شناسهٔ خبر: 71541921 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

دوشنبه‌ها با شاهنامه - ۳۱

پادشاهی کیقباد؛ نخستین شهریار کیانی

خراسان‌رضوی - پس از انتخاب رخش، رستم مأموریتی تازه می‌یابد، آوردن کیقباد برای شهریاری ایران. شاهنامه از این لحظه وارد دورانی تازه می‌شود، یعنی عصر پهلوانی و دورانِ کیانیان.

صاحب‌خبر -

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سیدجعفر علمداران، پژوهشگر، دکترای زبان و ادبیات فارسی و استاد دانشگاه: رستم پس از انتخاب رخش آماده نبر با تورانیان می‌شود، زال به رستم می گوید «باید به البرز بروی و کیقباد را برای شهریاری بیاوری، زیرا از موبدان شنیده‌ام که کیقباد شهریاری با فرّ و دارای بخت بلند است»:

شهی باید اکنون ز تخم کیان
به تخت کیی بر کمر بر میان
نشان داد موبد مرا در زمان
یکی شاه با فر و بخت جوان
ز تخم فریدون یل کیقباد
که با فر و برزست و با رای و داد

زال به رستم می گوید «اکنون با توجه به وضعیت ایران تنها کیقباد شایسته شهریاری بر ایران است، بنابراین برای آوردن او شتاب کن»:

به رستم چنین گفت فرخنده زال
که برگیر کوپال و بفراز یال

برو تازیان تا به البرز کوه
گزین کن یکی لشکر همگروه

ابر کیقباد آفرین کن یکی
مکن پیش او بر درنگ اندکی

به دو هفته باید که ایدر بوی
گه و بیگه از تاختن نغنوی

بگویی که لشکر ترا خواستند
همی تخت شاهی بیاراستند

که در خورد تاج کیان جز تو کس
نبینیم شاها تو فریادرس

تهمتن زمین را به مژگان برفت
کمر برمیان بست و چون باد تفت

رستم نزد کیقباد رفته و پیغام زال را به او می رساند، کیقباد همراهی رستم و شهریاری ایران را می پذیرد و همگام و همراه او از البرز به سوی ایران حرکت می کند شب و روز می‌سازند تا به ایران برسند، در برگشت قلون از لشکر توران راه را برآنان می‌بندد.

کیقباد می خواهد در برابر او بجنگد که رستم می گوید «جنگ کردن کار شما نیست. من و رخش در برابر آنها کافی هستیم و جز ایزد کمکی از کسی نمی خواهیم»

رستم به سوی سپاه توران می تازد و سواران تورانی را از زمین بلند کرده و بر زمین می زند. قلون همانند دیوی از بند رها شده به رستم حمله برده و نیزه به جوشن او می کوبد. تهمتن نیزه اش را گرفته او را از زین بلند کرده و چون مرغی که به سیخ کشیده باشند به نیزه زده وبه زمین می کوبد و با اسب از روی او عبور نموده و همه سواران تورانی پا به فرار گذاشته و سپاه قلون و توران شکست سهمگینی را تجربه می‌کنند.

پادشاهی کیقباد صد سال بود. وقتی او برتخت نشست همه نام‌داران چون زال و قارن و کشواد و خراد و برزین بر او گوهر می‌افشانند.

می‌دانیم شاهنامه دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی است. نکته مهم ما در این قسمت از شاهنامه (پادشاهی کیقباد) این است که اینجا از دوران اساطیری عبور کرده و وارد «دوران پهلوانی» شده‌ایم.

دوران اساطیری فقط دوران عبور از زندگی ابتدایی و ورود به دنیای کشاورزی و فقط بهره برداری از آتش و انقلاب صنعتی آن روزگار کهن نیست، بلکه دورانی است که ایرانیان که در زمان جمشید برترین و بهترین امکانات را دارند با غرور شهریار جمشید و از دست دادن فرّه ایزدی و تایید الهی، دچار هزار سال ظلم ضحاک می شوند چراکه از معنویت دور گشته اند.

دوران اساطیری پندی بسیار مهم و اساسی برای ایرانیان دارد و آن اینکه امکانات مادی و رفاهی لازمه زندگی اجتماعی بوده اما برای آرامش جامعه کافی نیست، بلکه نقش رهبری و شهریاری و پای‌بندی آنان به اصول اهورایی و الهی و دوری جستن از پلیدی اهریمنی شرط اساسی است.

کیقباد سرسلسله پادشاهان کیانی بود و تصمیم گرفت سپاهی گرد آورده و به جنگ ترکان برود. پس ایرانیان آماده جنگ شدند. دریک سو مهراب و در سوی دیگر گستهم در قلب قارن و در انتهای سپاه کشواد بود و در پیشاپیش و طلایه سپاه رستم و پشت او پهلوانان دیگر و پشت آنها زال با کی قباد بودند.

دو نکته مهم، اول آنکه کی قباد ابتدا تایید پهلوانان را می گیرد و به آنان احترام می گذارد، زیرا به دوران پهلوانی شاهنامه فردوسی رسیده‌ام و نقش پهلوانان پر رنگتر از همیشه شده است.

نکته دوم آمادگی رزمی برای رویارویی با تورانیانی است که به بهانه خون‌خواهی سلم و تور و اینکه وضعیت شهریاری ایران آشفته است، به ایران حمله کرده‌اند.

کی‌قباد پادشاهی نیک‌آیین بود و پس از صد سال پادشاهی، شهریاری را به «کی‌کاوس» داد.

برین گونه صدسال شادان بزیست
نگر تا چنین در جهان شاه کیست
پسر بد مر او را خردمند چار
که بودند زو در جهان یادگار
نخستین چو کاووس باآفرین
کی آرش دوم و دگر کی پشین
چهارم کجا آرشش بود نام
سپردند گیتی به آرام و کام
چو صد سال بگذشت با تاج و تخت
سرانجام تاب اندر آمد به بخت
چو دانست کامد به نزدیک مرگ
بپژمرد خواهد همی سبز برگ

به این ترتیب اولین پادشاه از خاندان کیانیان و بنیان‌گذار سلسله شهریاری کیانی پس از صد سال پادشاهی هنگامی که مرگ خود را نزدیک دید:

سر ماه کاووس کی را بخواند
ز داد و دهش چند با او براند
بدو گفت ما بر نهادیم رخت
تو بسپار تابوت و بردار تخت
چنانم که گویی ز البرز کوه
کنون آمدم شادمان با گروه
چو بختی که بی‌آگهی بگذرد
پرستندهٔ او ندارد خرد


واین آخرین سفارش کیقباد به کی کاوس است، دادگری و پاک‌دینی:

تو گر دادگر باشی و پاک دین
ز هر کس نیابی به جز آفرین