سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «جاده کالیفرنیا» کتابی نوشته محمدعلی جعفری است که در دسته ادبیات سفرنامهای قرار میگیرد. «جاده کالیفرنیا» گرچه کتابی سفرنامهای است اما شکل روایت رخدادها آن را به کتابی داستانی-مستند تبدیل کرده است. «جاده کالیفرنیا» سفرنامهای است که به تجربههای نویسنده از سفر به لبنان در دوران رخدادهای مهم منطقهای میپردازد. این کتاب که در ۳۳ فصل کوتاه نوشته شده، شامل تجربههای نویسنده از سفر به کشور لبنان پس از واقعه طوفان الاقصی است که در اکتبر ۲۰۲۳ اتفاق افتاد و باعث شروع جنگی تازه میان نیروهای مقاومت و اسرائیل شد. نویسنده در «جاده کالیفرنیا» داستانی را روایت میکند و در پس زمینه آن تصویری از فرهنگ، جامعه و تاریخچه لبنان ارائه میدهد.
محمدعلی جعفری متولد ۱۳۶۴ است و پیش از این کتابهایی در حوزه زندگینامه داستانی شهدا و بزرگان نوشته است. از آثارش میتوان به «عمار حلب»، «سر دلبری»، «سربلند»، «خانه مغایرت»، «شغل شریف» اشاره کرد. درباره چند و چون سفر به لبنان در یک زمان خاص با محمدعلی جعفری گفتوگو کردیم.
در سفر ۲۵ روزه شما به لبنان، چه لحظات یا مکانهایی وجود داشت که احساس کردید ممکن است در آینده منبع الهام برای آثار دیگری شما باشد؟
از زمانی که وارد لبنان شدم، با انبوهی از سوژهها و فضاهای بکر و بینظیر روبهرو شدم که همگی گویای تاریخ و داستانهای ناگفتهای بودند. این حجم از تنوع و آشفتگی به نوعی چالشبرانگیز بود، اما برای نظم دادن به آن تصمیم گرفتم یک خط روایتی خاص انتخاب کنم که تمام تجربیات و مشاهداتم را حول محور آن شکل دهم. این خط روایت، مسئله فلسطین و مبارزه با اسرائیل بود. هر آنچه که نسبت مستقیم یا غیرمستقیم با این موضوع داشت به عنوان یک سوژه در نظر میگرفتم و به آن پرداختم، چه در قالب گفتگو چه در قالب روایت.
در طول مدت زمان اقامتم در لبنان، که عمدتاً در بیروت و بخشهایی از جنوب لبنان سپری شد، دو موضوع به شدت بر من تاثیر گذاشت. این دو مسئله برای من بسیار الهامبخش بودند زیرا کمتر مورد توجه قرار گرفته بودند و کمتر روایت شده بودند. اولین موضوع، فلسطینیهایی بود که در لبنان زندگی میکردند؛ آوارگانی که از سال ۱۹۴۸، به دنبال حادثهی روز نکبت و اشغال سرزمینهایشان، مجبور به ترک فلسطین شده و در لبنان آواره شدند. آنها کسانی بودند که از سنین کم شهر و دیار خود را ترک کردند و به این اردوگاه ها پناه آوردند. بیشتر این افراد به علت کهولت سن از دنیا رفته بودند یا در سنین بالا به زندگی خود ادامه میدادند و تنها یادگارهای نسلهای گذشته را به دوش میکشیدند. دیدار با این افراد، به خصوص نسلهای پیر که هنوز آرزوی بازگشت به وطن را در دل داشتند، برای من تجربهای عمیق و الهامبخش بود. نوع نگاه آنها به وطن و آرزوهایشان برای بازگشت، قلب هر انسانی را به درد میآورد.
دومین موضوع، همزیستی مذاهب و عقاید مختلف در لبنان بود. در جایی که سنیها و شیعهها با تفاوتهای مذهبی و عقیدتی در کنار یکدیگر زندگی میکردند. این همزیستی با تمام پیچیدگیهایش، بهویژه در جنوب لبنان به شدت برایم جذاب بود. جزئیات این زیست مشترک، همچنان برای من تازگی داشت و هر گوشه از آن را با دقت مینگریستم.
در نهایت، سبک زندگی شیعیان جنوب لبنان نیز یکی دیگر از تجربههای تاثیرگذار برای من بود. این افراد همواره آماده مبارزه و مقاومت بودند. نوع نگاه آنها به زندگی به ویژه در برابر فشارها و چالشهای مختلف برای من درسآموز بود. در واقع این مردم نه تنها برای بقای خود بلکه برای یک هدف بزرگتر و آزادی همیشه در حال مبارزه بودند و این روحیه مقاومتی که در هر گوشه از جنوب لبنان جاری بود، برایم بسیار جذاب و الهامبخش بود.
