شناسهٔ خبر: 71574147 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

راهبرد‌ها و مخاطرات نظم جهانی جدید ترامپ

ترامپ با به چالش کشیدن نظم لیبرالی جهانی و تمایل به رویکرد واقع‌گرایانه در سیاست خارجی، تأکید بر کاهش هزینه‌های دفاعی آمریکا و تمرکز بر منافع ملی دارد. این سیاست می‌تواند به گسترش تسلیحات هسته‌ای، ناامنی مرزی و بازآرایی‌های ژئوپلیتیکی و اقتصادی منجر شود. همچنین، تمایل ترامپ به همکاری با قدرت‌های بزرگ مانند روسیه و چین، تهدیدات جدیدی برای تایوان و دیگر نقاط حساس جهان ایجاد کرده است. این تغییرات، هزینه‌های پنهانی برای ایالات متحده به همراه خواهد داشت.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو به نقل از وال استریت ژورنال، پشت پرده بی‌احترامی‌های آشکار و گاه تحقیرآمیز دونالد ترامپ به اوکراین و رهبر آن و در عین حال ستایش‌های اغراق‌آمیز او از روسیه و «نابغه» کرملین، می‌توان ردی از یک منطق راهبردی نهفته یافت.

دونالد ترامپ زمانی که می‌گوید ایالات متحده مدت‌هاست بار سنگین رهبری جهانی را بر دوش کشیده است، اشتباه نمی‌کند. او همچنین به درستی به این نکته اشاره می‌کند که «نظم لیبرالی» که تحت هدایت آمریکا شکل گرفته، اکنون در حال کنار رفتن است و جای خود را به جهانی می‌دهد که در آن ایالات متحده باید تعریف محدودتری از منافع ملی خود ارائه دهد. دیگر آن دوران که واشنگتن صد‌ها میلیارد دلار برای دفاع از مناطقی هزینه می‌کرد که دیگر برای امنیت ملی‌اش ضروری نبودند و از کشور‌هایی حمایت می‌کرد که خود قادر به تأمین دفاعشان بودند، به پایان رسیده است.

این دیدگاه‌ها می‌توانند نشان‌دهنده تلاش دونالد ترامپ برای هدایت ایالات متحده به سوی رویکردی مشابه الگوی سیاست‌های قدرت‌های بزرگ در عرصه بین‌المللی باشند. او با به چالش کشیدن اصول سیاست خارجی سنتی آمریکا، باعث شده که در محافل دیپلماتیک صحبت از یک «یالتای جدید» به میان بیاید؛ اشاره‌ای به کنفرانس یالتا در ۱۹۴۵ در ساحل دریای سیاه که در آن رهبران آمریکا، بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی برای تقسیم جهان به توافق رسیدند

ترامپ و تایوان؛ آیا این جزیره آخرین چالش بزرگ آمریکا خواهد بود؟

تمایل ترامپ به گسترش قلمرو ایالات متحده؛ از گرینلند و پاناما گرفته تا غزه و شاید حتی کانادا و علاقه‌اش به پیوند دادن سیاست خارجی با فرصت‌های اقتصادی، همراه با تمایل او به پذیرفتن جاه‌طلبی‌های اروپامحور ولادیمیر پوتین و احترام مشابهش به شی جین پینگ، همگی نمایانگر نوعی واقع‌گرایی سخت‌گیرانه در سیاست خارجی است که حول محور قدرت‌های بزرگ جهانی در حال شکل‌گیری است؛ بنابراین با کنار گذاشتن ملاحظات اخلاقی درباره گرایش رئیس‌جمهور به سمت مسکو، باید این تحول بالقوه عمیق در سیاست خارجی را همان‌طور که هست تحلیل کنیم. این تغییر می‌تواند سه پیامد عمده به همراه داشته باشد:

اولین پیامد، ناامنی مرزی است. در چشم‌انداز ترامپ از جهانی که در آن قدرت‌های بزرگ هر آنچه را که می‌توانند تصاحب می‌کنند، باید انتظار داشته باشیم که مرز‌های بین‌المللی به‌طور چشمگیری سیال‌تر و قاطعانه‌تر از گذشته تغییر کنند. این رویکرد تفاوتی اساسی با تلاش‌های نیم قرن گذشته برای ایجاد یک نظام جهانی مبتنی بر قوانین دارد.

هیچ‌جای دیگری به اندازه تایوان این پتانسیل نگران‌کننده را نخواهد داشت. برخلاف اوکراین، ایالات متحده با پذیرش سیاست چین واحد عملاً ادعای پکن بر تایوان را به رسمیت شناخته است، اگرچه به‌طور هم‌زمان اعلام کرده است که با هرگونه الحاق اجباری این جزیره مخالفت خواهد کرد. برخی تحلیلگران معتقدند که گرایش ترامپ به روسیه نشان‌دهنده موضعی سخت‌گیرانه‌تر نسبت به تایوان است. شخصیت‌هایی مانند البریج کلبی، که به مقامی بلندپایه در پنتاگون منصوب شده‌اند، استدلال می‌کنند که کنار گذاشتن اوکراین اقدامی ضروری برای تمرکز واشنگتن بر چالش‌های چین بوده است.

