانی پایداری دارند که اقتضائات زمانی این معانی را نمیتواند دگرگون کند. ممکن است مصادیق تغییر کند، ولی ذات مفهوم یک معنی پایداری است.
وقتی عبارت «پایدار» را به کار میبریم اینگونه باید باشد، زمانی که پیامبر (ص) چنین آیاتی را برای مردم میخواندند باید همان برداشتی از آنها میشد که ما الان از این آیات برداشت میکنیم، ولی میبینم که برداشتهای ما متفاوت شده است یعنی آنها از نور برداشت دیگری داشتند و ما امروز با نگاه منجیگرایی به این عبارت یا عبارات نگاه میکنیم و این اتفاق پایداری را نشان نمیدهد بلکه ما به بطن رفتیم و معنی دیگری را استخراج کردیم؛ آیا اینگونه نیست؟
این صحبت درست است، اما من بر همان «پایداری» تأکید میکنم؛ همین که شما میفرمایید که معنایی در آن روزگار وجود داشته و برداشتی از آن داشتند و امروز برداشت دیگری دارند، اما معلوم میشود که مرجع برداشت واحدی وجود داشته است.
پس میتوان گفت که معنا پایدار نمانده است، اما ظاهر آن پایدار مانده.
شما نگاه پدیدار شناختی به معنایی که میفرمایید دارید یعنی قرائت یا خوانش؛ بله، خوانشها و قرائتها ممکن است که متفاوت شود، اما معیار اینکه این قرائتها در بستر منطق قرآنی قابل تعریف هستند یا خیر، این است که آیا این قرائتها و برداشتها بر اساس اصول زبانشناسی، معناشناسی و متنگرایی قابل استناد و پیوست به آن متن و ادبیات هستند یا نه؟ آیا میتوان گفت هر برداشتی از قرآن صحیح است؟ خیر؛ حتماً باید یک پیوست جدی با بیان قرآن داشته باشد. بیان قرآن صرفاً الفاظ نیست بلکه یک حقیقت معنایی وجود دارد که همه این برداشتها حتی آن برداشت باطنی که شما میفرمایید به آن متن گره میزند.
شما یک متن ماندگار دارید و آن متن ماندگار فقط صرف الفاظ قرآن نیستند وگرنه متأسفانه امروز دیدیم که با زیر پا گذاشتن اصل احترام به مقدسات که حتی بعضی از کشورها قانون اساسی خود را عوض کردند تا بتوانند به قرآن توهین کنند مثلاً آتش زدن قرآن؛ که با این کار جلد، کاغذ و لفظ نوشتاری آتش گرفت و سوخت، اما متن قرآن از بین نرفت یعنی متن قرآن صرفاً این الفاظ نیست بلکه این الفاظ بخشی از متن قرآن است، اما حقیقت معنایی قرآن وجود دارد که آن وقت حتی اگر در ظاهر بیادبی هم شود و جلدی از قرآن هم سوزانده شود باز ما میتوانیم بگوییم این برداشت از قرآن مستند به قرآن است، چون متن معنایی قرآن قابل سوختن نیست و برداشت دیگر در تضاد در قرآن است؛ پس شما یک معنای ماندگار و پایدار دارید که اتفاقاً از حوزه پدیدار شناختی بیرون میرود و دقیقاً با آن چیزی که ما میگوییم یعنی معجزه جاودانه الهی یا کلام خالد الهی متناسب میشود که با جاودانگی و دائمی بودن الی یوم الدین یعنی تا دامنه قیامت، هماهنگ است.
در پاسخ خود به سؤال پیشین فرمودید که ظرف زمانی ایجاب نمیکرده است تا به صورت مستقیم در قرآن به منجی اشاره شود یعنی از نظر شما بحث آخرالزمان و منجی برای انسان ۱۴۰۰ سال پیش در جغرافیای مکه و مدینه موضوعیت نداشته است که به آن پرداخته نشده است یا اینکه موضوعیت داشته است و برای آنها کاملاً مشخص بوده است؟ چون ما میدانیم که موضوع منجی در همه ادیان یک موضوع کلیدی است و هرکدام از ادیان به یک منجی اشاره کردهاند، ولی گویی در اسلام در آن زمان این ضرورت احساس نشده است که در قرآن به آن اشاره نشده است؟
مسئله موعود در همه ادیان، دستکم ادیانی که ما در خاورمیانه به صورت جدی با آنها روبرو هستیم بوده و هست. حوزه تخصصی من ادیان شرق دور یا ادیان لاتین نیست، ولی بر اساس اطلاعاتی که دارم و داشتههایی که دیگران ارائه میدهند؛ مسئله موعود و منجی ظاهراً در همه فرهنگها متفاوت نیستند بلکه مختلفند یعنی بر اساس فرهنگی که دارند به گونه خاص خود مطرح میکنند، ولی تفاوت ماهوی ندارد به خصوص ما در ایران در فرهنگ زرتشتی چیزهایی داریم که به ما شیعیان و فرهنگ شیعی نزدیک است؛ این موضوع در همه فرهنگها بوده و هست.