چگونه توانستید تجربههایی که در سفر به لبنان و فلسطین داشتید را به شکلی ملموس و قابل درک برای مخاطب ایرانی منتقل کنید؟
طبیعتاً هدف من از سفر به لبنان تنها بازدید از مکانهای مختلف نبوده است. بلکه قصد داشتم تجربیات زیستهام را به قلم بکشم. تجربیاتی که در طول ۲۴ یا ۲۵ روز در این کشور کسب کردم و گفتوگوهایی که با مردم آنجا داشتم همگی در قالب کلمه و سفرنامهای تدوین شد که هدف اصلیاش رساندن حس واقعی این تجربیات به مخاطب است. در کنار این روایتها، تلاش کردم لحظات مختلف را از منظر عکاسی نیز ثبت کنم. عکسهایی که در سفر و در کتاب منتشر شده، به نوعی جذابیت ویژهای به اثر بخشیده است.
اما نکتهای که در این سفر برای من اهمیت ویژهای داشت، این بود که تمرکز اصلیام بر روی افراد و داستانهایشان بود. در هر مکان سعی میکردم در کنار مردم بنشینم و با دقت به روایت زندگیشان گوش دهم. این گفتوگوها و ارتباطات انسانی، روح زندگی را به داستانهای من دمیده و آنها را زندهتر کرده است.
شما از حضور در مکانهایی مانند اردوگاههای فلسطینیان صحبت کردید که کمتر شناخته شدهاند. در این تجربهها، به نکات جدیدی رسیدید که تا پیش از آن آگاه نبودید؟
اردوگاههای فلسطینیها در لبنان، برای من تا پیش از این تقریباً ناشناخته بودند حتی در جستجوهایی که انجام دادم تصاویری مبهم و گزارشی سطحی از آنها به دست آوردم که هیچ وقت عمق زندگی در آنجا را به درستی نشان نمیداد. اما وقتی خود به اردوگاهها رفتم، به دنیای کاملاً متفاوتی برخوردم؛ دنیایی که باوجود اینکه فلسطینیها در لبنان زندگی میکنند، اما زیستشان بهطور کامل متفاوت است.
برای مثال، در جریان مصاحبهای که با یکی از فلسطینیها داشتم، یک مترجم لبنانی را همراه خود آورده بودم تا در ترجمه به من کمک کند. اما در میانه مصاحبه، متوجه شدم مترجم نمیتواند برخی از کلمات را درست ترجمه کند. از او پرسیدم که مشکل چیست و او توضیح داد که شخصی که مصاحبه با او میکنم با لهجه فلسطینی صحبت میکند و به همین دلیل بعضی از کلمات برایش قابل فهم نیست. این برای من جالب بود که چگونه یک فلسطینی که در لبنان متولد شده، همچنان لهجهای از سرزمین خود را حفظ کرده است. وقتی از او پرسیدم که چرا این لهجه را حفظ کرده جوابش برایم بسیار قابل تامل بود. او گفت که ما عمداً تلاش میکنیم لهجه فلسطینیمان را حفظ کنیم، چون این لهجه بخش مهمی از هویتمان است و باید باقی بماند تا فراموش نشود. این جواب، عمق تعلق و پیوند آنها به سرزمینشان را بهخوبی نمایان میکرد.
موضوع دیگری که برایم جالب بود، شرایط زندگی فلسطینیها در اردوگاهها بود. بیشتر آنها در شرایطی دشوار زندگی میکنند؛ خانههای کوچک و غیر استاندارد که برخی از آنها حتی روزها از نور خورشید محروم هستند. این شرایط سخت، همراه با کمبود امکانات و بیماریهای مختلف، باعث شده بود تا زندگی در این اردوگاهها بسیار دشوار باشد. وقتی از یکی از فلسطینیها پرسیدم که چرا با این شرایط سخت هنوز در این اردوگاهها زندگی میکنید با اینکه اعضای خانوادهاش برخی به کشورهای آمریکایی مهاجرت کرده بودند، جوابش بسیار جذاب بود. او گفت: ما آنقدر عشق به بازگشت به سرزمینمان داریم که تمام سختیها را به جان میخریم تا در نزدیکترین نقطه به وطن خود باشیم. اگر روزی شرایط فراهم شد، ما اولین کسانی خواهیم بود که به سرزمینمان بازخواهیم گشت.
این روایتها، این نگاهها و زندگیهایی که آنها در اردوگاهها دارند برای من کاملاً نو و متفاوت بود. آنچه که فلسطینیها در این اردوگاهها تجربه میکنند هیچگاه در هیچ کتاب، فیلم، یا گزارش خبری به چشم نمیخورد. این نگاههای عمیق و این نوع زندگی، برای من چیزی کاملاً تازه و جذاب بود.