اما آیا واقعاً این همان دیدگاه ترامپ است؟ او تا چه اندازه استقلال تایوان را برای امنیت ملی آمریکا ضروری می‌داند؟ آیا این احتمال وجود دارد که ترامپ که همواره به سابقه صلح‌طلبی خود می‌بالید ما را برای دفاع از استقلال دوفاکتوی تایوان وارد جنگ جهانی سوم کند؟ با وجود تنش‌های اقتصادی میان ایالات متحده و چین، ترامپ بار‌ها تمایل خود را برای ایجاد روابط صمیمانه با شی جین‌پینگ نشان داده است. او رهبر چین را «نابغه» توصیف کرده و گفته است که «او ۱.۴ میلیارد نفر را با مشت آهنین کنترل می‌کند.» این در حالی است که لحن ترامپ در مورد تایوان چندان دلگرم‌کننده نیست.

او از اقتصاد تایوان، تسلط این کشور بر صنعت نیمه‌رسانا و روابط تجاری آن با ایالات متحده انتقاد کرده است. به گفته ترامپ: «تایوان باید هزینه دفاع خود را بپردازد. تایوان هیچ چیزی به ما نمی‌دهد.» شاید ترامپ خط قرمزی داشته باشد که محدودیت‌های رویکرد واقع‌گرایانه‌اش را تعیین می‌کند و این خط قرمز در میان تنگه تایوان ترسیم شده باشد. اما اگر من جای رئیس‌جمهور لای چینگ-ته بودم، تلاش می‌کردم هرچه سریع‌تر شفافیت بیشتری در مورد پیامد‌های محلی نظم جهانی جدید کسب کنم.

گسترش تسلیحات هسته‌ای؛ آیا جهان به سوی یک مسابقه تسلیحاتی جدید می‌رود؟

موضوع دوم، گسترش تسلیحات هسته‌ای است. تفاوت عمده میان جهان قدرت‌های بزرگ گذشته و جهان امروز، بمب‌های حرارتی-هسته‌ای است. اگر کشور‌های کوچک دیگر نتوانند برای محافظت از خود در برابر متجاوزان به متحدان بزرگ اعتماد کنند، تنها یک گزینه برای آنها باقی می‌ماند: تهدید به نابودی هسته‌ای برای هر کشوری که قصد تجاوز به آنها را داشته باشد.

تا همین اواخر، چنین سناریویی غیرقابل تصور به نظر می‌رسید، اما در ماه گذشته، گسترش تسلیحات هسته‌ای در اروپا به یک احتمال تبدیل شده است. فریدریش مرتس، که قرار است پس از انتخابات یکشنبه صدر اعظم آلمان شود، هفته گذشته این ایده را مطرح کرد که کشورش می‌تواند در تسلیحات هسته‌ای بریتانیا و فرانسه شریک شود. همچنین در لهستان نیز بحث‌هایی پیرامون دستیابی به تسلیحات هسته‌ای شکل گرفته است. لهستانی‌ها به خوبی به یاد دارند که اوکراین در سال ۱۹۹۴، تسلیحات هسته‌ای خود را که از اتحاد جماهیر شوروی به ارث برده بود، در ازای یک تضمین امنیتی از سوی ایالات متحده، بریتانیا و روسیه کنار گذاشت.

در آسیا، ژاپن از دیرباز در آستانه توانایی فناوری برای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای قرار داشته و احتمالاً به زودی این آستانه را خواهد شکست. کره جنوبی نیز که همواره تحت تهدیدات مداوم همسایه شمالی خود قرار داشته، به احتمال زیاد همین مسیر را دنبال خواهد کرد.

ترامپ و نظم جهانی جدید؛ هزینه‌های پنهان بازآرایی قدرت‌ها

سومین پیامد این تحولات، بازآرایی‌های ژئوپلیتیکی و اقتصادی است. اگر کشور‌های اروپایی دیگر آمریکا را به عنوان متحدی قابل‌اعتماد نبینند، طبیعی است که به دنبال جایگزین‌هایی باشند. در دوره پیش از جنگ جهانی اول، زمانی که قدرت‌های بزرگ اروپایی بر صحنه بین‌المللی سلطه داشتند، کشور‌ها مرتباً ائتلاف‌های خود را تغییر می‌دادند. بریتانیا می‌توانست به جای فرانسه و روسیه، با آلمان به توافق برسد. امروز نیز ممکن است نوعی واقع‌گرایی سرد و خودمحور، جای وابستگی به ایده‌آل‌ها و ارزش‌های احساسی را بگیرد.

اگرچه اروپا از نظر ژئوپلیتیکی همچنان با چالش‌های متعددی روبه‌رو است، اقتصاد آن چندین برابر بزرگ‌تر از اقتصاد روسیه است. اگر این اقتصاد در کنار بریتانیا قرار گیرد، تقریباً با اقتصاد آمریکا برابری خواهد کرد. علاوه بر این، اروپا پیشاپیش به شدت به چین وابسته شده است و احتمالاً در جستجوی روابط نزدیک‌تری با پکن خواهد بود. این مسئله پیامد‌های نگران‌کننده‌ای برای منافع ایالات متحده در پی خواهد داشت. ممکن است آقای ترامپ از نظم جهانی جدید خود لذت ببرد، اما باید توجه داشت که این تغییرات هزینه‌ای سنگین در بر خواهد داشت.