اساساً مسئله منجی و موعود فرا فرهنگی است یعنی هر شخصی در وجود خود با اولین بارقه امید در دلش در صدد این است که یک منجی داشته باشد و شما در هر سختی که گرفتار میشوید مادامی که به یأس کامل نرسید و تا وقتی که ظرفتان صد درصد از ناامیدی پر نشود همیشه یک بارقه امیدی وجود دارد و بارقه امید یعنی همان منجی و موعود که سنخیت ذاتی با مسئله موعود و منجی دارد، ولی گذر زمان و فرهنگهای مسلط بر زمانه، ادبیات خاص خود را تولید میکنند.
در صدر اسلام مسئله قدرت برای خیلیها مسئله جدی شد به خصوص که در یک منطقهای که حکومت کشور-دولت وجود نداشت؛ سپس شخصیتی به عنوان پیامبر اسلام (ص) ظهور میکنند و جریانی را شروع کردند که این جریان در اواخر عمر حضرت به چیزی تبدیل میشود که امروز میتوانیم از آن به عنوان کشور-دولت و فراتر از آن یاد کنیم. طبیعی است که این موضوع خیلیها را به طمع میاندازد که بیایند سهمی از قدرت داشته باشند؛ بنابراین طبیعی است که بنیانگذار یک مکتب فکری روی این مسئله حساس باشد و با این کلیدواژهها بخواهد مسئله را تبیین کند.
به ویژه که این کلیدواژهها اتفاقاً رگههای اصلی منطق قرآن در هدایت بشر و مسئله نجات بشر است و آن کلیدواژه این است که خداوند همانطور که انبیاء را برای هدایت میفرستد ضامن نبوت و تربیت آسمانی را برای بقای هدایت و رستگاری میفرستد و اینجا مسئله خلیفهالله و وصی مطرح میشود.
ما در همان زمان هم با ادبیات خلیفه الهی و وصی پیغمبر (ص) و کسی که عامل عدالتگستری است مواجه هستیم که «یَمْلَأُ اللهُ به الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» یعنی کسی که عدالتگستری میکند «منا اهل البیت»؛ پیامبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمودند «آن کسی که میآید و عدل و داد را بر سراسر هستی سیطره میدهد و در جهان گسترش میدهد «منا» از ما است» یعنی آنچه که حقیقت معنایی موعود و منجی بود در آن زمان با کلیدواژه «خلیفهالله» و «وصیالرسولالله» گره خورده بود به همین دلیل عمده روایاتی که ما در ارتباط با امام عصر (عج) به عنوان مصداق موعود خاتم (عج) داریم که تحت عناوین خاتمالاوصیا، قائم آل محمد، خلیفهالرسول، وصی، بقیهالله است و در خود قرآن هم تعبیر «بقیهالله» وجود دارد و با این تعابیر آمده است؛ طبیعی است که بشر هم بر اساس تلاش و نیازهای زمانه خود اصطلاحات جدیدی خلق یا جعل میکند.
امروز ما با تعبیر منجی و موعود روبرو هستیم، اما آیا فردای دیگر حتماً کلیدواژهها همینها است؟ چه کسی میداند؛ شاید فردای دیگر اصلاً کلیدواژههای دیگری خلق شود که هرچه باشد در راستای همین موعود و منجی باز به تعابیری که در روایات وجود دارد گره میخورد. حضرت رسول (ص) فرمود کسی میآید که پایان بخشی دین با اوست، همانطور که دین را با من (پیامبر (ص)) و تو (حضرت علی (ع)) آغاز کرد و مردم به وسیله ما مردم نجات پیدا میکنند خاتمه دین که سرانجام رستگاری بشری و اوج اقتدار دینی است هم باز از طریق وصی من خاتمالاوصیا خواهد بود.
گفتگو از سجاد محمدیان