با توجه به فضای پرتنش و خطرناک، چطور توانستید از دایره امنیتی که به عنوان یک نویسنده دارید بیرون بروید و داستانهایی از دل بحرانها استخراج کنید؟
قرار گرفتن در چنین موقعیتی به خودی خود فضای خطرناکی را به همراه داشت. من با علم به این بحرانها و تهدیدات از همان روز اول تصمیم گرفتم که وارد این فضا شوم. بهرغم وجود تهدیدات امنیتی که متاسفانه همواره ما را تحت فشار قرار میداد این تصمیم برای من اجتنابناپذیر بود. اگر قصد داشتم که خودم را در این فضا محدود کنم و از آن اجتناب کنم به هیچ وجه به روایتهای واقعی و دست اول نمیرسیدم.
در لبنان با برخی نویسندگان، خبرنگاران و هنرمندان دیگر از ایران آشنا شدم. بسیاری از آنها به دلایلی حاضر به ریسک و ورود به فضاهای پرخطر نبودند و ترجیح میدادند از مناطقی که ممکن بود تهدید امنیتی داشته باشد، دوری کنند. اما من به خوبی میدانستم که برای رسیدن به روایتهای اصیل و واقعی باید آماده پذیرش این خطرات باشم. این مسئله برای من تبدیل به یک مسئولیت شد؛ مسئولیتی برای ثبت وقایع و داستانهایی که فقط از دل این فضاهای بحرانی و پر تنش بیرون میآید.
طبیعتاً وقتی بخواهی به روایتهای دست اول دست پیدا کنی مخصوصاً در شرایط بحرانی که در آن قرار داریم، باید آماده باشی که تمام سختیها را به جان بخری. به همین دلیل چندین روز بلاتکلیف در جنوب لبنان و بیروت سپری کردم. شرایط بهگونهای بود که نه امکانات مناسبی داشتم نه از هیچچیز بهطور کامل اطمینان. این شرایط سخت را در فصلهای ابتدایی کتاب به تفصیل شرح دادهام؛ از مشکلات و سختیهایی که در مسیر خود با آنها مواجه شدم تا زمانی که توانستم به جایی برسم که اعتماد و همکاریهایی شکل بگیرد.
هرچند دسترسیها محدود و در حداقل ممکن بودند اما توانستم از دل همین محدودیتها به روایتهای ارزشمندی دست پیدا کنم که بدون ورود به این فضاهای خطرناک امکانپذیر نبود. این مسیر حتی با تمام دشواریهایش به من این امکان را داد که داستانهای واقعی و تاثیرگذار را از دل بحرانیترین شرایط جمعآوری کنم.
میزان بازخورد دریافتی شما از کتاب جاده کالیفرنیا به چه میزان بود؟
در مدت زمان کوتاهی که از چاپ کتاب گذشته، خوشبختانه بازخوردهای بسیار مثبتی دریافت کردهام. از آنجا که سوژه کتاب موضوعی بکر و کمتر روایت شده است برای مخاطبان جذابیت ویژهای دارد. بسیاری از خوانندگان، که خود در فضای مجازی فعال هستند، به محض شروع کتاب نتواستهاند آن را کنار بگذارند و به سرعت آن را تمام کردهاند. بازخوردهایی که از این افراد دریافت کردهام، این است که کتاب آنقدر جذاب بوده که خواندنش را در یک بازه زمانی کوتاه به پایان رساندهاند.
واقعیت این است که من بارها در طول سفر به این فکر میکردم که چقدر عجیب است که در شرایطی با چنین محدودیتهایی از امکانات کم و بدون معرفی قبلی توانستهام به سوژههای بینظیری دست پیدا کنم. این امر باعث شد که روایت من از این سفر متفاوت و منحصر به فرد باشد. در دل بحران، در حالی که در بسیاری از مواقع در خطر بودم به موضوعات و داستانهای عمیق و جالبی دست یافتم که در هر گوشه از آن ریسکهایی وجود داشت.
بسیاری از مواقع من در موقعیتهایی قرار میگرفتم که به لحاظ امنیتی خطرناک بودند و نمیدانستم آیا به سلامت از آنجا خارج میشوم یا نه. برخی از ملاقاتها و ارتباطها در فضای مجازی با افراد ناشناس ممکن بود به تلههایی تبدیل شوند اما همین چالشها و ریسکها باعث شد که کارم هیجانانگیزتر و متفاوتتر شود. این اعتماد به نفس برای ورود به فضاهای ناامن و دل به دریا زدن، به من اجازه داد که به سوژههای بینظیر و جذابی دست پیدا کنم که شاید در شرایط عادی هرگز امکانش فراهم نمیشد.
این تصمیمها و ریسکها، در نهایت باعث شد که کتاب برای مخاطبان بسیار جذاب باشد. وقتی آنها کتاب را میخوانند نه تنها از داستانها و روایتهایش لذت میبرند، بلکه هیجان و چالشهای نویسنده را نیز احساس میکنند. این جذابیت و تازگی برای مخاطبان تجربهای خاص و متفاوت ایجاد کرده است.